دانلود و خرید کتاب جایی در تاریکی والتر دین مایرز ترجمه مهرداد مهدویان
تصویر جلد کتاب جایی در تاریکی

کتاب جایی در تاریکی

معرفی کتاب جایی در تاریکی

کتاب جایی در تاریکی نوشتهٔ والتر دین مایرز و ترجمهٔ مهرداد مهدویان است. نشر افق این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان برای نوجوانان نوشته شده است.

درباره کتاب جایی در تاریکی

رمان جایی در تاریکی (Somewhere in the Darkness) که برای نوجوانان نوشته شده، نامزد مدال نیوبری در سال ۱۹۹۳ میلادی، برندهٔ جایزهٔ اسکات کینگ در همان سال و برنده‌ٔ جایزهٔ گلاب هورن در سال ۱۹۹۲ بوده است. این رمان به موضوعاتی مانند رابطهٔ کودکان و والدین، مهاجرت، مهارت تصمیم‌گیری، مهارت حل مسئله، خانواده و مرگ پرداخته است. این رمان روایتی از زندگی شخصیتی به نام «جیمی لیتل» است که مادرش را از دست داده و پدرش مدت‌ها است که به‌دلیل سرقت و قتل در زندان حبس شده است. جیمی مجبور است همراه با مادربزرگش زندگی کند. وقتی یک روز از مدرسه به خانه باز می‌گردد، متوجه می‌شود مادربزرگ در خانه نیست؛ بلکه مردی مرموز در خانه حضور دارد که ادعا می‌کند پدر او است. این مرد که «کرب» نام دارد و پدر جیمی است، هنگامی که مادربزرگ باز می‌گردد، به او توضیح می‌دهد که با اجازهٔ مأموران از زندان بیرون آمده و تصمیم دارد پسرش جیمی را به آن سوی کشور ببرد. مادربزرگ می‌تواند تصور کند که چه مصیبت‌ها و دشواری‌هایی ممکن است در این سفر وجود داشته باشد. او با وجود اینکه احساس نگرانی می‌کند، نمی‌خواهد این مرد را در برابر فرزندش مأیوس کند؛ برای همین به مرد اجازه می‌دهد تا پسرش را با خودش ببرد. سرانجامِ جیمی چه خواهد شد؟

خواندن کتاب جایی در تاریکی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به همهٔ نوجوانان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب جایی در تاریکی

«وقتی جیمی بیدار شد، خورشید داشت از بین دو ساختمان سفید طلوع می‌کرد. خودرو در خیابانی کوتاه و زیر یک درخت پارک شده بود. اول که کرب را کنار خود ندید، دلش یکهو فرو ریخت ولی با نگاهی که به صندلی عقب انداخت، او را دیدکه مچاله شده و خوابیده است. کرب در این حال، بسیار لاغرتر از آن بود که می‌نمود. آسمان هنوز تیره بود ولی رگه‌ای سفید در آن به چشم می‌خورد. هوای داخل خودرو داغ و تقریباً کشنده بود. همهٔ شیشه‌ها بالا بودند و جیمی چند دکمه را برای پایین آوردن آن‌ها فشار داد اما اتفاقی نیفتاد. دوباره نگاهی به کرب انداخت، به صدای دلخراش نفس‌های او گوش کرد و سپس در را باز کرد. نسیم ملایمی می‌وزید. چنگی به دل نمی‌زد ولی از هیچ بهتر بود. نسیم، با طراوتش صورت او را خنک کرد. بویی می‌آمد ولی نفهمید چیست. آسمان از موقعی که بیدار شده بود روشن‌تر بود و آن رگهٔ سفید داشت با پهن شدنش روز را به ارمغان می‌آورد.

او بیرون آمد و پس از کشیدن عضلاتش متوجه شد که باید به دستشویی برود. توی خیابان کسی نبود. یک طرف آن، بیش‌تر کامیون‌ها توقف کرده بودند و طرف دیگر هم خالی بود. جیمی در هوای گرگ و میش صبحگاهی حصار آهنی کهنه‌ای را دید، به طرف آن رفت و خود را خلاص کرد.

به خودرو که برگشت، در را آهسته پشت سرش بست، برگشت و نگاهی به کرب انداخت. جیمی در آن نور به سختی می‌توانست قیافهٔ او را تشخیص دهد. کامیونی توی خیابان پیچید و به طرف خودرو آمد. جیمی در حالی که به صدای وزوز آن گوش می‌کرد، سر خود را زیر داشبورد برد تا عبور کند. کامیون رد شد و او با نگاهش مسیر آن را تا پایین خیابان تعقیب کرد. نمی‌دانست چه مدت خودرو آن‌جا توقف کرده است. فکر کرد شاید کرب تازه خوابیده است، شاید هم مدتی طولانی، تا صبح زود بیدار شود. نگاهی به ساعت خودرو انداخت. پنج و پنجاه و سه دقیقه بود. یک خودرو توی خیابان پیچید و رو به روی یکی از آن دو عمارتی که دیده بود ایستاد. مرد سیاه‌پوستی از ماشین بیرون آمد و به مقابل عمارت رفت. لحظه‌ای بعد، آن شخص ــ هر که بود ــ داخل عمارت شد و خودرو حرکت کرد و رفت. جیمی دوباره نگاهی به ساعت انداخت و دید که پنج و پنجاه و چهار دقیقه است. به خود گفت شاید مردم دارند سر کارشان می‌روند.»

REadER
۱۴۰۳/۰۱/۱۴

برای آشنایی با محتوای کتاب، خوندن توضیحات پشت جلد خالی از لطف نیست: روزی پدر که با اتهامی بی‌اساس و در واقع به جرم سیاهی پوست به زندان افتاده است، از آن‌جا می‌گریزد. آیا پدر و پسر موفق می‌شوند مجرمان اصلی

- بیشتر

حجم

۱۲۰٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۸۴ صفحه

حجم

۱۲۰٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۸۴ صفحه

قیمت:
۹۲,۰۰۰
تومان