کتاب دیو
معرفی کتاب دیو
کتاب دیو داستانی از والتر دینمایرز است که با ترجمه شیدا رنجبر در نشر پیدایش منتشر شده است. این داستان درباره جوان سیاهپوست شانزده سالهای است که به جرم قتل در زندان است و در انتظار زمان دادگاهش، روزها را شب میکند.
کتاب دیو، جایزه مایکل ال پرینتز سال ۲۰۰۰ و دیپلم افتخار جایزه کارتاکینگ را از آن خود کرده است. علاوه بر این در سال ۲۰۰۱ نامزد جایزه کتاب رودآیلند شد و در سال ۲۰۰۵ برای جایزه لینکلن نامزد شد. این کتاب همچنین نامزد جایزه بین المللی کتاب سال ۱۹۹۹ هم بوده است.
درباره کتاب دیو
استیو هارمون سیاه پوست به جرم قتل در زندان است. او شانزده سال بیشتر ندارد و شاید تا آخر عمر آنجا بماند. حالا باید تا زمان دادگاهش صبر کند و ببیند که نتیجه محاکمه چیست. اما خودش که میداند بیگناه است نمیتواند با زندان، فضای وحشتناک آن و همچنین رفتارهای خشونت باری که هر روز با آنها مواجه میشود، کنار بیاید.
استیو که قبل از به زندان افتادنش در مدرسه فیلمسازی درس میخواند، تصمیم میگیرد از زندگیاش در زندان، فیلمنامهای بنویسد. چون تجربهای که او از سر میگذارند به هیچ وجه شبیه چیزهایی که تا به حال در فیلمها دیده است، نیست. هیچ چیز حضور داشتن در کنار غریبهها برای او عادی نشده است.
استیو دفترچهای را که دادستان به او داده است برمیدارد و فیلمنامه زندگی خودش را در آن مینویسد. با همان نامی که دادستان به او داده است: دیو!
کتاب دیو را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
دیو را به تمام نوجوانان و همچنین کسانی که به داستانهایی با درونمایه اجتماعی و مبارزه با تبعیض نژادی علاقه دارند، پیشنهاد میکنیم.
درباره والتر دین مایرز
والتر دین مایرز (Walter Dean Myers) ۱۲ آگوست ۱۹۳۷ در ویرجینیا به دنیا آمد و در نیویورک بزرگ شد. دوران کودکی خود را با سختی سپری کرد و معلمانش او را به نوشتن تشویق میکردند. به طوری که از نوشتن به عنوان راهی برای ابراز وجود استفاده کرد. او تا به حال بیش از صد کتاب منتشر کرده است و از تمام جوایز مهم ادبیات کودکان حداقل یکی را برنده شده است. همچنین پنچ بار موفق شد تا جایزه کارتاکینگ (Coretta Scott King) برای نویسندگان آفریقایی آمریکایی را از آن خود کند.
مسایل و معضلاتی که نوجوانان و به خصوص سیاه پوستان در زندگی با آن درگیر هستند از جمله موضوعات اصلی کتابهای او است. به همین دلیل هم در میان نوجوانان و هم در میان معلمان طرفدارهای زیادی دارد. او در سال ۲۰۱۲ به عنوان سفیر ملی ادبیات نوجوان انتخاب شد. کتاب جایی در تاریکی کتاب دیگر او است که به زبان فارسی ترجمه شده است.
والتر دین مایرز ۱ ژوئیه ۲۰۱۴ از دنیا رفت.
بخشی از کتاب دیو
بهترین وقت برای گریه کردن شبهاست، چون همه چراغها خاموشند و یک بدبختی را که دارند در تاریکی لت و پار میکنند، داد و بیداد راه انداخته و کمک میخواهد، برای همین اگر یکی دوبار هم آب دماغت را بالا بکشی، کسی صدایت را نمیشنود. اینجا اگر یکی بفهمد داری گریه میکنی، همهجا را پر میکند؛ آنوقت این تویی که شبها موقع خاموشی کتک میخوری.
بالای دستشوییِ فلزیِ سلولم یک آینه تقریباً پانزده سانتیمتری هست و کسانی که قبل از من اینجا بودهاند اسمهایشان را رویش کندهاند. وقتی توی این آینه چهارگوش کوچک نگاه میکنم، صورتی را میبینم که به من زل زده اما من نمیشناسمش. اصلاً شبیه من نیست. چطور ممکن است در عرض چند ماه اینقدر تغییر کرده باشم؟ یعنی وقتی دادگاهم تمام شود دوباره شبیه خودم میشوم؟
امروز صبح موقع صبحانه با سینی زدند توی صورت یکی. انگار طرف به یکی متلک گفته و او هم از کوره در رفته. همهجا پر از خون شده بود. وقتی نگهبانها آمدند مجبورمان کردند رو به دیوار صف بکشیم. به آن یکی که زخمی شده بود گفتند کنار میز بنشیند و منتظر شدند تا اول یکی از نگهبانها دستکشهای پلاستیکی یک بار مصرف را بیاورد. وقتی دستکشها را آورد، آنها را دستشان کردند و به طرف که بدجوری خونریزی میکرد دستبند زدند و تازه آنوقت به بهداری بردند.
همه میگویند بالاخره به زندان عادت میکنی، اما من نمیفهمم چطوری. هر روز صبح که از خواب بیدار میشوم، تعجب میکنم که اینجا هستم.
اگر خارج از اینـجا زندگی درست و حسابیای داشتـه باشی، همهچیزِ اینجا برایت غیر عادی است. اینجا آدم با غریبهها میخوابد، با غریبهها بیدار میشود و با غریبهها حمام میکند. همه با هم غریبهاند، همدیگر را نمیشناسند، با وجود این، برای اذیت کردن هم خیلی راحت بهانه جور میکنند.
گاهی وقتها فکر میکنم وارد یک فیلم شدهام؛ فیلم عجیب و غریبی که نه طرح داستانی مشخصی دارد و نه شروع و پایانی، فیلمی سیاه و سفید و کهنه و خطخطی.
بعضی وقتها دوربین آنقدر جلو میرود که اصلاً نمیفهمم چه اتفاقی دارد میافتد. فقط به صداها گوش میکنم و حدس میزنم.
من فیلمهای زیادی در مورد زندان دیدهام. اما هیچکدام مثل این نبودهاند. توی این فیلم اصلاً خبری از سلولهایی که درهایشان قفل است نیست. این فیلم در مورد حس تنهایی است؛ در حالی که به هیج عنوان تنها نیستی، در مورد حس همیشگی ترس است، برای همین باید قبول کنم اینجا واقعی نیست و برای خودم از آن چیز دیگری بسازم. امیدوارم بتوانم این یکی را بپذیرم.
شاید بد نباشد آن را به فیلم خودم تبدیل کنم. میتوانم هر اتفاقی را که میافتد بنویسم و در ذهنم آن را به صورت یک فیلم ببینم. مثل همان کاری که در مدرسه میکردیم. فیلمی از زندگی خودم، اما نه، نه از زندگی خودم، بلکه فقط از این مشکلی که پیش آمده. فکر خوبی است، آن را توی دفترچهای که اجازه دادهاند داشته باشم مینویسم و اسمش را همان چیزی میگذارم که خانم دادستان بهم گفت: دیو
حجم
۳۹۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۲۸ صفحه
حجم
۳۹۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۲۸ صفحه
نظرات کاربران
کتاب خوبیه راجبع نژاد پرستی هستش 🌚🌝
خیلی خوب بود