دانلود و خرید کتاب صوتی دیوانههای فوتبال
معرفی کتاب صوتی دیوانههای فوتبال
کتاب صوتی دیوانههای فوتبال نوشتهٔ دومینیک آتون و دنی دایر و ترجمهٔ وحید نمازی و با صدای سبحان اکرامی است و رادیو گوشه آن را منتشر کرده است. این کتاب صوتی دربارهٔ دیوانههای فوتبال در ۹ کشور دنیاست.
درباره کتاب صوتی دیوانههای فوتبال
آنچه در این کتاب صوتی میشونید، داستانهایی است دربارهٔ بیرحمترین، وحشتناکترین و پُرشورترین تشکیلات هواداران فوتبال جهان. فکر میکردید که انگلیس سرسختترین و سازمانیافتهترین تشکیلات طرفداران و تماشاگران فوتبال جهان را دارد؟ دوباره فکر کنید!
کتاب صوتی دیوانههای فوتبال داستان یک گروه برنامهساز تلویزیونی انگلیسی است که در مجموعهای دیگر، زوایای تاریکوروشن زندگی هولیگانهای تیمهای بریتانیایی را به تصویر کشیدند و پس از روبهرو شدن با استقبال فراوان، فقط طی نود روز به نُه کشور جهان سفر کردند تا اثرشان را جهانی کنند. سریالی که آنها ساختند از شبکههای کابلی مختلفی در داخل و خارج از بریتانیا روی آنتن رفت تا اینکه دومینیک آتون، روزنامهنگار برجستهٔ بریتانیایی که در رسانههای مشهوری چون گاردین، میرور و اکسپرس کار کرده این مجموعه را روی کاغذ آورد و در سال ۲۰۰۹ در کتابی به نام The World’s Real Football Factories منتشرش کرد. کرواسی، صربستان، لهستان، هلند، برزیل، آرژانتین، روسیه، ترکیه و ایتالیا، نُه کشوری هستند که تشکیلات هواداری تیمهای فوتبالشان در این کتاب معرفی شدهاند.
این ماجرای واقعی رویدادهایی است که طی این مدت برای آنها اتفاق افتاد. بعضیهایش را دوربین ضبط کرد و در بیشترش هم اجازه نداشتند دوربین را روشن کنند یا از پخش صحنههای ضبطشده معذور بودند. میشود گفت که این کتاب، نسخهٔ تدویننشدهٔ ماجراهای آنهاست که بیشک، پدیدآوردنش مثل یک انفجار بزرگ، حسابی سروصدا کرد.
این کتاب را دومینیک آتون به رشتهٔ تحریر درآورده و در این راه، تیم رسانهای تهیهکنندهٔ برنامهٔ تلویزیونی کارخانههای واقعی فوتبال در جهان به او کمک کردهاند.
شنیدن کتاب صوتی دیوانههای فوتبال را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب صوتی را به تمام طرفدار ایرانیِ فوتبال پیشنهاد میکنیم. تشکیلات هواداران فوتبال در کشورهای مطالعهشده در این کتاب، بسیار سازمانیافتهتر و منظمتر از چیزی است که باشگاهها و هواداران تیمهای فوتبال در کشورمان با نام جمعیتها و کانونهای هواداری تشکیل داده و میدهند و البته از آن مهمتر شاید مقایسهٔ رفتارهای تماشاگران ایرانی با خارجیها باشد؛ کتاب را یکبار بشنوید تا به این نکته پی ببرید که تماشاگران ایرانی از بهترین تماشاگران فوتبال جهان هستند.
بخشی از کتاب صوتی دیوانههای فوتبال
خود جانی، یک جوانک لاغر و ترکهای بیست و چندسالهٔ عینکی با سری کاملاً تراشیده بود. اولین چیزی که با دیدنش به ذهن ما رسید، شباهت اندکش با «موبی»، خوانندهٔ پاپ بود و دومین مورد هم این بود که او بهوضوح از دردسر [درست کردن] و درگیری سر درمیآورد. این را میتوانستید از چشمهایش بخوانید؛ از نوع نگاه کردنش به ما که مثل انگلیسیهای ازخودراضی بود که فکر میکنند نتیجهٔ بازی را از قبل میدانند؛ مثل تماشاگران وستهام و منچستر یونایتد که تشکیلات هوادارانشان عادت دارند محترمانه برخورد کنند ولی این چیزها را سالها پیش گذاشتهاند و از آنها گذشتهاند. او داشت ما را محک میزد و با نیشخندها، چشمان تیزبین، چابک، عصبی و سرشار از انرژیاش طوری وراندازمان میکرد که میشد گفت آنقدرها هم ما را آدم حساب نمیکند.
جانی و اعضای گروهش یک مهمانی داشتند و ما هم به آن مهمانی دعوت شدیم. در همان لحظات ورودمان به آن مهمانی، شلوارهایمان را خیس کردیم. قبل از آن لبی تر کرده و دربارهٔ اینکه چهطور با اوضاع برخورد و آن را کنترل کنیم باهم گپ زده بودیم. از زمانی که به بلگراد رسیده بودیم، همهچیز به شکل کاملاً متشنجی درآمده بود و انگار عمری بود که آفتاب و پیتزاها و دختران زیباروی اسپلیت از ما دور شده بودند.
شاید این [احساس] به دلیل فقدان اعتمادی بود که دِلیه به ما نشان داده بود ولی به شکل کاملاً ناگهانی، با جانی و پسران گروباری هم کاملاً احساس ناراحتی کردیم. بدگمانی گرفتار شدن در یک فضای بسته به سراغمان آمده بود. یکی کلمهٔ «تله» را به زبان آورد. یکی دیگر گفت «...». راستش را بخواهید، گروباری هیچ حرف و بحثی با ما نداشت! ما همانطور که به ماکسیمیر یا به قرارگاه مرکزی تورسیدا رفته بودیم به آنجا رفتیم؛ با احترام آنها ما را به خاطر یک جشن به مهمانی دعوت کردند. کارشان دوستانه بود. وانگهی، مگر اوضاع چهقدر میتوانست بد باشد؟ ما از میان برخی از پُرشورترین پدیدههای قابلبحث بریتانیایی آمده بودیم؛ ما در جایی بودیم که تمام دوروبرمان را «جزیرهٔ سگها» و «دستهٔ خزهها» پُر کرده بودند؛ ما در دربیهایی مثل اولد فیرم و بدتر از آن سرمان را پایین انداخته بودیم، همین هفتهٔ قبل در کنار ارتشی از پسران بد آبی، بر سکوهای یک استادیوم ایستاده بودیم. فکر کردیم میشود با یک آبجو و گپی با بعضی از هواداران پارتیزان، اوضاع خوبی داشت.
مهمانی در رستورانی متعلق به یکی از گورکنهای پیشکسوت برگزار میشد و اگر نگوییم بیدروپیکرترین و بیبندوبارانهترین مهمانیای که تابهحال به گوشتان خورده، در آنجا به راه افتاده بود. لااقل نسبت به چیزی که از پُرسروصداترین مهمانیهای پسران سرخوش بریتانیایی سراغ دارید، به مراتب بدتر بود. ما پیش از ترک هتل، خودمان را با کمی نوشیدن از شر چیزهای آزاردهنده خلاص کرده بودیم و دنی هم از همان لحظهٔ ورودمان به آنجا به سرخوشی بینهایت زد و دست در دست گروهی از هولیگانها شروع به پایکوبی و دستافشانی کرد.
«از دیدنتون خوشحالم پسرا؛ خوش باشین؛ چه خوشگل؛ چهطوری؟» میخندید، دور آنجا میچرخید، با آدمها دست میداد، به رویشان لبخند میزد و با آنها چشم در چشم میشد. آنها هم در جوابش سری از روی تحقیر تکان میدادند.
چندتایی مرد آنجا بودند که بهنظر میرسید پیشکسوت هستند. یکی از آنها با ریشی خاکستری و عینکی بر چشم، احترام ویژهای را برمیانگیخت. مثل یک عموی پیر چشمنواز بود؛ اسمش زاره بود و آنطور که معلوم شد دقیقاً از آن عموهایی نبود که دلتان میخواهد شما را روی زانویش بنشاند و از آن نوشیدنی لوکس گرانقیمتش تعارفتان کند.
زمان
۱۱ ساعت و ۳۸ دقیقه
حجم
۱ گیگابایت, ۵۷۳٫۶ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۱۱ ساعت و ۳۸ دقیقه
حجم
۱ گیگابایت, ۵۷۳٫۶ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
برای فوتبالدوستان و استادیوم روها حتما خوندنش رو توصیه می کنم..