دانلود و خرید کتاب هر روز تولد دیوید بدیل ترجمه آیدا حق‌نژاد
تصویر جلد کتاب هر روز تولد

کتاب هر روز تولد

نویسنده:دیوید بدیل
امتیاز:
۴.۳از ۱۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب هر روز تولد

کتاب هر روز تولد داستانی از دیوید بدیل با ترجمه آیدا حق‌نژاد است. این داستان، ماجرای جذاب و هیجان‌انگیز تولد سم گرین است که یکی از جذاب‌ترین و عجیب‌ترین آرزوهایش در آن برآورده می‌شود!

انتشارات پرتقال با هدف نشر بهترین و با کیفیت‌ترین کتاب‌ها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.

درباره کتاب هر روز تولد

چه اتفاقی می‌افتاد اگر هر روز تولدمان بود؟ 

این دقیقا همان اتفاقی است که برای سم گرین افتاد. او مدت‌ها انتظار تولد یازده‌سالگیش را کشیده بود و بالاخره آن روز رسیده بود. او جشن قشنگی گرفت و همه چیز همانطوری شد که دلش می‌خواست، کادوهایش، همان‌هایی بودند که می‌خواست و چیزهای دیگر هم دقیقا همانطور. 

بگذارید اینطوری توضیح بدهم: او با تلسکوپی که هدیه گرفته بود ستاره دنباله‌داری در آسمان دید. بنابراین سریع جذاب‌ترین و هیجان‌انگیزترین آرزویش را به زبان آورد و دلش خواست که هر روز تولدش باشد! و شاید باورتان نشود، اما دقیقا همین اتفاق افتاد!

حتما پیش خودتان فکر می‌کنید ای کاش شما جای سم گرین بودید... مگر نه؟ خب این داستان را بخوانید تا ببینید اگر آروزیتان برآورده شود، چه چیزی در انتطارتان است!

آمازون (Amazon) کتاب هر روز تولد را «سرگرمی تمام عیار برای مخاطبین نه ساله به بالا، در همه جا» می‌داند و هافینگتون پست (Huffington Post) آن را «داستانی هیجان انگیز با شخصیتهای قابل همذات پنداری و آموزه های پرمعنی برای زندگی».

کتاب هر روز تولد را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

هر روز تولد، داستانی جذاب است که می‌تواند تمام نوجوانان را به دنیای جالب و فانتزی آرزوها ببرد. 

بخشی از کتاب هر روز تولد

سَم گرین واقعاً واقعاً واقعاً واقعاً واقعاً واقعاً واقعاً واقعاً واقعاً واقعاً واقعاً واقعاً واقعاً واقعاً واقعاً واقعاً واقعاً واقعاً واقعاً واقعاً واقعاً واقعاً واقعاً واقعاً واقعاً واقعاً واقعاً واقعاً واقعاً واقعاً واقعاً واقعاً واقعاً واقعاً واقعاً واقعاً واقعاً واقعاً واقعاً واقعاً واقعاً واقعاً واقعاً واقعاً واقعاً واقعاً برای تولد یازده‌سالگی‌اش روزشماری می‌کرد.

یعنی واقعاً. دل توی دلش نبود. فقط چند روز به تولدش، هشتم سپتامبر، مانده بود و اصلاً راجع به چیز دیگری حرف نمی‌زد.

مامانش، ویکی، صبح می‌گفت: «کیف مدرسه‌ت رو آماده کردی، سم؟»

سم جواب می‌داد: «مامان، داشتم فکر می‌کردم امسال کیکم شکل کارتون وقت ماجراجویی باشه با عروسک‌های فین و جِیک و پادشاه یخی.» نظرت چیه؟

مامانش جواب می‌داد: «به نظرم باید کیف مدرسه‌ت رو آماده کنی.»

دوست‌هایش زنگ تفریح به او می‌گفتند: «می‌خوای فوتبال بازی کنی؟»

سم جواب می‌داد: «نظرتون راجع به جشن شعبده‌بازی چیه؟ همه‌تون قبل مهمونی یه حقهٔ جدید یاد بگیرین. بعدش نوبتی اجرا می‌کنیم. البته من نفر آخرم. بعدش هم... کجا دارین می‌رین؟»

آن‌ها جواب می‌دادند: «می‌ریم فوتبال بازی کنیم. زنگ تفریح داره تموم می‌شه.»

عصر بابایش، چارلی، به سم و خواهر کوچک‌ترش، روبی، می‌گفت: «شام چی دوست دارین؟»

روبی دهانش را باز می‌کرد و می‌گفت: «راستش...» ـ روبی کلمهٔ «راستش» را زیاد می‌گفت ـ «من دلم کوفته...»، ولی قبل از اینکه ادامهٔ حرفش را بزند، سم می‌گفت:

«من یه تلسکوپ می‌خوام با یه تخته‌اسکیت با کتونیِ نو با یه خوکچهٔ هندی با یه جعبه‌ابزار با یه آی‌پاد با چند تا از کتاب‌های دیوید ویلیامز.»

روبی می‌گفت: «... قلقلی می‌خواد.»

بابایش می‌گفت: «برای شام گفتم سم، نه برای تولدت.»

معلوم است که سم همیشه از این چیزها حرف نمی‌زد (و البته معلوم است آدم‌هایی که با آن‌ها حرف می‌زد هم همیشه این چیزها را در جوابش نمی‌گفتند). نه. بعضی وقت‌ها شکل کیک و نوع جشن و فهرست هدیه‌هایش فرق می‌کرد (البته همیشه تلسکوپ بینشان بود: سم یکی از طرف‌دارهای پروپاقرص پیشتازان فضا۱ و به‌طور کلی ژانر علمی‌تخیلی بود و می‌خواست از پنجرهٔ اتاقش تا جایی که چشم کار می‌کند، منظومهٔ شمسی را زیر نظر بگیرد تا حواسش به آدم‌فضایی‌هایی که برای ملاقات می‌آیند، باشد). این یعنی آخرش به یک فهرست بلندبالا از کادو و یک مجموعهٔ خیلی مفصل از پیشنهاد وسایل جشن رسید که خودبه‌خود کمی مشکل برای بابا و مامانش درست کرد؛ هم ازنظر برنامه‌ریزی و انتخاب کادوها، هم ازنظر مالی؛ چون آن‌ها آن‌قدرها هم پول نداشتند.

ولی چیزی که هیچ‌وقت عوض نشد، شوروهیجان سم برای آن روز بود.

بعد، بالاخره آن روز رسید.

//دوست خوب کتاب ها//
۱۴۰۰/۰۴/۲۶

دیروز تولد من بود ومن این آرزو رو کردم🤣

🕊️📚kerm ketab
۱۴۰۲/۰۵/۲۳

جالب بود💛

مسافر کتاب ها
۱۴۰۱/۰۴/۰۵

خوب بود🎁🎈🌸

starlight
۱۴۰۲/۰۴/۲۸

هر روز تولد داستان سم گرینه و آرزوی سرنوشت سازی که در روز تولدش می کنه 🎁 و همه چیز رو تغییر می ده‌‌‌... داستانی بسیار بامزه و گوگولییی 💙

شهید زهره بنیانیان
۱۴۰۰/۰۴/۲۸

این بهترین کتابی بود که من تا الآن توی طاقچه خوندم و واقعاً واقعاً به همه توصیه میکنم چون هرچی بگم عالی بود هم کمهه...😉😍😍 حتی من تصمیم دارم بقیه کتاب های این نویسنده رو هم بخونم چون عالی می‌نویسه و

- بیشتر
hadi masoumi
۱۴۰۰/۱۲/۰۱

خیلی کتاب جالبی هستش پز از ماجراجویی پر از هیجان ولی باید پول بدیم و من برای مدرسه میخوام😑

roza
۱۴۰۲/۰۶/۰۹

خوب و آرامش بخش بود، دوستش داشتم.

اگه هر روز، روز خاص آدم باشه... دیگه هیچ روزی خاص نیست!»
مسافر کتاب ها
یکی از ویژگی‌های نور این است که برای دیدن همه‌چیز لازمش داری، ولی اگر خیلی خیلی روشن بشود، خود نور باعث می‌شود نتوانی چیزی ببینی.
𝐑𝐎𝐒𝐄
سربازرس براینت گفت: «آروم باشین خانم گرین. ما بچه‌هاتون رو پیدا می‌کنیم!» افسر میدلتون گفت: «بله؛ با اینکه تا این لحظه برای پیدا کردن پدرتون به هیچ نتیجه‌ای نرسیدیم...» این حرف باعث شد ویکی که برای مدتی یک‌بند گریه می‌کرد، بیشتر گریه کند. همین‌طور باعث شد سربازرس براینت برای مدتی افسر میدلتون را چپ‌چپ نگاه کند. افسر میدلتون سری تکان داد و گفت: «دوباره حرف احمقانه‌ای زدم، قربان؟»
=o
سربازرس براینت گفت: «آروم باشین خانم گرین. ما بچه‌هاتون رو پیدا می‌کنیم!» افسر میدلتون گفت: «بله؛ با اینکه تا این لحظه برای پیدا کردن پدرتون به هیچ نتیجه‌ای نرسیدیم...» این حرف باعث شد ویکی که برای مدتی یک‌بند گریه می‌کرد، بیشتر گریه کند. همین‌طور باعث شد سربازرس براینت برای مدتی افسر میدلتون را چپ‌چپ نگاه کند. افسر میدلتون سری تکان داد و گفت: «دوباره حرف احمقانه‌ای زدم، قربان؟» سربازرس میدلتون در جوابش سری تکان داد و به ویکی اشاره کرد که دیگر دست‌هایش روی صورتش بود. افسر میدلتون گفت: «خودم هم همین فکر رو کردم. زززیپ!» و دوباره همان حرکت بستن زیپ را روی دهانش انجام داد.
Black
یکی از ویژگی‌های نور این است که برای دیدن همه‌چیز لازمش داری، ولی اگر خیلی خیلی روشن بشود، خود نور باعث می‌شود نتوانی چیزی ببینی
starlight

حجم

۲٫۳ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۸۸ صفحه

حجم

۲٫۳ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۸۸ صفحه

قیمت:
۹۰,۰۰۰
تومان