دانلود و خرید کتاب اندکی وسیع تر از تمام جهان فرناندو پسوآ ترجمه محمدصادق رئیسی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب اندکی وسیع تر از تمام جهان

کتاب اندکی وسیع تر از تمام جهان

امتیاز:
۴.۰از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب اندکی وسیع تر از تمام جهان

کتاب اندکی وسیع‌ تر از تمام جهان، اثر فرناندو پسوآ و ترجمه محمدصادق رئیسی، جلد چهاردهم از مجموعه‌ شعر جهان است. در این مجموعه گزیده‌ای از اشعار مختلف او را می‌خوانیم که پشت هر کدام داستانی جالب و باورنکردنی نهفته است.

درباره کتاب اندکی وسیع‌ تر از تمام جهان

کتاب اندکی وسیع‌ تر از تمام جهان مجموعه اشعار فرناندو پسوآ، شاعر پرتغالی است. در کلام او می‌توان نوعی اندوه هستی‌گرایانه را دید و دغدغه‌هایی مانند  پیدایش انسان، مفهوم زندگی و اسرار منِ خویش. 

او به نوعی اختلال چندشخصیتی مبتلا بود و همزادهایی برای خود تصور می‌کرد. آن‌ها مدرک تحصیلی داشتند، شغل داشتند و سلیقه هر کدام نیز متفاوت بود. هرچند این همزادها خیالی بودند اما از آن‌ها چکامه‌های راستینی به جا مانده است. 

کتاب اندکی وسیع‌ تر از تمام جهان را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

اندکی وسیع تر از تمام جهان، دفتر شعری است برای تمام دوست‌داران و علاقه‌مندان به شعر جهان. 

درباره فرناندو پسوآ

فرناندو پسوآ در سیزدهم ژوئن ۱۸۸۸ در لیسبون متولد شد. پدرش، منتقد موسیقی و مادرش زنی دانش‌آموخته اهل «آزورن» بود. بعد از مرگ پدر، مادرش دوباره ازدواج کرد و به همین دلیل آن‌ها به آفریقای جنوبی رفتند و ده سالی آنجا زندگی کردند. در این مدت او زبان انگلیسی یاد گرفت و اندیشه‌های روشنفکرانه در وجودش شکل گرفت. 

فرناندو پسوآ در سال ۱۹۰۶ به لیسبون بازگشت. در شغل اولش شکست خورد و به شغل نمایندگی شرکت‌های تجاری روی آورد و تا آخر عمر در همان زمینه فعالیت کرد.

بخشی از کتاب اندکی وسیع‌ تر از تمام جهان

نمی‌دانم چند روح دارم.

ماه به ماه عوض می‌شوم

همیشه شبیه غریبه‌ای بوده‌ام

هرگز خودم را ندیده یا نیافته‌ام.

از این همه هستی

تنها من صاحب روح‌ام.

انسانی که صاحب روح است

آرامش ندارد

انسان بینا

فقط چیزی است که می‌بیند.

انسانی که احساس دارد

آن کسی نیست که هست.

از آنچه هستم و می‌بینم

بیم‌ناک‌ام

من به هیأت آنان درآمدم و

از «بودن» ام دست کشیدم.

هر یک از رؤیاها و آرزوهایم

از آنِ صاحب خودش بود

نه از آن من.

من چشم‌انداز خودم هستم

به سفر خودم می‌نگرم

سفری پر زرق و برق، خاموش و تنها.

اینجا که هستم

نمی‌توانم خودم را احساس کنم.

چرا که کتاب می‌خوانم

همچون غریبه‌ای،

هستی‌ام پنداری همین صفحات‌اند

نه شناختن آنچه خواهد آمد و

از یاد بردن آنچه گذشته است.

در حاشیه کتاب یادداشت می‌کنم

آنچه می‌اندیشیدم و احساس می‌کردم.

دوباره با حیرت می‌خوانم:

«این من‌ام؟»

خدا می‌داند.

چرا که همین جمله مکتوب اوست.

***

عاشق چیزی هستم که می‌بینم

چرا که یک روز

یارای دیدن آن‌ام نیست.

همین را دوست دارم

چرا که هست.

در این دمِ آرام که احساس می‌کنم خودم را

دوست‌داشتن را بیش‌تر از بودن

تمام هستی و خودم را دوست دارم

خدایان نخستین هیچ‌چیز دیگری نمی‌توانند به من ببخشند

باید بازگردانده شوند

آنان ـ که هیچ نمی‌دانند.

***

شاید کسی روزی بر درِ خانه‌ات بکوبد و

خبر بدهد

قاصد من است.

هرگز حرف‌اش را باور مکن

که او من نیستم

چرا که غرور من بر در نمی‌کوبد

حتی بر در دروغین بهشت.

اما تو

بی‌که بشنوی کسی بر در می‌کوبد

به پشت در بیایی

در بگشایی و

کسی را منتظر ببینی

(که ظاهر می‌شود.)

کسی که جرأت کوبیدن دارد،

اندکی فرصت اندیشیدن به او بده.

قاصد من و همراه باجلال من است

از آنچه ناامید می‌شود و از آنچه مأیوس.

در بگشای بر آن که بر در نمی‌کوبد!

Mohammad
۱۴۰۱/۰۶/۰۴

(۶-۴-[۱۱۴]) اشعار این مجموعه از لحاظ موضوع و محتوا خیلی خوبن ولی حس میکنم ترجمه ش به صورت خیلی سرسری و بد انجام شده.

تو تنهایی و هیچ‌کس این را نمی‌داند خاموش باش و تظاهر کن. لیک بدون تظاهر، تظاهر کن. امید به چیزی اصلاً در تو نیست. هر انسانی چیزی در خود نهان دارد. تو صاحب خورشیدی اگر باشد. صاحب درختانی اگر در جستجوی درختانی صاحب بختی اگر از آنِ تو باشد.
bec san
عاشق چیزی هستم که می‌بینم چرا که یک روز یارای دیدن آن‌ام نیست. همین را دوست دارم چرا که هست. در این دمِ آرام که احساس می‌کنم خودم را دوست‌داشتن را بیش‌تر از بودن تمام هستی و خودم را دوست دارم خدایان نخستین هیچ‌چیز دیگری نمی‌توانند به من ببخشند باید بازگردانده شوند آنان ـ که هیچ نمی‌دانند.
bec san
ساختمان‌های بزرگ شهر چشم‌اندازها را می‌بندند افق را پنهان می‌کنند نگاه ما را از آسمان گشوده دور می‌دارند کوچک‌مان می‌سازند چرا که تمام گستره را در چشم‌های ما دور می‌کند و مسکین‌مان می‌سازند چرا که تنها ثروت ما به دیده می‌آید.
bec san
همه آنچه از خدایان می‌خواهم به من ببخشند این است که چیزی از آنان نخواهم. سعادت، یوغی است و شادمانی سرکوب می‌شود چرا که شکلی از احساس است. نه آسایش می‌خواهم نه اندوه خواهان هستیِ آرام و زلالِ فرازِ درخت چنارم آنجا که انسان، شادمان یا اندوهگین است.
bec san
ردیف درختان در دوردست، به جانب سراشیب... اما ردیف درختان یعنی چه؟ فقط درختان‌اند. «ردیف» و «درختانِ» جمع نام‌اند، نه اشیاء. موجود غمگین بشری که همه‌چیز را به نظم درمی‌آورد از چیزی به چیزی خط می‌کشد بر درختان واقعی نام می‌نهد و مدارهای طول و عرض جغرافیایی را ترسیم می‌کند بر زمین معصوم که بس سرسبزتر است و سرشار از گل‌هاست.
bec san

حجم

۶۹٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۴۸ صفحه

حجم

۶۹٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۴۸ صفحه

قیمت:
۱۲,۰۰۰
تومان