فردریش نیچه
زندگینامه نیچه
فردریش نیچه فیلسوف بزرگ قرن نوزدهم میلادی است که اثری ویژه در تکوین اندیشه و روشنفکری روزگار نو در غرب گذاشت. او که ابتدا به لغتشناسی تمایل نشان داد، خیلی زود و در آغاز جوانی کرسی استادی دانشگاه بازل را در این رشته به خود اختصاص داد. او در همان سنین جوانی به فلسفه اشتغال یافت و آثار سترگ فلسفی خویش را برای اندیشهی تشنهی بشر در روزگار پسامدرنیته به ارمغان آورد. همچون شکوفاییاش، زوال عقل و خاموشی او نیز خیلی زود و در سن ۴۵ سالگی آغاز شد.
بیوگرافی فردریش نیچه
فردریش نیچه در پانزدهم اکتبر سال ۱۸۴۴ در شهر روکن واقع در نزدیکی لایپزیگ در استان پروس زاکسن دیده به جهان گشود. تولد او با روز تولد ۴۹ سالگی فردریش ویلهلم چهارم، پادشاه پروس همزمان شد تا نام آندو نیز یکی شود. نیچه بعدها نام میانی خود، ویلهلم را حذف کرد. پدر او کارل لودویک نیچه، کشیش لوتری و معلمی بود که در سال ۱۸۴۳ با دختری کشیشزاده به نام فرانزیسکا ازدواج کرد تا فردریش یک سال بعد به دنیا آید و پس از او نیز یک دختر به نام الیزابت فورستر و یک پسر به اسم لودویگ جوزف به خانواده اضافه شوند. نیچه پنج سال بیشتر نداشت که پدرش بر اثر عارضهی مغزی درگذشت. شش ماه بیشتر از این بلا نگذشته بود که برادر دوسالهی او نیز از دنیا رفت. خانوادهی مصیبتزدهی نیچه راهی نائومبرگ شدند تا در کنار مادربزرگ فردریش زندگی کنند. نیچه تحصیلات خود را در این شهر آغاز کرد. مادربزرگ نیچه نیز در سال ۱۸۵۶ درگذشت تا خانوادهی نیچه باز به خانهی دیگری نقل مکان کنند. خانهای که این خانواده در آن زندگی را از سر گرفت حالا به موزه و مرکز مطالعات نیچه تبدیل شده است.
نیچه در طول تحصیل، حضور در مدارس نمونهای را تجربه کرد. از مدرسهی خصوصی شولپفورتا گرفته تا دبیرستان دومگیمنازیوم که در آنها بخت آشنایی با افراد مهمی همچون یاکوب دویسن را پیدا کرد. فردریش نیچه در این سالها با زبانهای فرانسوی، یونانی، لاتین و عبری آشنا شد. او در این ایام به ادبیات آلمانی و موسیقی نیز گرایش یافت و بنیهی ادبی درخوری پیدا کرد. آشنایی نیچه با هولدرین، شاعر کمتر شناختهشدهی آن روزگار تاثیری بهسزا بر او گذاشت. نیچه با ارنست اورتلب که شاعری نامعمول بود و بعضا رفتاری نابههنجار داشت نیز آشنا شد. اورتلب نیچه را به شناخت آثار موسیقایی ریچارد واگنر رهنمون شد. نیچه در این سالها در قامت یک آهنگساز آماتور نیز ظاهر شد اما با اقبال چندانی از سوی موسیقیدانان بزرگی که با آنان ارتباط داشت، مواجه نشد.
علاقهی فردریش نیچه به الهیات سبب شد که در سال ۱۸۶۴ وارد دانشگاه بن شود. او در این دانشگاه علاوهبر الهیات به تحصیل لغتشناسی کلاسیک مشغول شد. یک سال از حضور او در دانشگاه بن گذشته بود که پایههای ایمان نیچه متزلزل شد. آشنایی او با پژوهشهای تاریخی و کتاب «زندگی عیسا» نوشتهی داوید اشتراوس از عوامل اصلی دور شدن نیچهی جوان از تعالیم مسیحیت بود. نیچه در سال ۱۸۶۵ دانشگاه بن را به مقصد دانشگاه لایپزیک ترک کرد. او در این دانشگاه زیر نظر فردریش ویلهلم ریچل مطالعات خود را منحصر به لغتشناسی کرد.
یکی از تاثیرگذارترین فلاسفه بر اندیشهی نیچه آرتور شوپنهاور بود. نیچه از سال ۱۸۶۵ بهطور جدی شروع به مطالعهی آثار شوپنهاور نمود. نیچه کتاب «جهان همچون اراده و تصور» را یکی از مهمترین آثار فلسفی در شکلگیری علایق و بینش فلسفی خویش خوانده است. کتاب «تاریخ ماتریالیسم» اثر فردریش آلبرت لانگه دیگر اثر فلسفی است که نیچه عمیقا تحت تاثیر آن قرار گرفت. او از سال ۱۸۶۷ به مدت یک سال داوطلبانه در ارتش حضور پیدا کرد تا تجارب خود را توسعه داده باشد. تجربهای که جراحتی سنگین برایش به بار آورد تا مطالعات فلسفی و فرهنگی را بر این حوزه ترجیح دهد.
نیچه تنها بیستوچهار سال داشت که با پیشنهاد دانشگاه بازل برای استادی در رشتهی لغتشناسی مواجه شد. این پیشنهاد به واسطهی ریچل به نیچه ارائه شد. نیچه با وجود اینکه در سرش هوای تغییر حوزهی مطالعاتیاش را به علوم تجربی داشت، پیشنهاد دانشگاه بازل را پذیرفت تا لقب یکی از جوانترین استادان تاریخ این دانشگاه را به خود اختصاص دهد. فردریش نیچه پس از حضور در دانشگاه بازل با یاکوب بورکهارت تاریخدان سوئیسی آشنا شد. این هر دو در علاقه به فلسفه شوپنهاور و موسیقی واگنر با هم اشتراک داشتند. نیچه در سال ۱۸۶۹ با لغو تابعیت پروسی خود عملا از قید تعلق به سرزمینی خاص خارج شد. او البته به تبار لهستانی خویش علاقهای ویژه نشان میداد.
آثار و کتاب های نیچه
نیچه اولین کتاب خود را در سال ۱۸۷۲ با عنوان زایش تراژدی از روح موسیقی منتشر کرد. این کتاب در سال ۱۸۸۶ با عنوان «زایش تراژدی: هلنیسم و بدبینی» انتشاری مجدد یافت. نیچه در این کتاب از قدرت اراده در مقابل ناملایمات محتوم زندگی گفت تا مخالفتی آشکار با فیلسوف محبوب خود شوپنهاور نشان دهد. کتاب دوم نیچه با نام «فلسفه در در عصر تراژیک یونان» نیمهتمام ماند. نیچه در سال ۱۸۷۶ «تاملات نابههنگام» را نوشت؛ این کتاب که حاوی چهار مقاله با الحانی گوناگون بود، افکار اولیهی فلسفی نیچه را در خود جای داد.
سال ۱۸۷۶ برای نیچه سال دهشتباری بود. جدایی او از واگنر که پیش از آن بسیار دوستش میداشت قلبش را جریحهدار کرد و بیماری نیز گریبانش را به چنگال گرفت و او را واداشت تا از دانشگاه بازل مرخصی بگیرد. متن کتاب «انسانی زیاده انسانی» که نیچه در این سال نوشت از این رخدادهای تلخ تاثیر پذیرفته است. «انسانی زیاده انسانی» چشمانداز تازهای از فلسفهی نیچه ارائه داد که آن ایام رنگی ویژه از علم و دستاوردهای نوینش گرفته بود. «آواره و سایهاش» کتاب بعدی نیچه در سال ۱۸۷۹ به انتشار رسید.
نثر ویژه و شعرگونه که یکی از خصوصیات دلانگیز آثار نیچه است، در کتاب «سپیدهدمان» متجلی شد. این کتاب در سال ۱۸۸۱ چاپ شد. بنیان این اثر نقدی اخلاقی بر پیشفرضهای رایج و پیشداوریها با نگاهی به اندیشهی شرق است. نیچه در سال ۱۸۸۲ پس از بهبودی نسبی شخصیترین کتابش «حکمت شادان» را منتشر کرد و به معشوقهاش سالومه تقدیم کرد، معشوقهای که هیچگاه تن به ازدواج با او نداد . «حکمت شادان» کتاب مهمی است که ردی از برخی مفاهیم بنیادین اندیشهی نیچه همچون مرگ خدا و رجعت در آن دیده میشود. نیچه مابین سالهای ۱۸۸۳ تا ۱۸۸۵ دست به نگارش یکی از شاعرانهترین کتابهای فلسفی، «چنین گفت زرتشت» زد. نام این کتاب ملهم از زرتشت پیامبر پارسی است؛ اثری جاودانه که فردریش نیچه در آن بهطور ویژه از ابرانسان میگوید. ابرانسان یکی از پایههای حکمت نیچه و شاید غایت فلسفهپردازیهای دیوانهوار اوست. زمستان سخت سال ۱۸۸۶ اثر ارزشمند «فراسوی نیک و بد» را برای نیچه که در آستانهی خزان عمرش بود به ارمغان آورد. کتابی که نیچه در آن سعی کرده با نگاهی انتقادی به عقاید و اخلاقیات مرسوم، راهی برای نیل به فلسفهای نو و مترقی باز کند. او در این اثر بر اخلاقی که بردهدارانه میخواند شورید تا طرحی نو دراندازد. قدم بعدی نیچه برای تحول اخلاقی در سایهی فلسفه، انتشار کتاب «تبارشناسی اخلاق» در سال ۱۸۸۷ بود. «غروب بتها» اثر بعدی نیچه در سال ۱۸۸۸ انتشار یافت. نیچه در همان ایام کتاب انتقادی «دجال» یا «ضدمسیح» را نوشت که به خاطر محتوایش تا سال ۱۸۹۵ اجازهی انتشار پیدا نکرد.
اختلافات نیچه با واگنر که بر کسی پوشیده نماند و به جدایی آندو انجامید باز هم در سال ۱۸۸۸ در قالب کتاب «قضیهی واگنر» به عرصهی عمومی کشیده شد. نیچه در آستانهی از دست دادن هوشیاری خود مقالهی انتقادی دیگری نیز با عنوان «نیچه در برابر واگنر» نوشت. اثر بعدی او «اینک انسان» که واپسین تلاشهای نیچه برای تبیین اندیشههای خویش در سال ۱۸۸۸ بود، بعد مرگش در سال ۱۹۰۸ به انتشار رسید.
ارادهی معطوف به قدرت، یکی از مهمترین مفاهیم و اصلیترین عناصر فلسفهی نیچه است. نیچه ارادهی انسان را ارادهای معطوف به قدرت دانسته و از این چارچوب مسائل فلسفی، هستیشناسانه و اخلاقی را مطرح کرده و نگاهی از نو به آنها انداخته است. کتاب «ارادهي معطوف به قدرت» او را میتوان مبین این وجه مهم از فلسفهاش دانست. «ارادهی معطوف به قدرت» به همت خواهر نیچه و پس از مرگش منتشر شد؛ محتوای کتاب بین سالهای ۱۸۸۳ تا ۱۸۸۸ گردآوری شده بود. کتاب «نوشتههای بیسرنوشت» یکی دیگر از آثار نیچه است که مدتها پس از مرگش و در سال ۱۹۵۱ چاپ شد. این کتاب احتمالا در ایام سکونت نیچه در آسایشگاه روانی نوشته شده است. بخش دیگری از یادداشتهای نیچه در ایام بیماری، در کتاب دیگری که توسط یوهان خوکِ زبانشناس جمعآوری شده، ثبت شده است. کتاب که به نام «یادداشتهای بیماری» به زیور طبع درآمد. مجموعهی نامههای نیچه نیز با همین عنوان بین سالهای ۱۹۰۰ تا ۱۹۰۹ و به تدریج در آلمان به انتشار رسید. یادداشتهای پراکندهی نیچه نیز تاکنون با عنوانهای مختلفی در سراسر جهان منتشر شده است.
نیچه در سوم ژانویهی ۱۸۸۹ دچار فروپاشی روانی شد. در این ایام بیماری بر روان نیچه سیطره یافته بود، حال آنکه کتابهایش هنوز در حال انتشار بود. مادر نیچه تصمیم گرفت او را به کلینیکی در شهر ینا بفرستد. نیچه اما همچنان روزگار سختی را میگذراند تا اینکه فرانزیسکا بر آن شد که او را به خانهاش در نائومبرگ بازگرداند. نیچه پس از مرگ فرانزیسکا در سال ۱۸۹۷، ا به وایمار رفت تا تحت مراقبت خواهرش الیزابت قرار گیرد. در سالهای ۱۸۹۸ و ۱۸۹۹ نیچه دو بار سکته کرد تا وضعش هر چه بیشتر وخیم شود. او در نهایت در ۲۵ اوت سال ۱۹۰۰ و در ۵۵سالگی سکتهی دیگری کرد تا پایانی دردناک بر دفتر زندگیاش در وایمار رقم بخورد. الیزاب تصمیم گرفت برادرش را در کلیسا و در کنار مدفن پدرش به خاک بسپارد.