دانلود و خرید کتاب صوتی منم ملاله
معرفی کتاب صوتی منم ملاله
کتاب صوتی منم ملاله نوشته ملاله یوسفزی است. این کتاب با ترجمه صداقت حیاتی و صدای آیلار لبیب منتشر شده است. کتاب من ملاله داستان واقعی دختری است که از حق تحصیل زنان دفاع کرد و طالبان او را به گلوله بست. ملاله یوسفزی، که به هنگام چاپ کتابش ۱۵ سال داشت، کمسنترین فرد در طول تاریخ است که موفق به کسب نوبل ادبیات شده است.
درباره کتاب من ملاله
ملاله یوسفزی، دختر نوجوان پاکستانیای است که در شهر سوات زندگی میکرد. او در سال ۲۰۰۹ شروع به به وبلاگنویسی کرد و شرایط زندگی در شهری که تحت تسلط طالبان بود را در قالب نوشتههای وبلاگش برای جهانیان توضیح داد. دو سال بعد هویتش فاش شد و از آن به بعد، به صورت علنی برای حق تحصیل زنان در شهرش مبارزه کرد. این مبارزه علنی دشواریهایی را برای این نوجوان به همراه میآورد اما ملاله و دوستانش دست از مطالبه خود برنداشت. تا اینکه یک روز طالبان تلاش کرد زندگیاش را بگیرد.
شنیدن کتاب منم ملاله را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به وقایع حقیقی جهان و درک رنج زنان از طالبان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب منم ملاله
به یاد دارم سرویس طبق معمول در گلوگاه نظامی درست از جادهی اصلی به سمت راست پیچید و از گوشهای دور زد و ازکنار زمین متروکهی کریکت گذشت. دیگر چیزی به یاد ندارم.
در رؤیاهایم، همیشه هنگام تیراندازی پدرم داخل سرویس بود و همزمان به من و او شلیک میشد و در آنجا مردانی همه جا حضور داشتند و من به دنبال پدرم میگشتم.
در جهان حقیقت آنچه که اتفاق افتاد این بود که بطور ناگهانی متوقف شدیم. درسمت چپ ما قبر شیر محمدخان وزیر مالیه اولین حاکم سوات بود که تماماً پوشیده از گیاهان بود ودرسمت راست ما یک اغذیهفروشی بود، احتمالاً کمتر از دویست متر تا گلوگاه فاصله داشتیم.
جلو را نمیدیدیم، اما یک مرد جوان ریشدار با لباسهای روشن به روی جاده آمده و با دست ون را به کناری هدایت کرده بود.
او از رانندهمان پرسید: " این سرویس مدرسهی خوشحال است؟ " عثمان بهای جان فکر کرد این یک سؤال احمقانه است چون که این نام در بغل ون نقاشی شده بود و جواب داد: "بله"
مرد گفت: "اطلاعاتی راجع به بعضی از بچهها میخواهم. "
عثمان بهای جان گفت: "شما باید به دفتر مدرسه بروید. "
وقتی سؤال میپرسید مردجوان دیگری که لباس سفید به تن داشت به عقب ون نزدیک شد.
مونیبا گفت: " نگاه کنید این یکی از روزنامهنگارانی است که برای مصاحبه میآید. "
چون که من با پدرم در مناسبتهایی راجع به آموزش دختران و علیه کسانی مثل طالبان که میخواستند ما را از انظار قایم کنند، با سخنرانی کردن مبارزهای را شروع کرده بودیم، اغلب روزنامهنگارانی، حتی خارجیها اگرچه نه مثل شخصی اینگونه در سر راه، برای مصاحبه با من میآمدند.
همین مرد، کلاهی لبهدار بر سر و دستمالی بر روی بینی و دهانش پوشیده بود، توگوییآنفلوآنزا گرفته بود، اوشبیه یک دانشجو بود و سپس خود را به سرعت به در عقب رساند و درست مشرف به ما خود را خم کرد.
او پرسید: "ملاله کیست؟ "
هیچکس چیزی نگفت، ولی چند تا از دختران به من نگاه کردند، من تنها دختری بودم که صورتم را نپوشانده بودم.
در این موقع او یک کلت سیاه بالا گرفت، بعداً فهمیدم یک کلت ۴۵ بوده است. بعضی از دختران جیغ کشیدند، مونیبا به من گفت در این موقع من دستان او را میفشردم، دوستانم میگویند او سه تیر پشت سر هم شلیک کرد، اولی از میان حدقهی چشم چپم گذشت و زیر کتف چپم رفت، من به طرف جلو و بر روی مونیبا افتادم و خون از گوش چپم بیرون زد و البته دو گلوله دیگر به دخترانی که کنار من بودند، برخورد کرد، یک گلوله به داخل دست چپ شازیه فرو رفت. سومین گلوله از میان کتف چپش عبور کرد و بعد به بازوی راست کاینات ریاض برخورد کرد.
زمان
۰
حجم
۰
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۰
حجم
۰
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
ابن کتاب داستان فراز و نشیب زندگی دختری است که مبجنگد و سختی میکسد اما چون در این جنگ پیروزی نصیبش میگردد شیرین است.خستگی ناپذیری اش ستودنی است
این کتاب برای هر کسی که به تاریخ و تحولات خاورمیانه علاقمنده بسیار مفیده. شباهت عجیب کشورهای این حوزه میتونه شمارو شگفت زده و متاثر کنه. از طرفی اگر به حوزه مطالعات زنان و یا آموزش هم علاقمندید باز این
ارزش یک بار خواندن را دارد ولی چون نویسنده به شهرت رسید ، کتاب پرفروشی شده
به بقیه هم توصیه میکنم بخونید
عالی بود
بسیار زیبا و تاثیر گذار