دانلود و خرید کتاب صوتی شیفتگان مرگ
معرفی کتاب صوتی شیفتگان مرگ
کتاب صوتی شیفتگان مرگ نوشته سویتلانا آلکسویچ است. این کتاب با ترجمه شهرام همتزاده و صدای مریم محبوب منتشر شده است. کتاب شیفتگان مرگ نتیجه سالها مصاحبه و سفر نویسنده به سراسر کشور فروپاشیده شوروی و دیدار با کسانی است که با مرگ ارتباط نزدیک داشتهاند.
درباره کتاب شیفتگان مرگ
در کتاب شیفتگان مرگ به روایت ۲۲ مورد خودکشی پرداخته میشود. این کتاب به بررسی دلایل و انگیزههای افرادی میپردازد که پس از فروشادی اتحاد جماهیر شوروی خودکشی کردند. خانم سویتلانا آلکسیویچ سالها در سراسر قلمرو شوروی سابق سفر کرد و سراغ افرادی را گرفت که پس از فروپاشی یا اندکی قبل از آن دست به خودکشی زده بودند. اگر زنده مانده بودند با خودشان مصاحبه کرد و اگر جان سپرده بودند به دنبال نزدیکترین افرادشان رفت و پای صحبت آنان نشست. نتیجه این کار در سال ۱۹۹۳ تحت عنوان کتابی به نام «شیفتگان مرگ» به چاپ رسید.
وقتی در ۲۵ دسامبر ۱۹۹۱ فروپاشی شوروی با کنارهگیری میخائیل گورباچف از سِمت خود و متعاقب آن پایین آوردن پرچم شوروی از بالای کاخ کرملین و افراشته شدن پرچم سهرنگ روسیه ثبت شد، محققین و نویسندگان بسیاری به عواقب سیاسی، اقتصادی و اجتماعی این رویداد پرداختند، ولی کمتر کسی پیدا شد که به عواقب روانی آن نیز بپردازد. این کتاب به سراغ عواقب آن میپردازد.
شنیدن کتاب شیفتگان مرگ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به روانشناسی پیشنهاد میکنیم.
درباره سویتلا آلکسویچ
سویتلانا آلکسیویچ در ۳۱ می ۱۹۴۸ در شهر استانیسلاو، در شرق اوکراین، از پدری بلاروسی و مادری اوکراینی متولد شد که هر دو معلّم مدرسه بودند و پس از چندی به بلاروس مهاجرت کردند. سویتلانا تحصیلاتش را در سال ۱۹۶۵ به پایان رساند و بهعنوان معلّم تاریخ و زبان آلمانی و همچنین روزنامهنگار مشغول به کار شد. در سال ۱۹۷۲ از دانشکده روزنامهنگاری دانشگاه ملّی بلاروس فارغالتحصیل شد و در روزنامههای آن زمان، فعالیت خود را آغاز کرد. در سال ۱۹۸۳ به عضویت «اتحادیه نویسندگان شوروی» درآمد. مدتی در فرانسه و آلمان زیست و از سال ۲۰۱۳ مجدداً به بلاروس بازگشت.
به سویتلانا آلکسیویچ لقب «آرشیو حافظه» دادهاند. کتابهای او بر مبنای مصاحبههای طولانی با افرادی است که حادثه یا رویداد مهمی را گذراندهاند و یا اینکه در زندگی نزدیکان آنها رخ داده است.
شهرت وی مرهون آثار مستندی همچون «جنگ چهرهٔ زنانه ندارد»، «آخرین شاهدان»، «پسرانی از جنس روی» «شیفتگان مرگ»، «زمزمههای چرنوبیل» و «زمان دست دوم» است.
نخستین کتاب او «من از روستا رفتم» مجموعهای از تکگوییهایِ ساکنانِ روستایی در بلاروس است که روستا را ترک کردند و به شهر رفتند. هرچند کتاب در سال ۱۹۷۶ آمادهٔ چاپ شد، ولی حزب کمونیست بلاروس، به دلیل محتوای نقادانهٔ کتاب بر نظام حاکم اجازه چاپ به آن نداد.
سویتلانا آلکسیویچ، نخستین برندهٔ جایزهٔ نوبل در جمهوری بلاروس، نخستین نویسندهٔ روس زبان از سال ۱۹۸۷ و نخستین روزنامهنگار طی پنجاه سال گذشته برای ادبیات مستند بود که موفّق به دریافت این جایزه شد.
بخشی از کتاب شیفتگان مرگ
البته سعی میکنم چیزهایی را تعریف کنم، ولی همه چیز را که نمیشود... ما فقط بخشهایی از این مسیر تو در تو را میتوانیم ببینیم و توضیح دهیم. آن هم توضیحی فیزیکی و مادی. ما نمیتوانیم دربارهٔ جنبه روحی و روانی آن حرفی بزنیم. به عنوان مثال مرکز خدماتی اجتماعی وجود دارد. فرد زنگ میزند و میگوید میخواهد خودکشی کند. ظرف پانزده دقیقه او را از انجام چنین کاری باز میدارند. آنها دلیلش را میدانند، ولی این دلیل نیست، بلکه ماشهٔ اسلحه است...
یک روز قبل از خودکشیاش مرا در راهرو دید و گفت: «حتماً سری به من بزن. باید با هم کمی حرف بزنیم».
شب چند باری درِ اتاقش را زدم، ولی باز نکرد. اتاقهای ما کنار هم بودند و از آن طرف دیوار صدای راه رفتنش را میشنیدم که قدم میزد و مدام جلو و عقب میرفت. صدایش را میشنیدم که با خودش چیزی میگفت. با خودم گفتم: «خب، فردا سَری خواهم زد» ولی فردا با پلیس همصحبت شدم. پلیس یک پوشهٔ آشنا را به من نشان داد و گفت: «این چیست؟» من روی میز خم شدم و گفتم: «این رسالهٔ دکترای اوست... این هم صفحهٔ عنوانش است: «مارکسیسم و دین»». تمام صفحاتش خطخطی شده بود و با مداد قرمز به صورت مورب نوشته شده بود: «مزخرف! هذیان! دروغ!» این خط خودش بود. من خطش را میشناختم...
او همیشه از آب میترسید. از زمان دانشجویی یادم هست که او از آب میترسید، ولی هرگز از او نشنیده بودم بگوید از ارتفاع هم میترسد...
رسالهات شکل نمیگیرد، خب مگر این اشکالی دارد؟! باید قبول کنی که اسیر «آرمانشهری» و آزادیِ نوشتن نداری. ولی آیا این دلیل میشود که خودت را از طبقه دوازدهم به پایین پرت کنی؟ چقدر آدمها امروز رسالههای دکترا و فوقدکترای خود را مینویسند و واهمه دارند که با صدای بلند آن را بیان کنند. این موضوع خجالتآور و آزاردهنده است... شاید او به این نتیجه رسیده بود که روحش را از این لباس و این جسم فیزیکی رها سازد. از منطق رفتارش نمیشود چنین نتیجهای گرفت، ولی این اتفاق در عمل افتاده است...
چیزی به نام سرنوشت وجود دارد. به تو برنامهای داده شده. تو وارد آن شدهای. انسان یا بالا میرود یا پایین میافتد. فکر میکنم او عقیده داشت زندگیِ دیگری وجود دارد. زندگیای با لایهای نازک... آیا او معتقد به خدا بود؟ مسئله اینجاست. اگر او آدم معتقدی بود، اعتقادش بیواسطه، بدون هرگونه تکلف و نهاد مذهبی بود. ولی اینجا این سوال پیش میآید: یک آدم معتقد که نباید خودکشی کند زیرا در این صورت قانون خداوند را زیرپا گذاشته و نخی را پاره کرده! افرادِ آتئیست مکانیزم عمل سادهتری دارند. آنها به زندگی دیگر اعتقادی ندارند و ترسی ندارند. هفتاد یا صد سال، زمان خاصی محسوب نمیشود. نسبت به کائنات لحظهای بیش نیست.
زمان
۱۱ ساعت و ۵۴ دقیقه
حجم
۴۹۰٫۳ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۱۱ ساعت و ۵۴ دقیقه
حجم
۴۹۰٫۳ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
هر بخش کتاب صحبت با یکی از اهالی شوروی سابق است که یا از خودکشی جان به در بردند و یا از عزیزی که بر اثر خودکشی جانباخت، می گوید. راستش کتاب دیگری از این نویسنده نشان کرده بودم و این
چون خیلی تلخه، مطمئن نیستم به درد همه کس بخوره ولی کتاب خاصی هست
مثل بقیه کتابهای نویسنده تامل برانگیز و البته غمگین.داستان افرادی که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی دست به خودکشی زدهاند.شرح مجذوبیتشان در دوران اتحاد و رها شدگی شان پس از فرو پاشی.
یکی از بهترین مجموعه داستان هایی که خوندم ولی به شدت تلخ. واقعا می تونم بگم اگر تو شرایط روحی خوبی نیستید فعلا سراغش نرید ولی کتابیه که ارزش خوندن داره... درمورد آدمهاییه که به نوعی با مرگ مواجه بودند
خیلی تلخ و ناراحت کننده بود 😪
چقدر داستانش آشناست کشوری ثروتمند اما متاسفانه ویران شد🥺😖
اتفاقا امروز زمان خوبیست ؛ که امثال این کتابها یه مرور گذری بشوند، جوری دنیارو غرب و غربزده دیده که مضحک و گریه داره، درک میکنم که این نویسنده با فروپاشی عظیم شوروی که آلوده به کمونیست است طرفه و روزگار مردمش میبینه
تلخ، واقعی و افسرده کننده وقتی از یه اعتقاد یا یه شئ که ساخته تفکرات یه انسان مثل خودمون و یا حتی از یه فرد دیگه برای خودمون بت بسازیم، بپرستیدمش، مثل یه مفهوم مقدس بهش نگاه کنیم، ارزشی بهش بدیم
کتاب بسیار کسل کننده ای بود.
کتابی