دانلود و خرید کتاب ملت عشق (خلاصه کتاب) الیف شافاک ترجمه گروه مترجمان
تصویر جلد کتاب ملت عشق (خلاصه کتاب)

کتاب ملت عشق (خلاصه کتاب)

نویسنده:الیف شافاک
امتیاز:
۳.۲از ۹۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب ملت عشق (خلاصه کتاب)

کتاب ملت عشق (خلاصه کتاب)، نوشته الیف شافاک است که در سال ۲۰۱۰ همزمان به زبان ترکی و انگلیسی منتشر شد. این داستان زیبا که ترکیبی از یک ماجرای عاشقانه و بیان عرفان شمس و مولانا است از پانصدمین چاپ خود هم عبور کرده و رکورد دار پرفروش ترین کتاب ترکیه است.

ترجمه فارسی این اثر هم در مدت کوتاهی توانست جزو پرفروش‌ترین کتاب‌های ایران شود.

درباره کتاب ملت عشق (خلاصه کتاب)

الیف شافاک در کتاب جذاب ملت عشق، دو داستان را باهم درمی‌آمیزد و روایتی زیبا شکل می‌دهد. داستان اول در سال ۲۰۰۸ در بوستون امریکا رخ می‌دهد و دیگری در قرن هفتم در قونیه اتفاق می افتد. این کتاب حکایت زنی را برایمان بازگو می‌کند که اهل غرب است، اما به واسطه آشنایی با تصادفی با عرفان شرق زندگی اش دگرگون می شود. داستان اول روایت زندگی الا روبنشتاین، همسر و مادری فداکار است. زنی که با داشتن شوهری به نام دیوید و زندگی‌ای مرفه، از داشتن عشق و صمیمیت محروم است. بهرحال الا این وضعیت را پذیرفته بود و از همه چیز چشم پوشیده بود. او در این تصور بود که باید به خاطر وجود فرزندانش فداکاری کند اما ارتباط او و همسرش و چندان تعریفی نداشت. با اینحال الا شجاعانه و بعد از بیست سال زندگی که در آن نقش یک بازنده را اجرا کرده بود تصمیم گرفت تغییری در زندگی‌اش ایجاد کند.

بخش دوم داستان، روایت‌گر زندگی شمس تبریزی و ماجرای سفرهای او از سمرقند تا بغداد و سپس به قونیه و آشنایی‌اش با مولانا است. این داستان در قالب کتابی روایت می شود که الا روبنشتاین به عنوان ویراستار مسئول ویرایش آن است. او در حین خواندن این کتاب با زندگی مولانا و شمس تبریزی و چهل قاعده عشق از دیدگاه شمس تبریزی آشنا می‌شود و این تغییر دیدگاه در وجود او، همان چیزی است که زندگی‌اش را از این رو به آن رو می‌کند.

کتاب ملت عشق (خلاصه کتاب) را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن کتاب ملت عشق (خلاصه) را به تمام علاقه‌مندان به داستان‌هایی با درونمایه عرفانی و دوست‌داران رمان‌های خارجی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره الیف شافاک

الیف شافاک که با نام الیف شفق هم شناخته می‌شود، ۲۵ اکتبر ۱۹۷۱ در فرانسه از پدر و مادری ترک متولد شد. بعد از جدایی والدینش همراه مادرش به ترکیه برگشت و در رشته‌ روابط بین‌الملل در دانشگاه فنی خاورمیانه در آنکارا تحصیل کرد. او لیسانس و فوق لیسانس مطالعات زنان و دکتری علوم سیاسی گرفت. همزمان با تکمیل تحصیلاتش کتاب‌هایش را نیز منتشر می‌کرد. او در سال ۱۹۹۸ با رمان «پنهان» موفق شد تا جایزه «رومی» را از آن خود کند. این جایزه به بهترین اثر ادبیات عرفانی ترکیه تعلق می‌گیرد.

او همچنین نشان شوالیه را که از مدال‌های فرهنگی کشور فرانسه است دریافت کرده. نام شافاک بارها به فهرست نهایی و اولیه جوایز جهانی مانند جایزه ادبیات داستانی زنان «اورنج» (بیلیز)، جایزه دستاوردهای زنان آسیایی، جایزه مهم «ایمپک دوبلین»، ادبیات داستانی مستقل بریتانیا، جایزه بین‌المللی روزنامه‌نگاری و … راه پیدا کرده ‌است. کتاب‌های او در ایران هم خوانندگان بسیاری دارد.

از میان مهم‌ترین آثار الیف شافاک می‌توان به ملت عشق، سه دختر حوا، شیر سیاه و فرزانگی در عصر تفرقه اشاره کرد.

بخشی از کتاب ملت عشق (خلاصه)

رومی، قونیه در ۱۵ اکتبر سال ۱۲۴۲

امشب ماه به زیبایی در آسمان خودنمایی می کند. اما ماه با آن همه زیبایی، باز هم نمی‌تواند جلوی لرزش من را بگیرد. امشب باز هم با لرز از خواب پریدم. خادم گفت: قربان، رنگ و رویتان پریده، باز هم همان خواب را دیدید؟ گفتم: تو نگران نباش برو بخواب. خواب‌هایمان مثل تقدیرمان است، آن‌ها خارج از اختیار ماست. در ثانی دیدن یک خواب در ۴۰ شب متوالی حتماً علتی دارد. با اینکه از شب اول هر شب به شکل متفاوتی شروع می‌شود. اما همیشه پایان خواب به یک‌شکل بود. انگار خوابش یک ساختمان بزرگ بود و او هر شب از در دیگری وارد می‌شد. در انتهای خواب‌هایم همه اتاق ها را به دنبال درویش می‌گردم اما پیدایش نمی‌کنم. به حیاط می‌روم. داد می‌زنم اما درویش نیست. فریاد می‌زنم: نرو خواهش می‌کنم. نرو عزیز دلم، بعد انگار صدای شومی را شنیده باشم، ترسان به سمت چاه می‌روم، دو چشم‌سیاه را ته چاه می‌بینم. چشم‌های درویش به من نگاه می‌کنند. چشم‌هایش با این عالم خداحافظی می‌کنند. بعد یک نفر داد می‌زد بیایید، کمک کنید کشتند. نمی‌دانم شاید هم‌صدای من بود. همان‌طور فریاد می‌کشم تا زمانی که همسرم می‌آید و مرا به آغوش می‌کشد و من به سینه‌اش تکیه می‌کنم. چند لحظه بعد که کررا خوابش می برد به حیاط می‌روم. در چنین لحظاتی غمی به دلم می‌نشیند. علتش را نمی‌دانم درصورتی‌که زندگی خوبی دارم، بخت‌بلندی داشته‌ام. خداوند سه نعمت بزرگ به من داده: علم، عرفان و توانایی راهنمایی دیگران. تا سن ۳۷ سالگی بیشتر ازآنچه از خدا خواستم به من ارزانی کرد. از علم فقه بیشتر از آنچه لیاقتش را داشته باشم یاد گرفتم. سال‌ها در مدارس تدریس کردم. هرگز در طول زندگی‌ام طعم فقر را نچشیدم. بعد از، از دست دادن همسر اولم دیگر زندگی برایم معنا نداشت. اما وقتی با کررا آشنا شدم، دوباره طعم خوشبختی و سعادت را چشیدم. هر دو پسرم در خانه‌ای مملو از عشق و صمیمیت بزرگ شدند. اما با این‌حال آن‌قدر با یکدیگر متفاوت‌اند که نمی‌توانم جلوی حیرتم را بگیرم، به هر دوی آن‌ها افتخار می‌کنم. همان‌طور که به دخترخوانده‌ام کیمیا افتخار می‌کنم. روی‌هم‌رفته از خانه و خانواده‌ام راضی هستم. اما نمی‌دانم چرا خلائی را دردرونم احساس می‌کنم. هرکجا که می‌روم این احساس با من است. گویی رازی درونم است که از خودم پنهان است. اگر روزی آن درویش را پیدا کردم، این را از او خواهم پرسید.

شمس، قونیه در ۱۶ اکتبر سال ۱۲۴۳

بر اساس عادت قدیمی که دارم، قبل از وارد شدن به هر شهری در بیرون از دروازه‌های شهر می‌ایستم. بعد از مدتی به تعداد اولیا آن شهر سلام می‌کنم و از آن‌ها اجازه ورود به شهر را می‌گیرم. طبق عادت همیشگی قبل از اینکه وارد قونیه شوم به اولیای شهر سلام کردم اما از آن‌ها جوابی نشنیدم و به دلیلی که من نمی‌دانستم به من اذن دخول نمی‌دادند. سخنانم را به دست باد سپردم تا به دست آن‌ها برساند: ای اولیاء قونیه چرا به من اذن دخول نمی‌دهید؟ جواب آمد: ای درویش به تو اذن دخول می‌دهیم اما باید بدانی در این شهر دو چیز متفاوت منتظر توست که میانه ندارد. یا عشق بی‌ریاست یا نفرت بی‌انتها. گفتم: مهم نیست حالا که عشق وجود دارد همان کافی است. بعد اولیاء به من اذن دخول دادند. قرار بود وارد شهری بشوم که در آن غریبه بودم. ابتدا کمی تردید و ترس همراه من بود، اما به یاد یکی از چهل اصل افتادم:

چهاردهیمن قاعده

در برابر تغییراتی که خداوند سر راهت قرار داده مقاومت نکن، تسلیم آن‌ها شو. اجازه بده زندگانی، نه علیه تو، بلکه همراه با تو در جریان باشد. هیچ‌وقت نگو زندگی‌ام زیر و رو می‌شود. از کجا می‌دانی زیر زندگی‌ات از روی آن بهتر نیست.

معرفی نویسنده
عکس الیف شافاک
الیف شافاک
ترکیه‌ای | تولد ۱۹۷۱

الیف شافاک ترک-بریتانیایی زاده‌ی ۲۵ اکتبر ۱۹۷۱ در شهر استراسبورگ فرانسه؛ رمان‌نویس، مقاله‌نویس، سخنران، فعال سیاسی و فعال در حوزه‌ی حقوق زنان و اقلیت‌ها است. شافاک همچنین دارای مدرک دکترای علوم سیاسی است.

white girl
۱۴۰۰/۰۶/۱۴

هوسهای یک زن چهل ساله من موندم چه تشابهی با عشق الهی مولانا داره؟؟؟؟؟ یکی جوابمو بده ممنون میشم

کاربر ۲۱۰۲۰۱۱
۱۴۰۱/۰۵/۰۱

بعضی از قواعد خوب بود ولی یه جورایی تبلیغ صوفی گری بود و این به نظرم مورد پسند نیست چون صوفی از دنیا کناره گیری میکنه ولی این در نظر ائمه ما کار اشتباهیه پس نباید صوفی گری رو ب

- بیشتر
پرواز
۱۴۰۱/۰۸/۱۴

کتابی برای تئوریزه کردن خیانت. وقتی مولوی فارسی زبان، رومی می‌شود؛ عشقش هم به همین نسبت وقیح می‌شود.

لونا لاوگود
۱۴۰۱/۰۷/۰۴

بدترین کتابیه که می خونید.تصمیم گرفتم قبل از خرید کتاب خلاصه اش رو بخونم بعد برای خرید اقدام کنم.... اما انقد نظرم نسبت به کتاب منفی هست که با خودم میگم کاش برای خلاصه اش هم وقت نمی گذاشتم...خیانت رو به

- بیشتر
محمدرضا
۱۴۰۰/۰۸/۲۱

سلام به نظرم اصلا نکته ی آموزنده ای نداشت

محمدی
۱۴۰۰/۰۸/۰۵

به نظرم در این داستان شخصیت شمس و مولانا و رابطه عاشقانه و عارفانه شون بشدت تنزل پیدا کرده بود بطوریکه تمام تصوراتم نسبت بهشون تغییر کرد، دوست نداشتم!

little_squirrel
۱۴۰۰/۰۷/۱۴

نسخه چاپی این کتاب رو خوندم و بر خلاف نظر اکثر افراد بدترین کتابی بود که خوندم به هیچ وجه پیشنهاد نمی کنم

AliB67
۱۴۰۰/۰۹/۱۵

اصلا در حدی که تبلیغ میشه نیست شمس و مولانا رو از چشم انداخت بی وجدان خانوم شفق

MOHAMMAD
۱۴۰۰/۰۶/۱۴

کتاب جالبی بود. ولی من با نظرات بعضی از شخصیتا مثل اللا و عزیز مخالف بودم. به نظرم باید اللا زندگیشو با دیوید اصلاح میکرد.نه ک به اون خیانت کنه

09147041907
۱۴۰۱/۰۸/۱۶

این کتاب چیزی جزرفتارهای نادرست توش نداره نمیدونم چراانقدرمعروف شده من باخوندن این کتاب مولانا وشمس وکیمیا درنظرم خوب نموندن نمیدونم نویسنده چرامیخواد بگه عرفان یعنی زندگی بدون همسروفرزند من شخصا تاییدنمیکنم انسان برای هدفی آفریده شده است واین روش

- بیشتر
برای کسی که عاشق نیست، عشق فقط یک کلمه است.
کاربر ۵۷۱۸۹۶۶
فهم قرآن در چهار درجه ممکن است. اولین درجه معنای ظاهری آن است. درجه دوم معنای باطنی، درجه سوم، باطن باطن است. درجه چهارم آن قدر عمیق است که کلمات برای تعریف آن کافی نیست. شمس با اطمینان خاصی به حرف‌هایش ادامه داد: کسانی که فقط به شریعت نگاه می‌کنند و بعد از آن را نمی‌بینند، معنای ظاهری آن را می‌بینند. جماعت صوفیان، معنای باطنی آن را می‌خوانند. اولیاء باطن باطن را می‌دانند، درجه چهارم هم که مربوط به امامان و انبیاء می‌باشد. قاضی گفت: منظورت این است که یک صوفی معمولی، قرآن و احکام آن را بهتر از من که حاکم شرع هستم می‌داند.
💍
عقل انسان مثل کودک گرسنه‌ای می‌ماند که باید معلومات را قاشق قاشق وارد دهانش کرد. اما نباید فراموش کنیم که بعضی غذاها هستند که هضم آن‌ها برای کودک سخت است. بعضی اطلاعات هستند که درک آن‌ها برای عقل دشوار است
هاشمی
در حکومت عشق، کلمات بی‌تأثیرند. عاشق بی‌زبان است.
هاشمی
در برابر تغییراتی که خداوند سر راهت قرار داده مقاومت نکن، تسلیم آن‌ها شو. اجازه بده زندگانی، نه علیه تو، بلکه همراه با تو در جریان باشد. هیچ‌وقت نگو زندگی‌ام زیر و رو می‌شود. از کجا می‌دانی زیر زندگی‌ات از روی آن بهتر نیست
کاربر ۳۶۸۶۲۰۶
ساعتی دقیق تر از ساعت خدا وجود ندارد. نه یک ثانیه دیرتر و نه یک ثانیه زودتر. برای هر انسانی زمانی وجود دارد. یک زمان برای عشق، یک زمان برای مرگ.
کاربر ۳۹۴۴۹۵۴
تسلیم شدن در برابر حق، نه ضعیفی است و نه حقارت. برعکس چنین تسلیم شدنی قدرت و توان بالایی می‌خواهد، انسانی که تسلیم رضای حق شده است، زندگی در میان مشکلات را رها کرده و در سرزمینی امن زندگی می کند.
خلیلی
در این دنیا همه چیز را نمی توان به سادگی در دو طرف یک خط قرارداد. شاید چیزهایی وجود دارد که به راحتی نمی‌توان آن ها را در دستهٔ سیاه و سفید و خوب و بد قرارداد شاید بعدی وجود دارد که در آن کلمات معنای خودشان را از دست می‌دهند.
💍
صوفی واقعی به کسی می گویند که حتی اگر مورد تهمت، افترا و غیبت قرار بگیرد، در مورد مردم کلمه‌ای حرف ناخوشایند نمی‌زند. صوفی عیب دیگران را آشکار نمی‌کند بلکه سعی می‌کند آنها را بپوشاند.
💍
شمس خیلی عوض شده است. انگار مرد دیگری شده است. موهایش آن‌قدر بلند شده که تا روی شانه‌اش می‌ریزد. اما بیشتر از او مولانا عوض شده است. فکر می‌کردم وقتی شمس بیاید او هم از این غم و اندوه رها خواهد شد. اما این‌طور نشد. فکر می‌کنم به این دلیل است که فکر می‌کند دوباره شمس را از دست بدهد. من هم می‌ترسم، می‌ترسم که دوباره شمس را ازدست بدهم. تنها مونسم گوهر خاتون است. مرتب به سراغم می‌آید. با او درباره همه چیز حرف می‌زنیم. اما این روزها فقط از شمس حرف می‌زنیم. امروز به گوهر خاتون گفتم: حضرت مولانا این روزها نگران به نظر می‌رسد. کاش می‌توانستم به او کمک کنم. با حالتی مرموز گفت: می‌توانی! مولانا فکر می‌کند اگر شمس ازدواج کند و صاحب‌خانه و خانواده شود، مردم قونیه او را راحت‌تر می‌پذیرند. کم مونده بود قلبم از تپیدن بایستد. گوهر خاتون با گوشه چشم به من نگاه کرد: پدرت دوست دارد بداند آیا حاضری با شمس ازدواج کنی؟ چیزی نگفتم.
خلیلی

حجم

۱۲۵٫۴ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۱۳۰ صفحه

حجم

۱۲۵٫۴ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۱۳۰ صفحه

قیمت:
۱۹,۰۰۰
۱۳,۳۰۰
۳۰%
تومان