دانلود کتاب صوتی تقدیم به او که دوستش دارم با صدای محسن زرآبادی پور + نمونه رایگان
تصویر جلد کتاب صوتی تقدیم به او که دوستش دارم

دانلود و خرید کتاب صوتی تقدیم به او که دوستش دارم

معرفی کتاب صوتی تقدیم به او که دوستش دارم

کتاب صوتی تقدیم به او که دوستش دارم نوشتهٔ سمانه گلک است. گویندگی این کتاب صوتی را محسن زرآبادی پور انجام داده و انتشارات دیجیتال آوای موج کتاب (نشر صوتی) آن را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی یک داستان معاصر ایرانی.

درباره کتاب صوتی تقدیم به او که دوستش دارم

کتاب صوتی تقدیم به او که دوستش دارم حاوی یک داستان معاصر و ایرانی است دربارهٔ پیرمرد عتیقه‌فروشی که در یکی از خیابان‌های قدیم تهران مغازه دارد. از همان اول داستان شما وارد فضای نوستالژیک آن می‌شوید؛ یاد خاطرات جوانی، عشق، مردم محله و رفتارشان، مغازه‌ای که به‌راحتی می‌توانید در ذهن خود آن را تصور کنید و پیرمردی با آرزوهای بربادرفته که در جوانی خود را به‌دست خواسته‌های پدر سپرده و شغل خانوادگی‌ را ادامه داده است. در این داستان لطیف با آمیزه‌ای از دنیای امروز و دیرور پایتخت روبه‌رو می‌شوید. پیرمردی که با یاد عشق دوران جوانی‌اش زندگی می‌کند و امروز هم از دیدن عشق‌ورزی جوان‌ها به هم شاد می‌شود، شخصیت اصلی این داستان صوتی است. او کسی است که ساعت گران‌قیمت قدیمی‌ مغازه‌اش را به دختری که عاشقش بوده، نفروخته است تا هر روز دختر به بهانهٔ راضی‌کردن او برای فروش ساعت به مغازه‌ بیاید. با او همراه شوید. سمانه گلک در این داستان، معنا و مفهوم خواستن را به چالش کشیده است.

شنیدن کتاب صوتی تقدیم به او که دوستش دارم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب صوتی را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب صوتی تقدیم به او که دوستش دارم

«شب‌های تهران، همیشه زیباتر از صبح و شلوغی روز است. اصلا شب زیباتر است و من هیچ وقت نفهمیدم چرا شب‌ها مَردم مهربان‌ترند. تمام روز پناه می‌برم به عتیقه فروشی اما شب‌ها بال در می‌آورم برای طی کردن مسیر مغازه به خانهٔ پدری که برای من به ارث رسیده است. قدم زدن در شب زیر نور ماه شبیه راه رفتن در منظومهٔ شمسی است؛ هیجان‌انگیز و خواستنی. زمان قدیم وقتی شب به خانه برمی‌گشتم از جوی پهن کنار خیابان صدای جریان آب، این مسیر را دل‌انگیزتر می‌کرد، ولی حالا به لطف شهرداری، آن جوی پهن سابق، کوچک و بی‌آب شده اما هنوز هم قدم زدن در این مسیر را دوست دارم. کرکرهٔ مغازه را پایین می‌کشم و قفل می‌زنم و کم‌کم راهی خانه می‌شوم. هنوز از مغازه دور نشده بودم که ناگهان یک موتوری از بیخ گوشم رد می‌شود. از شدت ترس هول می‌کنم و به دیوار می‌خورم. به زور صدای تقه به گوشم می‌رسد. گوش تیزی داشتم. تیزش کرده بودم که صدای زمرد را خوب بشنوم. آخر زمرد شب‌ها پای پیانو می‌نواخت و همزمان هم با صدای زیبایش می‌خواند. از آنجایی که آنها همسایهٔ روبه‌روی خانهٔ ما بودند و اتاق نشیمنشان هم مقابل اتاق خواب من بود، تا صدای ضعیفی از پیانو در خانه می‌شنیدم به اهل خانه شب بخیر می‌گفتم و بلافاصله می‌رفتم سمت اتاقم، طبقهٔ بالا و چراغ را خاموش می‌کردم و از پنجره خیره به زمرد هنگام نواختن پیانو و خواندنش می‌شدم. همیشه گوش‌هایم را تیز می‌کردم برای شنیدن صدای آهنگین‌اش چون واقعا خوب می‌خواند. می‌گفتند پیش اساتید بزرگی آواز خواندن را آموخته اما به نظرم خودش یک پا استاد بود در خواندن و نواختن.. بیشتر شب‌ها من پای خواندن و نواختن زمرد خوابم می‌برد. ولی حالا دیگر آن گوش‌های تیز، کمی سنگین شده ولی با این وجود هنوز هم نسبت به همسالانم خوب می‌شنوم.»

کاربر ۳۰۳۸۱۹۲mohamad1
۱۴۰۳/۰۳/۰۲

پایان خوبی داشت لذت بردم جالب اینکه تاریخ تولد قهرمانان داستان با تاریخ تولد پدر و مادرم یکی هستند

زمان

۳ ساعت و ۱۷ دقیقه

حجم

۳۹۵٫۵ مگابایت

قابلیت انتقال

ندارد

زمان

۳ ساعت و ۱۷ دقیقه

حجم

۳۹۵٫۵ مگابایت

قابلیت انتقال

ندارد

قیمت:
۵۵,۰۰۰
۱۶,۵۰۰
۷۰%
تومان