دانلود و خرید کتاب صوتی چنین گفت زرتشت
معرفی کتاب صوتی چنین گفت زرتشت
کتاب صوتی «چنین گفت زرتشت» نوشتهٔ فردریش نیچه با ترجمهٔ مسعود انصاری و گویندگی آرمان سلطانزاده در آوانامه چاپ شده است. چنین گفت زرتشت مشهورترین و بحثبرانگیزترین اثر فریدریش نیچه، فیلسوف آلمانی است. نیچه در قالب داستانی زیبا و شاعرانه مفاهیمی مانند ابر انسان و بازگشت جاودانه را مطرح میکند. نیچه در این کتاب، در هنرآفرینی و آفرینش هنری بسیار استاد و چیره است، آمیخته با نوعی روانشناسی قابل تحسین، مؤثّر، مردافکن تا آنجا که در عمق جانِ هر کس اثر مینهد، اینجاست که معنای عبارتِ «کتابی برای همه کس و هیچکس» به درستی قابل فهم است، زرتشت چنان سخنانِ پیشگویانه خویش را در قالبی از تمثیل فرو میریزد که هر خواننده از جام معنای آن جرعهای تواند نوشید.
درباره کتاب صوتی چنین گفت زرتشت
با عنایت به تألیفات بسیاری که نوابغِ عالم درباره نیچه نوشتهاند، معلوم میشود که برخی از آنان او را شخصیتی سرگشته و حیران میدانند و برخی دیگر باور دارند که آن سوی هر جمله از سخنانِ او معانیای ژرف نهفته است که جز خردهای نافذ و اذهانِ تیزبین به عمق آن راه نمیبرند، امّا همگی در یک موضوع همداستانند که او اندیشمندی توانمند است که در پیِ همه چیز حتی مبادیای که خود به آن قایل است، حقیقت را میجوید.
اتّفاقِ نظر همه این اندیشمندان موافق نظری است که نیچه درباره خود داشته است. او میگوید:
«برای جویای حقیقت نیت راستین کافی نیست، بلکه همواره باید اخلاص و نیت خود را بپاید و به آن از دیده شک بنگرد. زیرا دلداده حقیقت، حقیقت را به خاطر هماهنگیِ آن با امیالِ خویش نمیخواهد، بلکه حقیقت را تنها به خاطر حقیقت بودن دوست میدارد، حتّی اگر مخالف باور و عقیدهاش باشد.
پس هرگاه اندیشهای متعارض با مبادیاش به ذهن او خطور کند، باید آنجا بازایستد و هرگز در پذیرش آن دو دل نباشد.
در این داستان زرتشت پس از سالها عزلتگزینی در کوههای آلپ به این اندیشه میافتد که شهد خرد خود را به انسانها بچشاند. پس به شهر وارد میشود و سعی میکند مردم را ارشاد کند. اما هیچکس به او گوش نمیدهد و تمام توجه مردم به بندبازی یک بندباز در شهر است. مردم که سخنان او را درک نمیکنند، مدام به او میخندند.
مبادا حایلی باشد میانِ اندیشه خود و آنچه که با آن در تعارض است و هر اندیشهوری که به این توصیه عمل نکند به نخستین مرتبت فرزانگی نایل نخواهد آمد.
«تو باید هر روز یک بار با خویشتنِ خویش به جنگ برخیزی و در این کار نباید برای شکست و پیروزی اهمیتی قایل شوی چرا که آن به حقیقت مربوط میشود نه به تو»
درباره فردریش نیچه
فردریش ویلهِلم نیچه در ۱۵ اکتبر ۱۸۴۴ متولد شد. او فیلسوف، شاعر، منتقد فرهنگی، جامعه شناس، آهنگساز و فیلولوژیست کلاسیک بزرگ آلمانی و استاد لاتین و یونانی بود. فلسفهٔ غرب و تاریخ اندیشهٔ مدرن تاثیر بسیار زیاد و عمیقی از آثار نیچه گرفتهاند. در سال ۱۸۶۹ با ۲۴ سال سن، به کُرسی فیلولوژی کلاسیک در دانشگاه بازل دست یافت که جوانترین فرد در تاریخ این دانشگاه بهشمار میرود. اما بعدتر به خاطر بیماریهایی که به آن دچار بود از این سمت کنارهگیری کرد و به تکمیل آثارش پرداخت. نیچه بیماری خود را موهبتی از جانب خدا میدانست که سبب شده بود تا بتواند افکاری نو و بدیع را در سر بپروراند. نیچه یکی از محبوبترین متفکران در ایران است؛ آثارش نهتنها بارها ترجمه و منتشر شدهاند، بلکه کتاب صوتی چنین گفت زرتشت در دهههای گذشته یکی از پرفروشترین آثار فلسفی او در ایران بوده است. او بعد از تحمل بیماریهای مختلف، جنون و فروپاشی ذهنی در سال ۱۹۰۰ چشم از جهان فرو بست.
کتاب صوتی چنین گفت زرتشت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به داستانهای فلسفی پیشنهاد میشود. کتاب صوتی چنین گفت زرتشت به نوعی چکیدهای از عقاید فردریش نیچه است که در قالب داستان از زبان زرتشت بیرون میاید.
بخشی از کتاب صوتی چنین گفت زرتشت
آنگاه اتّفاقی افتاد که لبها را فرو بست و چشمان را خیره کرد، زیرا پهلوان بازیهایش را آغاز کرده بود. او از روزنهای بیرون آمده و بر بندی که بین دو برج و میدان، بالای سرِ مردم بسته شده بود ـ پیش چشم تماشاگران ـ به راه رفتن پرداخت. چون به میانه ریسمان رسید دوباره روزنه گشوده شد و جوانی دلقکوار با جامهای رنگارنگ از آن بیرون آمد و گامهای پهلوان را پی گرفت و فریاد زد: ای چلاق، پیش رو. ای تنبل، پیش رو. ای فریبکار، ای دروغزن، پیش رو. تا پاپوشم تو را غلغلک ندهد. تو را چکار به میانِ این برجها؟ نه مگر تو را جایگاه، برج است، آن زندانِ تو؟ تو راه کسی را که از تو برتر است، بند آوردهای!
ــ جوان در حالی که سخن میگفت، گام پیش مینهاد تا اینکه به پهلوان نزدیک شد. چون فرا رویش بازایستاد، اتّفاقی هولناک روی داد که باز لبان را فرو بست و چشمان را خیره کرد. دیری نپایید که جوان همچون دیوی، بانگ برآورد و از بالای آنچه بر راهش قرار داشت، پرید و چون پهلوان دید که رقیب پیروز شده است، تاب و قرار از دست بداد. و پاهایش از بند رها شد و لنگر از دست انداخت و با دست و پایی چرخان همچون گردبادی به پایین فرو افتاد.
ــ انبوهِ مردمان مانند دریایی طوفانی برآشفت و مردم پشت کردند و از هم جدا شدند و جایگاهی که آن پیکره بایستی در آنجا فرو میافتاد، خالی شد.
امّا زرتشت جنب نخورد و آن پیکر در کنارش نقشِ بر زمین شد و بند از بدنش بگسست و اعضایش در هم شکست، امّا هنوز زنده بود. دیری نپایید که آن تنِ رنجور به هوش آمد و رمقی تازه یافت و دید که زرتشت در کنارش زانو زده است. سرش را بلند کرد و گفت: در اینجا چه میکنی؟ میدانستم که شیطان سرانجام گامهایم را به بیراهی خواهد کشاند و این هموست که مرا به سوی دوزخ فرا میکشاند، گویا میخواهی که تو از این کار بازش داری؟
زرتشت پاسخ داد: رفیقا! به شرفم سوگند، آنچه را که تو میگویی وجود ندارد. شیطان و دوزخی در کار نیست. جانت شتابانتر از تن خواهد مُرد. پس دیگر از چیزی هول و هراس نداشته باش!
آن مرد با تردید به بالا نگریست و گفت:
اگر آنچه را که تو میگویی درست باشد، من با مُردن چیزی را از دست نمیدهم. در آن صورت من حیوانی بیش نیستم که با طبلی رقصیده و بهین خوراکها را به او خوراندهاند.
زرتشت گفت: هرگز! چنین نیست که میگویی. تو این خطر را پیشه خود ساختهای و در این کار نباید بر تو عیب گیرند و اینک باید اندیشهات آن باشد که فناپذیری. از این روی تو را با دستانِ خود به گور خواهم سپرد.
آن خفته در وادیِ مرگ، دیگر پاسخی نگفت و تنها دستش را در جستوجوی دستان زرتشت جنباند. تا مگر به نشانه سپاس دستی در دستش نهد.
زمان
۱۶ ساعت و ۴ دقیقه
حجم
۱ گیگابایت, ۳۱۰٫۷ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۱۶ ساعت و ۴ دقیقه
حجم
۱ گیگابایت, ۳۱۰٫۷ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
ای کاش آقای سلطان زاده ترجمه داریوش آشوری رو روایت میکردن..
کاش ترجمهی «داریوش آشوری» خونده میشد
بدون تردید بهترین ترجمه چنین گفت زرتشت از آن داریوش آشوری است . این ترجمه بهیچ عنوان به متن اصلی وفادار نیست و راوی دقت نکرده. چرا ! نمیدانم !
صدای ناب و دلنشین آقای سلطان زاده می طلبید بهترین ترجمه این اثر یعنی ترجمه استاد داریوش آشوری رو به گوش و جان ما می رسوندن. اگر ترجمه استاد آشوری بود حاضر بودم 200 هزار تومن هم بدم اما با صدای
بعضی کتاب ها رو باید نسخه چاپی و با بهترین ترجمه گرفت من نسخه چاپیشو با ترجمه جناب آشوری دارم.میخونمو لذت میبرم.متاسفانه بعضی مترجما کلا مسیر ذهنی خواننده رو عوض میکنن و نظرات شخصی خودشونو لحاظ میکنن که این خودش
ممنون از آوانامه... به امید روزای بهتر برای فرهنگ و آگاهی پارسی زبانان
برخلاف دوستانی که ترجمه آشوری رو قبول دارند تصمیم گرفتم اول این ترجمه رو بخونم که بسیار روان و قابل فهمه تا بعد ترجمه آشوری رو بخونم،هر چند که بنظرم شما نمیتونید بگید که ترجمه ای وجودداره که دقیقا همون
نیچه تفکر مختص به خود را دارد و هرگز شبیه به فیلسوفانی چون افلاطون و یا قدرتمند تر و دلنشین تر از آن (سقراط ؛ پایه گذار فلسفه و تفکر در تاریخ) صحبت نمیکند و ادبیات او برای گفتار بی
صدای بسیار ضعیف اصلا پسندیده نیست اصلا حرفه ای نیست کیفیت صدا بسیار بد بود