کتاب ابتکار گورخر خالخالی
معرفی کتاب ابتکار گورخر خالخالی
ابتکار گورخر خالخالی اثری از نویسنده کتاب پرفروش «زندگی دومت زمانی آغاز میشود که میفهمی یک زندگی بیشتر نداری»، رافائل ژیوردانو است که ترجمه شبنم درویش منتشر شده است.
درباره کتاب ابتکار گورخر خالخالی
جیوردانو در این کتابش هم با رویکرید خلاقانه به موضوع زندگی و مسائلش میپردازد. داستان این گونه آغاز میشود که زن مردی در اتاق یک متخصص زنان نشستهاند تا سونوگرافی انجام شود و از آخرین وضعیت بچهای که در راه دارند، مطلع شوند. دکتر میگوید همه چیز خوب است اما هنوز نمیتواند جنسیت را اعلام کند. از فصل بعد که صحنه یکم نام دارد وارد زندگی بازیل میشویم. همان کودکی که ابتدای کتاب دربارهاش خواندیم. بازیل چپدست است و با پا به دنیا آمده، به همین خاطر خود را از دیگران متفاوت میداند. ما از چهل سالگی بازیل با او همراه میشویم و او داستانش را از دوران کودکی و از پنجسالگیاش بازگو میکند. بازیل یک پسر با استعداد و مبتکر است که با وسایل دور ریختنی چیزهای تازه میسازد. او از نظر دوستانش آدمی عجیب و غریب است.
بازیل در دوازده سالگی تحت تاثیر علاقه پدرش به موتورسیکلتهای قدیمی دست به اختراعی میزند و نوعی عنکبوت مکانیکی میسازد و آنها را به قیمت خوبی میفروشد اما به دلیل تخلفی موقتا از مدرسه اخراج میشود.
از صحنه سوم داستان به زمان جوانی بازیل برمیگردیم در حالی که فروشگاه خودش به اسم بازار گورخر خالخالی را راه انداخته است. او در این فروشگاه اختراعات و نوآوریهای خود را میفروشد....
همزمان با باز شدن فروشگاه گورخر خالخالی با نوجوانی به اسم آتور آشنا میشویم که او هم یک مخترع است. آرتور وسیلهای اختراع کرده که میخواهد آن را عرضه کند و دست تقدیر این دو را روبهروهم قرار میدهد....
خواندن کتاب ابتکار گور خر خالخالی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این اثر داستانی انگیزهبخش را روایت می کند که خواندنش برای همه به ویزه قشر جوان لذتبخش و الهامبخش است.
بخشی از کتاب ابتکار گور خر خالخالی
وقتی بازیل به فروشگاه بازگشته بود، تعریفهایش به دل آرتور نشسته بود. پیش نیامده بود کسی اینگونه بابت کاری به او «تبریک» بگوید. بازیل گفته بود:
ـ خدای من! تو واقعاً تو تجارت استعداد داری! نمیخواهی بیای و توی فروشگاه کار کنی تا مقداری هم پول به جیب بزنی؟ مثلاً چند ساعتِ شنبهها که تعطیلی.
ـ کار سیاه؟
ـ نه، با قرارداد کاری واقعی، اینجوری بهتره.
ـ نمیدونم. باید درموردش با مادرم حرف بزنم.
و بعد بازیل با یک جمله، میانبری زده و یکراست رفته بود سر اصل:
ـ بگو ببینم، این تو نیستی؟ آرت؟
خشکاش زده بود. از کجا فهمیده؟ لکههای رنگ روی کت و انگشتانش او را لو داده بود؟ یا بازیل از مکالمهٔ کوتاهی که در آن به علاقهاش به هنر اشاره کرده بود، بو برده؟ فرقی نمیکرد. چند سرنخ کافی بود...
بازیل به او گفته بود: «بد نیست. همچنان میتونی تکنیکات رو بهتر کنی. چکهکردنش طبیعی نیست.»
واقعاً دیوارنویسیهایش را نگاه کرده بود!
ـ از اولین شب که تو رو در بازار گورخر خالخالی دیدم که داشتی با یه اسپایدر تریک توی جیبت جیم میشدی، پر از لکههای رنگ و سرریز از خشم، دودوتا چهارتایی کردم و فهمیدم خودتی، هنرمند گرافیتی که کفر بعضی از اعضای شهرداری رو درآورده!
بازیل حتی یک قوطی آبجو برایش آورده بود ـ در دفتر ـ کارگاهش یک یخچال کوچک با طراحی مینیاتوری فوقالعاده داشت.
آرتور با شصت یورو در جیب و سنگین از غرور، بازار گورخر خالخالی را ترک کرده بود. بازیل از او قول گرفته بود که طراحیهای گرافیکیاش را به او نشان دهد. بزرگسالی که به کارهایش اهمیت می داد؟ اولینشان بود.
جولیا وارد اتاقش میشود و از او میخواهد برای شام بیاید. بدون اینکه سرش را بالا بیاورد، جواب میدهد: بعد! میخواهد بیشتر کار کند. نمیخواهد گورخر را ناامید کند.
حجم
۲۷۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۲۰ صفحه
حجم
۲۷۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۲۰ صفحه
نظرات کاربران
هرگز فراموش نکن کیستی و آنجا باش که باید باشی!! رمان داستان آدم هایی را بیان میکند که متفاوت می اندیشند و آدم ها را به خلاقیت و جسارت و سرسختی به خرج دادن برای عملی کردن ایده های نو و