دانلود و خرید کتاب صوتی آسیا
معرفی کتاب صوتی آسیا
کتاب صوتی «آسیا» نوشتهٔ ایوان تورگنیف با ترجمهٔ سروش حبیبی و گویندگی بهرام سرورینژاد در واوخوان چاپ شده است. از این داستان کوتاه در سال ۱۹۷۷ توسط ایوسیف افیموویچ خیفیتس (کارگردانِ اهل شوروی) به فیلمی سینمایی ساخته شد.
درباره کتاب صوتی آسیا
آسیا داستان مردی روس است که در یک مهمانی در آلمان با شنیدن صدای دو نفر دیگر که روسی حرف می زدند، توجهش جلب می شود. راوی داستان و دو نفر دیگر (گاگین و آسیا که به گفتهٔ گاگین، خواهرش است) طی مکالمهای کوتاه با هم ارتباط برقرار میکنند و گاگین راوی را به خانهشان (که در حاشیهٔ شهر اجاره کردهاند) دعوت میکند. آنها با هم شام میخورند و پس از ساعتی معاشرت راوی به شهر باز میگردد ولی به شکل عجیبی احساس خوشبختی میکند ولی این شادی از کجا میآید؟
کتاب صوتی آسیا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به ادبیات روسیه و رمانهای عاشقانهٔ جهان پیشنهاد میشود.
درباره ایوان تورگنیف
ایوان سرگئی یویچ تورگنیف (زاده ۹ نوامبر ۱۸۱۸ - درگذشته سوم سپتامبر ۱۸۸۳) رماننویس، شاعر و نمایشنامهنویس روس بود که کشورهای غربی از طریق آثار او با ادبیات روسی آشنا شدند. او در دانشگاههای مسکو، سن پترزبورگ و برلین در رشتههای ادبیات کلاسیک، ادبیات روس، زبانشناسی و فلسفه تحصیل کرد. کتابهای معروف او چون «یادداشتهای یک شکارچی» و «مین بکر» انتقاد شدیدی از رژیم غلامی دهقانان است که در دوره تزاری معمول بود.
بخشی از کتاب صوتی آسیا
به راه افتادیم. از یکی از دروازههای پایین شهر به صحرا رفتیم. (این دروازه در دیواری کهن بود، گرداگرد شهر که از سنگهای گرد بنا شده بود و تیرکشهای آن هم هنوز همه فرو نریخته بود). عاقبت بعد از آنکه صد قدمی پای حصاری سنگی پیش رفتیم به در کوچک تنگی رسیدیم. گاگین آن را باز کرد و ما از راه باریک سربالایی رو به تارک تپه بالا رفتیم. سینهٔ تپه در دو جانب راه پلهپله بود و همه تاکستان. خورشید تازه غروب کرده بود و نور ملایمی تاکهای سبز را سرخ میکرد و بر تیرکهای پای آنها و سنگهای آهکی سفید کوچک و بزرگی که جایجای در خاک دیده میشد و نیز بر دیوارهای سفید خانهٔ کوچکی که در تارک تپه بود و ما از دامنهٔ آن بالا میرفتیم و نعل درگاههای سیاه و یک بر و چهار پنجرهٔ کوچک روشن داشت غباری ارغوانی میافشاند. وقتی داشتیم به این خانه نزدیک میشدیم گاگین گفت:
این هم خانهٔ ما و آن هم صاحبخانهمان که ماست تازه برایمان خواهد آورد. Guten Abend madame! ... فورا شام میخوریم. اما پیش از شام این اطراف را کمی تماشا کنید!... منظرهٔ قشنگیست! نه؟
حق داشت، منظره بهراستی فوقالعاده بود. راین زیر پای ما، میان کرانههای سبزش، مثل نواری از نقرهٔ مذاب برق میزد. اما یکجا، در سفرهٔ شفق، همچون طلای سرخ شعلهور میشد. شهرک ما در یکی از چمهای شط در شکم آن پناه برده و همهٔ خانهها و کوچههایش را زیر چشم ما باز کرده بود و به ما عرضه میداشت و دور آن، تپهها و صحرای سبز اطرافش تا افق گسترده بود. آن پایین کنار آب البته زیبا، اما این بالا به مراتب دلکشتر بود. ژرفای زلال آسمان و شفافی دلانگیز هوا حیرتآور بود و دلم را روشن کرد.
زمان
۲ ساعت و ۳۴ دقیقه
حجم
۱۴۱٫۸ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۲ ساعت و ۳۴ دقیقه
حجم
۱۴۱٫۸ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
اگر عاشقانه دوست دارید ، گزینه خوبیه