دانلود و خرید کتاب صوتی ده روز با داعش
معرفی کتاب صوتی ده روز با داعش
کتاب صوتی ده روز با داعش از درون دولت اسلامی مستندی به قلم یورگن تودنهوفر، روزنامهنگار آلمانی است. یورگن تودنهوفر، نویسنده و نماینده سابق اتحادیه دموکرات مسیحی در پارلمان فدرال آلمان، تنها کسی است که تاکنون موفق شده با موافقت رهبران گروه تروریستی موسوم به «دولت اسلامی» (همان داعش) از شهرهای موصل در عراق و رقه در سوریه بازدید کند.
درباره کتاب صوتی ده روز با داعش
ده روز با داعش از درون دولت اسلامی، مشروح سفر شجاعانه یورگن تودنهوفر، روزنامهنگار آلمانی به همراه پسرش و یکی دوستانش به قلمرو داعش است. تودنهوفر در ده فصل کتاب، مقدمات و ماجراهای پیش از سفر، شرح ده روز اقامتش و نیز پایان سفرشان را با دقت تمام، روایت میکند. او نه تنها در میان مردم و خوانندگان آگاهش در جهان غرب، روزنامهنگاری سرشناس، حقیقتگو و منصف شناخته میشود بلکه در دنیای اسلام هم تصویری مورد احترام دارد زیرا گزارشهای او تا به امروز منصفانه و به دور از غرضهای شخصی و استعمارگرانه بوده است.
در این کتاب، تودنهوفر ابتدا به ریشههای داعش و شکلگیری آن میپردازد. او انتقادهای تند و تیزی از سیاستمداران غربی بهویژه جرج بوش میکند و درباره اشتباهات غربیها در عراق و افغانستان در شکلگیری داعش و طالبان و القاعده سخن میگوید. به پیشینه برخی اقدامات جنگ افروزانه در دنیای مسیحی اشاره میکند و مقولهای به نام تروریسم اسلامی را مردود میشمارد و اعمال داعشیها را کاملاً غیر اسلامی میداند.
کتاب تودنهوفر در مدت کوتاهی در آلمان چندین بار به چاپ رسیده و مردم از آن استقبال کردهاند و پس از آن به بسیاری از زبانها ترجمه شده است ، اما رسانههای غربی تا میتوانستند به آن تاختند یا در مورد آن سکوت کردند.
تودنهوفر همچنان که کتابش گواهی میدهد، شناخت دقیقی از منطقه و نیز درک قابلتوجهی از دین اسلام دارد، چنان که در همه جای کتاب به آیات قرآن استناد میکند و به کمک آنها با داعشیها به بحث و جدل خطرناک میپردازد.
این کتاب نثری روان و ژورنالیستی دارد، اما عینیتگرایی و ثبت دقیق رویدادها، تا حدی شگفتانگیز است که خواننده را میخکوب و نفسش را در سینه حبس میکند. خواننده این کتاب به راحتی میتواند در روند رویدادها مشارکت داشته باشد.
تودنهوفر، قلمی توانا و اطلاعات زیادی از منطقه دارد. ازاینرو، کتابش بسیار مورد توجه محافل بیطرف قرار گرفته است. همین شهرت انصاف او بود که داعش را وادار کرد به او اماننامه سفر به قلمرو دولت خود را بدهد و او به همراه کسی که بعداً مشخص میشود همان «جان جهادی» است (که اکتبر ۲۰۱۵ کشته شد)، به قلب حادثه میرود و ندانسته با قصاب معروف داعش در ویدئوهای سلاخی آنان، همراه میشود .
شنیدن کتاب ده روز با داعش را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به خطارات سیاسی و تاریخ معاصر مخاطبان این کتاباند.
بخشی از کتاب صوتی ده روز با داعش
بعدازظهر ابری ماه اکتبر است. کنار ساحل راین در دوسلدورف هستیم. خودروی کوچکی بهطور نامحسوس به پارکینگ همجوار میآید. کسری از ثانیه برایم کافی است تا تشخیص بدهم رانندهاش خانم ای. 31 مادر کریستین است. چشمان غمگینش گویای همهچیز است. او هم فوراً مرا بهجا میآورد. دست تکان میدهد و من به سویش میروم.
پا به شصت سالگی گذاشته و موهای مجعّدش، بلوند مایل به خاکستری است. خسته بهنظر میرسد؛ انگار سالهای اخیر به او خیلی سخت گذشته است. تصمیم میگیریم در امتداد راین قدم بزنیم. بعد از ۲۰۰ متر پیادهروی، روی نیمکتی در پارک مینشینیم. خستگی خانم ای. فقط در ظاهر قیافهاش نیست بلکه واقعیت دارد. جسماً و روحاً خسته است. ناامیدانه به ما میگوید اگر وضع روحی بهتری داشت، مدتها پیش پسرش را ملاقات کرده بود. شاید مدتی هم پیشش مانده بود؛ چون مثل هر مادری نگران فرزند خویش است و میخواهد بداند حالش چطور است. این را از طریق ایمیل با او درمیان گذاشته، اما کریستین میگوید فعلاً سفر خیلی خطرناک است و خانم ای، میگوید از لحاظ مزاجی، در شرایطی نیست که بتواند بدون کمک دیگران سفر کند.
سرگذشت او از این قرار است. من آن را درست همانطور که خودش تعریف کرده برایتان بازگو میکنم، با کلمات خودش. میگوید:
در سالها و ماههای اخیر روزنامهنگارانی که میدانند پسرش در سوریه برای داعش میجنگد، دائم با او تماس میگرفتند، اما او همهی تماسها را رد میکند. میخواهد از پسرش حمایت کند و قصد خیانت ندارد. به علاوه خانوادهی ای، دوران سختی را پشت سر گذاشتهاند. وقتی علنی شد که کریستین در سوریه برای داعش میجنگد، برای خانواده مرتب نامههای تهدیدآمیز و کینهتوزانه ارسال کردند و خودرویشان مورد آسیب قرار میگرفت. در روز روشن یا هنگام خرید به آنها ناسزا میگفتند. خانم ای، پسرش را کریستین صدا میکند. نمیخواهد او را به اسم دیگری بخواند. پسرش که حالا بهعنوان یک جهادگر، اسم ابوقتاده را روی خودش گذاشته، از نظر او چنین اسمی ندارد. او، همیشه کریستینِ مادرش باقی خواهد ماند.
گرچه خانم ای، در سایر موارد تمام تقاضاهای مصاحبه از سوی دیگران را رد کرده، اما یک چیزی او را به فکر دیدار با ما انداخته. احساسش به او گفته: «خوب است. به آنجا برو.» قطعاً برای پسرش هم نوشته است. پسر طی ایمیلی تأیید کرده که مادرش میتواند تا اندازهای به من و فِرِدی اعتماد کند و بههمین دلیل هم آدرس ایمیل او را به ما داده است. چهار ساعت در ساحل راین مینشینیم و دربارهی کریستین صحبت میکنیم. خانم ای، در طول گفتوگو چندین بار میزند زیر گریه. چنین تجربهای بهعنوان یک مادر برایش بیش از حد سخت است. ولی او بیتفاوت نسبت به آنچه رخ میدهد، همیشه پسرش را دوست خواهد داشت.
کریستین از اوایل کودکی بیش از حد کنجکاو بود. مثلاً میپرسید: «مامان! مرگ چیست؟» سؤالاتی میپرسید که مادر مجبور بود مدتها به پاسخ آنها فکر کند. در طول دوران کودکی وقت زیادی به مطالعه میگذراندند. کتابهایی مثلِ "چی چیه؟ " به شدت طرفدار داشت. هرچه نمیدانستیم باید در کتاب مطالعه میکردیم. معلمان و کشیشان پروتستان هم متوجه شدند که کریستین پیوسته سؤال میکند، اما کریستین پاسخ سؤالاتش را در کلیسا نگرفت. این موضوع آنقدر برایش دلسردکننده بود که کمی پیش از مراسم تأیید، تصمیم گرفت از شرکت در مراسم و هدایای آن چشمپوشی کند. ترجیح میداد باز هم دنبال پاسخ سؤالاتش باشد.
خانم ای، همیشه پسرش را به گسترش افق فکری خود تشویق میکرده است. کریستین پسر بااستعداد ی بوده است؛ آنقدر که او را به مدرسهی نخبگان میفرستند. مدرسهای که در آن از بچههای دارای استعداد ویژه حمایت میکردند. روزی کریستین مشاهده میکند که دانشآموزی از شاگرد بزرگتری که چند کلاس از خودش بالاتر است، کتک مفصلی میخورد. کریستین خود را وسط میاندازد و دانشآموز بزرگتر را به باد کتک میگیرد. گرچه او کتک مفصلی میخورد اما از مدرسه اخراج میشود. بعد مجبور میشود دوباره به یک مدرسهی معمولی برود.
مادرش میگوید، کریستین همهجا رئیس گروه، خوش صحبت و شخصی بسیار اجتماعی بود، اما خصوصیت ویژهاش این بود که دائم از دیگران پشتیبانی میکرد و این کار برایش مشکلات زیادی به همراه داشت. یک روز که مدیر مدرسهاش بهعنوان تنبیه، تلفن همراه یکی از همکلاسیهای مسلمان او را از پنجره بیرون میاندازد، کریستین بینهایت ناراحت میشود. از خود میپرسد، چرا تنبیه این پسر از سایر همکلاسیهایش سختگیرانهتر بود. بعد از آن ماجرا، کریستین به معلم گفت: «اصلاً او و سایر بچهها هم باید گوشیهایشان را از پنجره بیرون بیندازند.» در هرحال پسر مسلمان تنها کسی نبود که در کلاس درس از تلفن همراه استفاده میکرد. وقتی همکلاسی مسلمان را بهخاطر مشاجره از مدرسه بیرون انداختند، کریستین مدعی شد که او هم باید درست به همان شکل اخراج بشود. هرچه باشد معلم بیشتر از همه از دست او عصبانی شده، پس او هم از مدرسه اخراج میشود.
زمان
۱۰ ساعت و ۵۶ دقیقه
حجم
۹۰۹٫۱ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۱۰ ساعت و ۵۶ دقیقه
حجم
۹۰۹٫۱ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
این کتاب توسط خبرنگار سرشناس آلمانی بر اساس مشاهدات خودش از سرزمین تحت سلطه حکومت اسلامی یا همون داعش نوشته شده به نظر من کتاب خیلی جذاب و گیرایی بوذ و خیلی موارد رو روشن کرده ،افکار و عقاید،برنامه ریزی
در کل کتابی بسیار جذاب برای کسانی که می خواهند بیشتر در مورد قوانین و شیوه ی حکومت داری داعش و سیاست های خاورمیانه و احزاب مذهبی منطقه و دنیای بی رحم سیاست بدانند👌 صدای گوینده هم بسیار عالیست و حس
این کتاب فوق العاده است.چون واقعیت تا حدودی در مورد داعش تحریف شده است.دوم نویسنده بسیار گویا و فوق العاده شجاع است.قلم رسایی دارد.عقاید فلوکی در سریال وایکینگ ها بسیار شبیه داعشی هاست. دین مهم ترین عامل کشتار میلیون ها
عالی بود داعش از نگاهی دیگر بود... البته جایی گویندگی بسیار سطح پایین بود مثلاً چت بین داعش دیگه قرار نیست که شما بگی اینا چی گفته اون چی گفته باید لحن را تغییر بده تا مخاطب خودش متوجه بشه ولی واقعاً
عالی
اگه کسی بخاد در مورد داعش اطلاعات کسب کنه قطعا اول باید این کتاب رو بخونه ، متن روان ،ترجمه بسیار خوب ، و مهم تر از همه مستند بودن و دور از اغراق بودن کتاب از ویژگی های این
کتاب جالبیه اما انتظار من از ده روز با داعش جزئیات خیلی بیشتری بود؛ غیر از اینکه چه چیزهایی خوردن یا حرف های تکراری.اما ارزش خوندن رو داره خصوصا اینکه جان جهادی رو هم دیده بودن.