دانلود و خرید کتاب صوتی رها کردن گربه
معرفی کتاب صوتی رها کردن گربه
کتاب صوتی رها کردن گربه نوشتهٔ هاروکی موراکامی و ترجمهٔ سامره عباسی است. بهنام درخشان گویندگی این کتاب صوتی را انجام داده و واوخوان آن را منتشر کرده است. این اثر صوتی ۳ داستان کوتاه را در بر گرفته است.
درباره کتاب صوتی رها کردن گربه
کتاب صوتی رها کردن گربه داستانهای جذابی دارد که بهشکل خاطره نوشته شدهاند و تجربهای متفاوت را برای شما رقم میزنند. این اثر ۳ داستان به نامهای «رهاکردن گربه»، «بابیتلها» و «اعترافات یک میمون شیناگاوا» را در خود جای داده است. برای نمونه میتوان به داستان «اعترافات یک میمون شیناگاوا» اشاره کرد. در این داستان با میمونی روبهرو میشویم که نمیتواند از دزدیدن نام انسانهای زنی که دوستشان دارد، خودداری کند. این میمون در فاضلاب زیر شیناگاوا در توکیو (دنیای زیرزمینی) زندگی میکند. او سرانجام توسط مردم دستگیر و در اعماق کوهها رها میشود.
شنیدن کتاب صوتی رها کردن گربه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
شنیدن این کتاب صوتی را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ژاپن و قالب داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
درباره هاروکی موراکامی
هاروکی موراکامی در ۱۲ ژانویه ۱۹۴۹ به دنیا آمد. وی یک نویسندهٔ ژاپنی است که کتابها و داستانهایش در ژاپن و همچنین در سطح جهان پرفروش شده و به ۵۰ زبان دنیا برگردانده شدهاند.
موراکامی برخلاف بخشی از مردم در فرهنگ ژاپن، ابتدا ازدواج کرد، بعد کارکردن را شروع کرد و سپس موفق شد فارغالتحصیل شود؛ به عبارت دیگر، ترتیبی که او انتخاب کرد، خلاف شیوهٔ مرسوم بود. او و همسرش، در سال سال ۱۹۷۴ و در ابتدای زندگی مشترک، همهٔ پولشان را خرجِ باز کردن یک کافه-میخانهٔ کوچک در «کوکوبونجی» کردند؛ پاتوقی دانشجویی در حومهٔ غربی توکیو. دههٔ بیستم عمر این نویسنده، به بازپرداخت وامها و کار یدی سخت (درست کردن ساندویچ، کوکتل و بدرقهٔ مشتریان دهانپُر) گذشت. با نزدیک شدن به پایان دههٔ سوم زندگیاش، خانوادۀ او هنوز، بدهکار بودند و کاسبیشان هم بالاوپایین داشت.
اما چه شد که موراکامی نوشتن را آغاز کرد؟ او تعریف میکند که:
یک بعدازظهر آفتابی در سال ۱۹۷۸، برای تماشای مسابقهٔ بیسبال به استادیوم رفته بود. تعداد کمی طرفدار بیرون حصار محوطه نشسته بودند. او آبجودردست، لم داد تا بازی را ببیند. وقتی موراکامی بازی را تماشا میکرد، بدون هیچ دلیلی و بدون تکیه بر هیچ زمینی، ناگهان به ذهنش رسید: «میتوانم رمانی بنویسم». او پس از بازی، سوار قطار شد و دستهای کاغذ تحریر و یک خودنویس خرید. او میگوید: «حس نوشتن بسیار تازگی داشت. به یاد میآورم چهقدر هیجان داشتم. از آخرینباری که نوک خودنویس را روی کاغذ گذاشته بودم، مدتها میگذشت».
آثار موراکامی، جوایز متعددی را از جمله جایزه جهانی فانتزی، جایزه بینالمللی داستان کوتاه فرانک اوکانر، جایزه فرانتس کافکا و جایزه اورشلیم را دریافت کرده است. برجستهترین آثار موراکامی عبارتاند از: «تعقیب گوسفند وحشی»، «جنگل نروژی»، «کافکا در کرانه» و «کشتن کمانداتور» (مردی که میخواست پرتره نیستی را بکشد). داستانهای موراکامی، در برههای از زمان، از سوی ادبیات ژاپن محکوم به غیرژاپنی بودن میشوند و مورد انتقاد قرار میگیرد. برخی منتقدان معتقد بودند که نوشتههای او تأثیرگرفته از ریموند چندلر، کرت وونهگات و ریچارد براتیگان هستند. داستانهای او بیشتر سرنوشتباور، سوررئالیستی و دارای درونمایۀ تنهایی و ازخودبیگانگیاند.
هاروکی موراکامی در ژوئن ۲۰۱۴ دربارۀ خود میگوید: «بعضی گفتهاند «کارهای تو حس اثر ترجمهشده را منتقل میکنند.» معنای دقیق این عبارت را نمیفهمم، اما بهنظرم از طرفی درست به هدف میزدند و از طرف دیگر خطا میکردند. از آنجا که اولین قطعهٔ داستان بلندم به معنای دقیق کلمه، ترجمه بود، این حرف کاملاً غلط نیست، اما تنها در مورد فرایندِ نوشتنم کاربرد دارد. آنچه من با نوشتن به زبان انگلیسی و ترجمهٔ آن به ژاپنی دنبال میکردم، چیزی کمتر از آفرینش سبکی بیپیرایه و خنثا نبود که به من آزادیِ حرکت بیشتری بدهد. علاقه نداشتم یک شکل رقیق ژاپنی ایجاد کنم. میخواستم شیوهٔ بیانی در زبان ژاپنی پیاده کنم که تا حد ممکن از زبان به اصطلاح ادبی دور باشد، که با صدای طبیعی خودم بنویسم. این کار، نیازمند معیارهای بسیار سختی بود. آن زمان تا جایی پیش رفتم که ژاپنی را بیشتر از یک ابزار کاربردی در نظر نمیآوردم.»
استیون پول از روزنامهٔ گاردین، این نویسندۀ ژاپنی را برای دستاوردها و آثارش، در میان بزرگترین نویسندگان قرار داده است.
بخشهایی از کتاب صوتی رها کردن گربه
خاطرات بسیاری از پدرم دارم. البته این امری کاملا طبیعی است زیرا از زمانی که به دنیا آمدم تا سن هجده سالگی که خانه را برای همیشه ترک کردم با هم زیر سقف خانهای نه چندان بزرگ زندگی کردیم. همانطور که درباره اغلب فرزندان و والدین صدق میکند، برخی از این خاطرات خوش است و برخی هم نه چندان خوش. اما خاطراتی که اکنون به وضوح در ذهنم باقی مانده در هیچ یک از این دستهها جای نمیگیرد بلکه شامل پیشآمدهای عادیتری میشود. مثلا زمانی که در شوکوگاوا (بخشی از شهر نیشینومیا در استان هیگو) زندگی میکردیم یک روز همراه پدرم برای خلاصشدن از شر ماده گربه پیری به ساحل میرفتیم.
یادم نیست چرا میخواستیم از شر آن گربه خلاص شویم، خانهٔ ما آپارتمانی نبود و باغ و فضای کافی برای نگهداری یک گربه داشتیم. زمانی که او را به خانه آوردیم گربه ولگردی بود و هنگامی که باردار شده بود، پدر و مادرم احساس میکردند دیگر نمیتوانند از آن مراقبت کنند. البته مطمئن نیستم دلیلش این بوده باشد، حافظهام درست یاری نمیدهد. آنوقتها خلاصشدن از شر گربه ها امری عادی بود و کسی به خاطر آن آدم را سرزنش نمیکرد و ایدهٔ عقیمکردن گربهها حتی به ذهن کسی هم خطور نمیکرد.
زمان
۲ ساعت و ۳۰ دقیقه
حجم
۱۳۷٫۸ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۲ ساعت و ۳۰ دقیقه
حجم
۱۳۷٫۸ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
دوست داشتم داستان رو اجرا هم عالی بود