دانلود کتاب صوتی دختری که خودش را خورد با صدای اشکان عقیلی‌پور + نمونه رایگان
تصویر جلد کتاب صوتی دختری که خودش را خورد

دانلود و خرید کتاب صوتی دختری که خودش را خورد

نویسنده:سعید محسنی
انتشارات:رادیو گوشه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۱۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب صوتی دختری که خودش را خورد

کتاب صوتی دختری که خودش را خورد نوشتهٔ سعید محسنی با گویندگی اشکان عقیلی‌پور توسط رادیو گوشه منتشر شده است. این کتاب ماجرای معلم تاریخی خسته، منزوی و نگران را به تصویر می‌کشد که از زندگی کسالت‌آور و تکراری‌اش خسته شده است اما هیچ کاری برای تغییر نمی‌کند تا اینکه روزی اتفاقی او را به حرکت وامی‌دارد. سعید محسنی در این داستان، به دنبال نشان دادن زندگی آدم‌های بی‌شماری است که تنها هیجان‌هایی ساده برای درآمدن از روزمرگی دارند، هیجان‌هایی مانند یافتن یادداشت‌های یک نفر و یا چیزهایی شبیه به آن که شاید چند روزی ما را از دنیای بدون جذابیت و کسالت‌بار زندگی امروزی بیرون بکشد اما دیر یا زود دوباره به آن بازخواهیم گشت.

نویسنده در این داستان تصادف‌های ساده و ناگهانی را در زندگی نشان می‌دهد که آدم‌های بی‌شماری برای درآمدن از روزمرگی درگیرشان می‌شوند. گاهی همه‌چیز آنقدر تصادفی پیش می‌رود که زندگی معنای اصلی‌اش را از دست می‌دهد، دقیقاً مانند همین آقای معلم. او بعد از اتمام ماجرای نامه به نقطه‌ای خیره می‌شود؛ شاید در انتظار تصادفی دیگر برای تغییر زندگی‌اش است.

درباره‌ کتاب دختری که خودش را خورد

شخصیت داستان با همسر باردارش طاووس زندگی می‌کند و در یکی از روستاهای اصفهان تاریخ درس می‌دهد و هر روز با مینی‌بوس به خانه بازمی‌گردد. او یک آدم عادی با دغدغه‌هایی مانند باقی مردم است. ترس از روبرو شدن با شماتت مدیر مدرسه به خاطر دیر سر کار رفتن، جرو بحث با آبدارچی به خاطر کشیدن سیگار در مدرسه، زنی پا به ماه که بسیار هم بهانه‌گیر است و رابطه عاشقانه آنها باهم زیاد گرم به نظر نمی‌رسد و آدم احساس می‌کند علاقه مرد به زن تنها از سر قدردانی است. تا این که یک روز این مرد هنگام یک ماهیگری تفننی، کیفی را پیدا می کند که در ان نامه های ناامیدکننده از یک دختر است. دختری به اسم غزاله که نقاش است و از نامه‌هایش پیدا است که قصد خودکشی دارد، معلم ابتدا با تمسخر نامه ها را می خواند اما بعد از مدتی درگیر این موضوع می‌شود و تصمیم می‌گیرد دختر را بیابد و او را از خودکشی برهاند.

کتاب دختری که خودش را خورد را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب برای افرادی که اسیر روزمرگی هستند ولی از آن گریزانند، خوشایند است. داستان زندگی بیشتر ما  همین است. ما به دنبال هیجان‌هایی ساده هستیم که شاید چند وقتی را از دنیای تکراری و بدون جذابیت زندگی بیرون بیاییم و تغییر را احساس کنیم، شنیدن کتاب صوتی دختری که خودش را خورد می‌تواند ایده‌ای برای یکی از این تغییرهایی که به دنبالش هستیم به ما بدهد.

بخشی از کتاب دختری که خودش را خورد

رانندهٔ مینی‌بوس دیشب کم خوابیده است. از آن راننده‌هایی است که فکر می‌کنند با چشم بسته هم می‌شود رانندگی کرد چون ماشین خودش جاده را بلد است. سرم را به شیشه تکیه می‌دهم. صدای لق‌ولقش می‌بُرَد، اما از لای درزش سوزِ سرما مثل سوزن توی گردنم فرو می‌رود. یقهٔ کاپشنم را کمی بالا می‌کشم، اما بی‌فایده است. کمی به پایین سُر می‌خورم تا بلکه مسیر فرو رفتن سوزن سرما را از گردن به جایی دیگر از بدنم منتقل کنم. با این جابه‌جایی چشمم به آینهٔ روبه‌روی راننده می‌افتد و چهرهٔ زنی را می‌بینم که روی صندلی پشت راننده نشسته است. تصمیم می‌گیرم به‌جای فکر کردن به مسائل صد من یه غاز، به صورت زن نگاه کنم. نه این‌که آدم هیزی باشم، نه، بیشتر به‌خاطر این‌که فکرم را آزاد کنم. یعنی مثلاً برای توصیفِ چهرهٔ این زن مجبورم خوب نگاه کنم و در نتیجه به چیز دیگری فکر نکنم. چهره‌اش شبیه همهٔ زن‌هاست. از این چهره‌هایی که فقط چون زن‌اند به آن نگاه می‌کنی و هیچ ویژگی خاصی توی صورت‌شان نیست. نه این‌که زشت باشد، نه، زشت نیست اما خوشگل هم نیست. من به آن‌ها می‌گویم، خیار چنبر. نه این‌که قدش دراز باشد یا...

خیار چنبر از آن خوراکی‌هایی است که موقع خوردنش، هیچ احساس خاصی ندارم. یعنی نه خیلی خوشمزه است نه بدمزه. اصلاً طعم خاصی ندارد. نه آن‌قدر سفت است که خوردنش زحمت داشته باشد نه آن‌قدر نرم که راحت بشود آن را قورت داد. اما با این‌همه، وقتی خیار چنبر می‌خورم، پیش خودم حساب کرده‌ام که خوردنش، بهتر از نخوردنش است.

زن که انگار متوجه نگاه من شده است کمی جابه‌جا می‌شود. اما معلوم نیست به‌خاطر این است که بتوانم چهره‌اش را بهتر ببینم یا بهتر نبینم. چون وقتی از وول خوردن می‌افتد و دوباره صاف می‌نشیند، هیچ تغییری در قاب آینه احساس نمی‌کنم. تا این‌که یک لحظه زیرچشمی به آینه نگاه می‌کند و من می‌فهمم که حواسش هست که دارم نگاهش می‌کنم. اما خیلی زود نگاهش را می‌گیرد و باز هم به همان حالت قبل به روبه‌رویش نگاه می‌کند. من که کار دیگری ندارم، پس نگاهش می‌کنم. تصویر صورتش توی آینه می‌لرزد. راننده که تا الان خواب بود، متوجه نگاه من می‌شود شاید که دستش را به‌سمت آینه می‌برد و آن را جوری می‌چرخاند که آینه بشود محل تلاقی نگاه خواب‌آلودش با نگاهِ من. سبیل‌های کلفتی دارد و چشمانی پف‌کرده که به‌زور باز شده‌اند. با همین باریکهٔ نگاه، جوری نگاهم می‌کند که مجبور می‌شوم چشم از آینه بگیرم و بیرون را نگاه کنم. به ردیفی از درخت‌ها که با مینی‌بوس مسابقه گذاشته‌اند. کمرم شروع به تیر کشیدن می‌کند.

Roz🌹
۱۴۰۳/۰۴/۱۹

اون توضیحی که درباره کتاب داده شده زیاد درست نیست درواقع زندگی شخصیت اصلی تغییری نمیکنه فقط مدتی رو وقف چیزی که اومده می‌کنه و دوباره زندگی قبلیش و از سر می‌گیره در کل داستان روند خوبی داشت و احساسات و

- بیشتر
mahmoud
۱۴۰۳/۰۸/۲۹

جدن از این کتاب با خوانش اشکان عقیلی پور لذت بردم. به نظرم ازون دست کتاب‌هاست که اگر از خواندنش لذت ببرین تا مدت ها یه سری تصاویر تو ذهنتون به جا بزاره. در کل قلم نویسنده خوبه و به

- بیشتر

زمان

۴ ساعت و ۳۶ دقیقه

حجم

۶۳۳٫۰ مگابایت

قابلیت انتقال

ندارد

زمان

۴ ساعت و ۳۶ دقیقه

حجم

۶۳۳٫۰ مگابایت

قابلیت انتقال

ندارد

قیمت:
۱۱۲,۰۰۰
۴۴,۸۰۰
۶۰%
تومان