دانلود کتاب صوتی اعترافات در ساعت ۷:۴۵ با صدای بهناز بستاندوست + نمونه رایگان
تصویر جلد کتاب صوتی اعترافات در ساعت ۷:۴۵

دانلود و خرید کتاب صوتی اعترافات در ساعت ۷:۴۵

نویسنده:لیزا آنگر
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۷از ۴۷ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب صوتی اعترافات در ساعت ۷:۴۵

کتاب اعترافات در ساعت ۷:۴۵ نوشتهٔ لیزا آنگر با ترجمهٔ مهناز مهری و صدای بهناز بستاندوست منتشر شده است. این کتاب روایت کینه، وفاداری، دروغ، رازداری و خیانت است. 

درباره کتاب اعترافات در ساعت ۷:۴۵

داستان درباره زنی به‌نام سلنا مورفی است. او در وضعیت بدی است. او تازه فهمیده ‌است همسرش با پرستار بچه‌شان رابطه دارد. او یک روز در قطار نشسته است و از محل کار به خانه برمی‌گردد که در این میان خانمی شروع به صحبت با او می‌کند. زن پیش سلنا اعتراف کرد که با رئیسش رابطه دارد. سلنا نیز از ماجرای رابطه‌ پنهانی همسر و پرستار با زن غریبه می‌گوید. با رسیدن به مقصد، او تصور کرد گفت‌وگو به پایان رسیده و آن‌ها دیگر هرگز با هم هم‌کلام نخواهند شد.

اما یک پیام در گوشی سلنا همه‌چیز را تغییر می‌دهد، میان او و آن زن زیبا در قطار شماره‌ای رد و بدل نشده پس این پیام از کجا است؟ پیام این‌گونه است

 «می‌شود قراری بگذاریم و با هم صحبت کنیم؟ مارتا هستم، در قطار هم‌مسیر بودیم.» این آغاز اتفاقات زندگی سلنا است. 

شنیدن کتاب اعترافات در ساعت 7:45 را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

اگر به رمان‌های معمایی و هیجان‌انگیز با تم روان‌شناختی علاقه دارید، مطالعه‌ٔ این کتاب به شما پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب اعترافات در ساعت ۷:۴۵

در این چند هفته‌ای که مرد را تعقیب می‌کرد، متوجه شده بود که او بچه‌اش را برای تاب‌سواری به پارک می‌برد، و نزدیک ظهر به یک باشگاه می‌رفت و همراه دوستانش، مثل دیوانه‌ها به تماشای بازی‌های ورزشی می‌نشست. همین‌طور به مادر جوانی که بچه‌ای نوپا و بچه‌ای دیگر در کالسکه داشت کمک می‌کرد خریدهایشان را از داخل ماشین به خانه ببرند. بعد به سوپرمارکت می‌رفت و برای خانواده‌اش مواد غذایی می‌خرید و چرخ‌دستی را پر از بستنی، بیسکویت‌هایی به شکل ماهی و تنقلات موردعلاقهٔ بچه‌هایش می‌کرد.

ولی الان داشت چه‌کار می‌کرد؟

زن بی‌آنکه خودش را نشان دهد، فقط نظاره‌گر بود. امشب حس خوبی نداشت و دلشوره داشت، ولی همچنان در سرما و تاریکی شب صبورانه و بی‌حرکت انتظار می‌کشید.

صدای پاشنه‌های کفش در خیابان می‌پیچید. موجی از ترس بر وجود زن نشست. یعنی کس دیگری آن دوروبر نبود؟ کسی آنها را از پنجره نمی‌دید؟ نه. او تنهای تنها بود. گاهی چشم‌های آدم حقایق را نمی‌بیند و حواسش فقط پی کار خودش است، طوری‌که انگار در اتفاقات گذشته و آینده، در تمایلات و ترس‌هایی که بر ذهنش پرده کشیده‌اند، غرق می‌شود.

زن جوانی با اندامی نحیف و کشیده بود که با گام‌هایی استوار به سمت بالای خیابان قدم برمی‌داشت. درحالی‌که دست‌ها را داخل جیب‌هایش کرده بود، غرق در افکارش بود.

ناگهان مرد از میان تاریکی بیرون آمد و جلویش را گرفت. دختر جوان جا خورد و یکی دو قدم عقب رفت. مرد به او نزدیک شد، انگار می‌خواست دست او را بگیرد، ولی دختر دستش را عقب کشید.

صداهایی به گوش می‌رسید، یک نوع مکالمه که چیزی از آن نمی‌فهمید و هرچه می‌گذشت آرام‌تر می‌شد. انگار صدای پرنده‌ها بود که از فاصلهٔ دور به گوش می‌رسید. مرد داشت چه‌کار می‌کرد؟ ترس بر جان زن نشسته بود.

زن از دیدن منظره‌ای که انتظارش را نداشت، خشکش زد. وقتی متوجه کار مرد شد از خودش بدش آمد. از اینکه همین‌طور میان تاریکی ایستاده و فقط تماشا کرده بود از خودش متنفر بود. ولی بعد به خودش دلداری داد. او از هیچ‌چیز خبر نداشت و نمی‌دانست زیر نقابی که آن مرد بر چهره زده بود یک هیولا خفته است

احد
۱۴۰۰/۱۱/۱۰

کتاب با کشش مناسب وشخصیت های واقعی وداستانهای جداگانه که بصورت زنجیر بهم متصل شده اند

کاربر 3871714
۱۴۰۰/۱۲/۰۴

کتاب بسیار جذابی بود ایده پردازی و پیوست متناسب و قابل فهمش ، کشش زیادی برای پیگیری مداوم این داستایجاد میکرد.

دختر خوانده پروفسور اسنیپ🖤
۱۴۰۱/۰۳/۰۴

در یک کلام عالی بود ، صدای گوینده و روان خوندنش حس حال خوبی ب ادم میداد و داستان و شخصیت ها خیلی واقعی بودن سیاه و سفید نبودن و مثل ادمای واقعی لحظه های خوب و بد داشتن.... داستان

- بیشتر
مملی
۱۴۰۳/۰۴/۲۹

راستش کتاب خوبی بود در کل ولی تعداد کاراکترها زیاد هست و این که آخرش یکم هندی تموم شد همه به خواستشون رسیدن و همه چیز به خوبی و خوشی تموم شد، کتاب بالا و پایین نداشت و چیز شوکه

- بیشتر
meri1055
۱۴۰۲/۱۰/۰۲

چند قصه که همزمان با هم روایت میشن و جلو میرن و قراره یه جایی به هم برسن ...انقد تعدد قصه ها زیاد شد که اوایل کاملا گیج و سردرگم بودم و واقعا نمیفهمیدم چی به چیه چون نمیتونستم همه

- بیشتر
آناهیتا
۱۴۰۱/۱۱/۱۶

داستانی بینظیر و صدای گوینده معرکه

noroozi
۱۴۰۰/۱۲/۲۰

داستان جذاب و گوینده بسیار بسیار بی نظیر

کاربر ۲۷۶۵۴۰۸
۱۴۰۳/۰۹/۰۳

این چه گوینده ای هست اخه عین ربات میخونه

سارا
۱۴۰۳/۰۶/۲۸

این کتاب با گویندگی فوق العادش و با اتفاقات جذاب و غیر قابل پیش بینی و با پایان عادلانه و قشنگش یکی از جذاب ترین کتاب هایی جنایی بود که دیدم و گوش دادم

کاربر 7551141
۱۴۰۳/۰۱/۳۱

پر کشش و جذاب بود لذت بردم.

زمان

۱۱ ساعت و ۲۲ دقیقه

حجم

۶۴۶٫۶ مگابایت

قابلیت انتقال

ندارد

زمان

۱۱ ساعت و ۲۲ دقیقه

حجم

۶۴۶٫۶ مگابایت

قابلیت انتقال

ندارد

قیمت:
۱۱۰,۰۰۰
۷۷,۰۰۰
۳۰%
تومان