کتاب ۱۸ سال راه رفتن روی آب
معرفی کتاب ۱۸ سال راه رفتن روی آب
۱۸ سال راه رفتن روی آب زندگینامه برایان کلاف، بازیکن و مربی انگلیسی فوتبال است.
برایان کلاف در سال ۱۹۳۵ متولد شد. او در سال ۱۹۵۵ برای اولین بار در ترکیب میدلزبرو قرار گرفت و سال ۱۹۶۱ به ساندرلند فروخته شد. یک مصدومیت شدید زانو در سال ۱۹۶۴ باعث شد بازنشست شود. با این وجود رکوردی فوقالعاده در زمینه گلزنی داشت، هر چند که تنها دو بار پیراهن تیم ملی انگلستان را به تن کرد. مربیگری را در کنار همتیمی سابق پیتر تیلور با هارتلپول دسته چهارمی در سال ۱۹۶۵ شروع کرد. آنها تیمی ساختند که سال ۱۹۶۸ مجوز صعود به دسته بالاتر را گرفت. سپس آن دو به دربیکانتی در دسته دوم پیوستند. سال ۱۹۶۹ دربیکانتی مجوز حضور در دسته اول را کسب کرد و سه سال بعد قهرمان انگلستان شد.
پس از جنجالی که همه از آن باخبر شده بودند، در سال ۱۹۷۳ آن دو از مربیگری در دربی استعفا دادند. کلاف دورههایی کوتاه در برایتون و لیدز داشت تا اینکه سال ۱۹۷۵ راهی ناتینگهام فارست شد. پیش از آن او مورد توجه تیم ملی ایران قرار گرفته بود و حتی به تهران پرواز کرد. سال ۱۹۷۷ با فارست قهرمانی در دسته دوم، به دسته اول رسید و در همان فصل نخست به قهرمانی لیگ و لیگ کاپ نائل شد. عنوان قهرمانی لیگ کاپ در سال ۱۹۷۹، ۱۹۸۹ و ۱۹۹۰ تکرار شد، آنها در این بین دو بار در سالهای ۱۹۷۹ و ۱۹۸۰ فاتح جام قهرمانان اروپا شدند. کلاف یکی از دو مربیای است که توانسته با دو تیم مختلف قهرمان انگلستان شود. او در سال ۱۹۹۳ در شرایطی که در وضعیت سلامتی بدی به سر میبرد، بازنشست شد و سرانجام در سپتامبر ۲۰۰۴ درگذشت.
خواندن کتاب ۱۸ سال راه رفتن روی آب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
همه علاقهمندان به ورزش فوتبال و زندگینامههای فوتبالی.
بخشی از کتاب ۱۸ سال راه رفتن روی آب
هی! من برای انگلستان بازی کردهام. این را فراموش نکن!
چهارم آوریل ۱۹۵۹ مهمترین روز زندگی من است. من و باربرا در کلیسای سنت بارناباس در میدلزبرو ازدواج کردیم. آوریل را انتخاب کردیم تا شامل تخفیف مالیاتی شویم و هنوز هم مطمئنم باربرا به خاطر پول خوبی که پسانداز کرده بودم با من ازدواج کرد!
بازیکنان امروزی شاید متعجب شوند که روز ازدواج من، روز یکی از مسابقات تیم بود و قرار بود بازی کنم. این را تصور میکنید؟ حالا آنها بندهای مخصوصی با مذاکرات مدیربرنامهها در قرارداد خود میگذارند و پاداشهایی چند هزار پوندی میگیرند؛ اما ما شنبه صبح در یک هتل ازدواج کردیم. به برادرم دِس بیست و پنج پوند دادم و گفتم برای همه نوشیدنی بیاور. گفت بگذار خودشان پول آن را بدهند. یک یورکشایری، همیشه یورکشایری خواهد بود!
سخنرانیها باید کوتاه میبود چون تا پیش از ساعت دو باید خودم را به آیرسام پارک میرساندم تا مقابل لیتون اورینت بازی کنم. ماشینی که قرار بود من را به ورزشگاه برساند، کمی دیر کرده بود. متوجه شدم ماشین پلیسی در نزدیکی من پارک کرده و از او خواستم که من را به ورزشگاه برساند؛ اما پلیس گفت «متاسفم برایان، من راننده تاکسی نیستم.» اگر ماشینِ هماهنگ شده دیرتر میرسید شاید کاری میکردم که من را دستگیر کند!
حجم
۱٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۹۶ صفحه
حجم
۱٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۹۶ صفحه