دانلود و خرید کتاب صوتی رازهای قطعی کردن فروش
معرفی کتاب صوتی رازهای قطعی کردن فروش
کتاب صوتی رازهای قطعی کردن فروش نوشته زیگ زیگلار و ترجمهٔ مهدی قراچه داغی اثری مفید برای فعالان حوزهٔ فروش است و به آنها میآموزد که چگونه به یک فروشنده حرفهای تبدیل شوند. این اثر را انتشارات ماه آوا با گویندگی گشتاسب امجدی منتشر کرده است.
درباره کتاب صوتی رازهای قطعی کردن فروش
با بهکاربستن راهنماییهای این کتاب میتوانید به فروش بالا دست پیدا کنید و از تمام ظرفیتتان در فروش استفاه کنید. در این کتاب نمونههای متعددی آورده شده که نشان میدهند افراد بسیاری از خرید منصرف شدهاند که میدانستند کالای موردنظر بهترین کالایی نیست که مناسب حال آنها باشد. با درنظرگرفتن این نکته، فروش شباهت زیادی به بسیاری از مسابقات ورزشی دارد. بازیکن در مسابقهٔ تنیس ضربهٔ خود را چنان میزند که حساب ضربهٔ بعدی را میکند. او میخواهد ضربهٔ بعدی را با اثربخشی بیشتری بزند. گلفباز حرفهای هم همین کار را میکند. بههمینشکل هر فروشنده باید حساب کند «نتیجهٔ فروش او چه خواهد بود؟ آیا من رابطهسازی میکنم؟ آیا با مشتری یک رابطه را میسازم یا به هزینهٔ خریدار چند دلاری را به جیب میزنم؟» مطمئنم اگر این کار را بکند، در دنیای فروش در گروه فراموششوندگان قرار میگیرد.
کتاب صوتی رازهای قطعی کردن فروش را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب مطالب خواندنی و مفیدی برای تمام فروشندگان، مدیران فروش و بازاریابان دارد.
بخشی از کتاب رازهای قطعی کردن فروش
«بهمحض اینکه بر سر قیمت خانه به توافق رسیدیم، او گفت: «عزیزم، تصور کن ما خانه رؤیایی خود را حفظ کردهایم. منظورم این است که این همان خانهای است که در رؤیا میدیدیم. تا چه مبلغ بیشتری میتوانیم سرمایهگذاری کنیم؟» این موجب صحبت بیشتری شد. آنقدر صحبت کردیم تا ما را راضی به سرمایهگذاری بیشتر از بیستهزار دلار کرد. اکنون در این زمان وقتی دربارهٔ بیستهزار دلار صحبت میکنیم احتمالاً منظورمان این است که یک پاسیو و یک گاراژ اضافی برای خانهمان بخریم. اما در آن زمان پول بسیار زیادی بود، میتوانستید با آن دوهزار فوت مربع ساختمانسازی کنید. بله، وضع در سال ۱۹۶۸ کاملاً فرق داشت.
زنم درنهایت دو خانه را دید و بالاخره بعد از دیدن خانهٔ دوم، تصمیم گرفت آن را بخرد. او به چیزی رسیده بود که میخواست.
قیمتش چند است؟
آن شب وقتی به اتاقمان در هتل بازگشتیم، همسرم روی لبهٔ تختخواب بزرگ دونفره نشسته بود. با آنکه او فقط آنجا نشسته بود، تختخواب ارتعاشی داشت. هرگز او را تا به این اندازه هیجانزده ندیده بودم. از جایش پرید و گفت: «عزیزم، من خانهٔ رؤیایی خودمان را پیدا کردم. بهراستی که زیباست. یک خانه با چهار اتاقخواب زیبا در یک محوطهٔ بزرگ. یک حیاطخلوت بزرگ تا در آن استخر هلالیشکلی را بسازی که همیشه حرفش را میزدی. فکرش را بکن، هر چهار اتاق یک دستشویی و حمام در خودش دارد.»
سخنش را قطع کردم تا از او سؤالی بکنم. گفتم: «عزیزم، لحظهای صبر کن قیمت این خانه چقدر است؟» زن: «بهراستی زیباست عزیزم. تا خودت نبینی باور نمیکنی. وقتی ببینی عاشقش میشوی. یک انباری بزرگ دارد. میتوانیم سوای لوازم مختلف دو اتومبیل را در آن پارک کنیم. از همهٔ اینها جالبتر یک اتاق ۱۱×۱۱ فوت دارد که میتوانی آنجا را دفتر کارت کنی تا کتابی را بنویسی که همیشه میخواستی. از اتاقخواب بزرگش که حرف نزن. بهراستی خانهٔ زیبایی است.» »
زمان
۱۶ ساعت و ۷ دقیقه
حجم
۸۸۹٫۳ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۱۶ ساعت و ۷ دقیقه
حجم
۸۸۹٫۳ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد