دانلود و خرید کتاب صوتی عشق بی پیرایه
معرفی کتاب صوتی عشق بی پیرایه
کتاب صوتی عشق بی پیرایه نوشتهٔ واندا واسیلوسکا است و با ترجمهٔ کریم کشاورز و صدای مریم محبوب در انتشارات استودیو نوار منتشر شده است.
درباره کتاب صوتی عشق بی پیرایه
کتاب صوتی عشق بی پیرایه داستان عشق عمیق ماریا به همسرش است. ماریا یک پرستار مهربان و محبوب بین دیگران است که در پشتجبهههای جنگ جهانی دوم مشغول به خدمت است. همسر ماریا سرباز است و ماریا با اشتیاق منتظر برگشتن او است. او با همهٔ مجروحان مهربان است.
یکی از پزشکان بیمارستانی که ماریا در آن کار میکند عاشق قدیمی ماریا است و همین موضوع دوراهی بزرگی را میسازد. کتاب عشق بی پیرایه فضای جنگ و آسیبها و مشکلات کشور جنگزده لهستان را روایت میکند. توصیف فضای احساسی و عاشقانه، انتظار سخت و طولانی، فضای متشنج جنگ جهانی، همهٔ اینها در کنار هم هنر نویسنده را نمایش میدهد.
شنیدن کتاب صوتی عشق بی پیرایه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به روایتهای جنگ جهانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب عشق بی پیرایه
«ماریا روپوش سفید بیمارستان را از تن درآورد. شیر آب را گشود. آب باریکی از آن جاری شد. کشیک بیستوچهارساعته نزدیک به پایان بود. حیاط از پنجره هنوز تاریک به نظر میرسید، ولی سواد درختان در زمینهی آسمان پریدهرنگ نمایان بود. ماریا با نگاه پرمحبتی به روز نو درود فرستاد؛ اندیشید: کاش باران نمیبارید و میتوانست پیاده به خانه بازگردد. راستی شاید بهتر بود اعتنایی نکند و بیرون بشتابد و برخورد قطرههای خنک و وزش باد را به روی صورت حس کند و صدای آب را زیر پاهایش بشنود.
زمانی، در دوران کودکی چنین هوایی را دوست میداشت. در میان برق و تندر و باران از خانه بیرون میدوید. از این که باد لباسش را به این سو و آن سو بکشد و باران مانند تازیانه گونههایش را آزرده سازد و آب از گیسوان پریشانش ریزان شود و قطرات باران در آبهای ایستاده در جستوخیز باشند، سرور بیکران حس میکرد.
بعد البته در خانه سرزنش و فریاد و فغان چشم به راهش بود. غرولند پایانناپذیر مادرش بلند میشد که چرا کفشهایش را تر کرده، لباسش خیس شده است و کوتاه خواهد شد و نوار گیسویش مچاله شده است... ولی باز باد و باران او را بیرون میطلبید. فکر شیطنت و جنون کودکانه آزارش میداد، قلقلکش میکرد. میخواست فریادکنان در حیاط بدود و مستانه چهرهاش را به باران بدهد. ماریا تبسم کرد. آری این افکار و هوسها هنوز رهایش نکرده بودند. مادرش این را مشاعر حیوانی وحشیان مینامید. ولی اکنون میبایست به کفشهایش رحم کند. یک جفت کفش بیشتر نداشت؛ آن را هم گردش روزگار سخت فرسوده کرده بود. ناگزیر بر سبیل عادت میبایست با تراموای برقی رهسپار خانه شود و آنگاه بخوابد و بخوابد! عوض تمام بیستوچهارساعت گذشته بخوابد!
در باز شد. تازهوارد گفت: «برویم، ماریا برویم، باز او فریاد میکند، فریادش وحشتآور است.»
ماریا با شتاب دستها را خشک کرد و از نو روپوش را پوشید و با بیحوصلگی بندهای گرهخوردهی آن را پاره کرد.
تازهوارد گفت: «عذر میخواهم، حتماً تو خیلی خسته شدهای ولی...»
«رایا، این چه حرفی است. برویم.»
از دالان درازی که با میانهی قرمز سیر فرش شده بود، گذشتند. درهای اتاق بیماران نیمهباز بود، بوی دارو میآمد. یکی را روی برانکارد میبردند؛ یکی دیگر دواندوان به اتاق عمل رفت.»
زمان
۵ ساعت و ۲۴ دقیقه
حجم
۲۲۵٫۳ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۵ ساعت و ۲۴ دقیقه
حجم
۲۲۵٫۳ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد