دانلود و خرید کتاب ابله؛ جلد دوم فئودور داستایفسکی ترجمه پرویز شهدی
تصویر جلد کتاب ابله؛ جلد دوم

کتاب ابله؛ جلد دوم

معرفی کتاب ابله؛ جلد دوم

کتاب ابله؛ جلد دوم داستانی نوشته فئودر داستایفسکی است که با ترجمه پرویز شهدی در انتشارات مجید منتشر شده است. داستان جذابی که مانند همه آثار دیگر او، به کاوش در شخصیت‌هایش می‌پردازد و از دریچه شخصیتی مردی که گیر افتاده است، به قضایا نگاه می‌کند.

درباره کتاب ابله؛ جلد دوم

ابله، داستان معروفی از داستایفسکی است که جملات خاصی از آن را همه شنیده‌ایم، حتی اگر کتابش را نخوانده باشیم. در این کتاب، ادامه داستان را می‌خوانیم.

او در این داستان ما را با پرنس میشکین از نوادگان یک خاندان سلطنتی ورشکسته آشنا می‌کند. او مردی خوش قلب با شخصیتی مهربان است اما بسیاری از افراد این را نشانه‌ حماقت و نادانی او می‌دانند.

ابله داستان رویدادها و فراز و نشیب‌هایی است که این شخصیت در میان تناقض‌ها، علاقه‌مندی‌ها و احساسات تجربه می‌کند. آن‌ هم در جامعه‌ای این‌جهانی و زمینی شده و در فضایی که همه او را احمق و نادان می‌پندارند. این کتاب به یکی از ماندگارترین شاهکارهای ادبی جهان و از بهترین کتاب های داستایوفسکی تبدیل شده است و دلیلی ندارد مگر نکته سنجی او و نگاه عمیقش به ماجراها.

کتاب ابله؛ جلد دوم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن کتاب ابله؛ جلد دوم را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات روسیه و دوست‌داران آثار بزرگ جهان پیشنهاد می‌کنیم. اگر جلد اول این کتاب را خوانده‌اید، حالا نوبت این اثر است.

درباره فئودور داستایفسکی

فیودور میخاییلوویچ فرزند دوم خانواده داستایِفسکی بود که در ۳۰ اکتبر ۱۸۲۱ چشم به جهان گشود. پدرش پزشکی اهل اوکراین بود که به مسکو مهاجرت کرد و مادرش دختر یکی از بازرگانان مسکو بود. فئودور داستایفسکی در ۱۸۴۳ با درجه افسری از دانشکده نظامی فارغ‌التحصیل شد و شغلی در اداره مهندسی وزارت جنگ به دست آورد.

در سال ۱۸۴۹ به جرم براندازی حکومت دستگیر شد. حکم اعدام او مشمول بخشش شد و در عوض او چهار سال در زندان سیبری زندانی بود و بعد از آن نیز با لباس سرباز ساده خدمت می‌کرد.

داستایفسکی در سال ۱۸۶۷ با آناگریگوریوونا اسنیتکینا، که زن ثروتمندی بود ازدواج کرد و اوضاع مالیش بهبود یافت. او داستان‌های ابله (۱۸۶۹)؛ شیاطین (۱۸۷۱) و شاهکارش، برادران کارامازوف (۱۸۸۰) را پس از ازدواج خود نوشت و شهرتش را نیز از همین داستان‌ها به دست آورده است.

ویژگی منحصر به فرد آثار داستایفسکی روانکاوی و بررسی زوایای روانی شخصیت‌های داستان است به گونه‌ای که سوررئالیست‌ها مانیفست خود را بر اساس نوشته‌های این نویسنده بزرگ ارائه کرده‌اند.

محوریت بیشتر داستان‌های داستایفسکی سرگذشت مردمی عصیان زده، بیمار و روان‌پریش است که دچار افسردگی‌ها، تناقضات فکری و ارزشی و سوالات بنیادی فلسفی درباره خدا، هستی، عدالت و ماهیت بشر شده‌اند.

او در۵۹ سالگی در ۹ فوریه ۱۸۸۱ در سن پترزبورگ چشم از دنیا فروبست.

بخشی از کتاب ابله؛ جلد دوم

مخترعان و افراد نابغه، در آغاز کارشان (و بیش‌تر وقت‌ها تا پایان آن هم) احمق و نادان به‌شمار آمده‌اند، چنین نظری همگانی است و برای همهٔ مردم هم مثل روز روشن است. به‌طور مثال اگر همهٔ مردم طی ده‌ها سال، اندوخته‌هاشان را به بانک‌های رهنی می‌سپردند و چهار درصد بهره می‌گرفتند، میلیاردها پول در این بانک‌ها انباشته می‌شدند، واضح است اگر به فرض این بانک‌ها منحل می‌شدند و مردم ناچار بودند به ابتکارهای شخصی‌شان متوسل شوند، بیش‌تر این میلیون‌ها روبل به امید بهره‌وری بیش‌تر به‌ناچار به‌دست شیادان و دغل‌کاران می‌افتادند و دود می‌شدند و به هوا می‌رفتند. تازه این موضوع امری بدیهی و به‌جا به‌شمار می‌رفت. تازه اگر به پیروی از همین آداب و رسوم نداشتن ابتکار و عقل سلیم تاکنون در جامعهٔ ما گونه‌ای صفت بارز و شرافت‌مندانه به‌شمار می‌آمده، به‌عقیدهٔ همگان، زشت و حتا نامناسب بوده که بسیار ناگهانی تغییر کند و تبدیل به صفت دیگری بشود. به‌طور مثال کدام مادر است که وقتی ببیند پسرش یا دخترش را که عاشقانه دوست دارد از راه راست منحرف شده، از ترس رو به مرگ نشود و آرزو نکند: «نه، همان بهتر که خوشبخت باشد و در رفاه زندگی کند، ولی اهل ابتکار نباشد، این است آن‌چه هر دایه‌ای هنگام لالایی خواندن برای کودکی که به او شیر می‌دهد از خدا طلب می‌کند: «الهی مانند قارون پول‌دار و یا یک ژنرال بشوی.» به این ترتیب برای دایه‌هامان هم رسیدن به درجهٔ ژنرالی نهایت خوشبختی و رفاه برای فردی روسی بوده و محبوب‌ترین آرمان ملی به‌شمار می‌آمده است. به‌راستی: حتا اگر فردی در امتحان‌ها نمره‌های بالایی می‌گرفت و سی‌وپنج سال هم خدمت می‌کرد، آیا می‌توانست در کشور ما ژنرال شود، ثروتی به‌هم بزند و در بانک اندوختهٔ قابل توجهی داشته باشد؟ به‌طور حتم نه. به این ترتیب بود که در کشور ما، فردی بدون کم‌ترین تلاش و کوششی سرانجام به‌عنوان آدم مبتکر و اهل عمل شناخته می‌شد، به‌عبارت دیگر افراد کاردان و پرتلاش چون نمی‌توانستند همرنگ جماعت شوند، به مقام ژنرالی نمی‌رسیدند. این امکان هم وجود دارد که در این‌جا سوءتفاهمی پیش آمده باشد، اما به‌طور کلی این امر در جامعهٔ ما واقعیت دارد و آدمی را اهل عمل می‌پندارد که دارای این ویژگی‌ها باشد. هر چه که باشد، این حرف‌ها را بیهوده زده‌ایم، هدف‌مان به‌راستی از گفتن این حرف‌ها، توضیح‌هایی دربارهٔ خانوادهٔ یپانچین بوده که خوب با آن آشنایی داریم. همهٔ اعضایش، یا دست‌کم آن‌هایی که بیش‌تر خردگرا و اهل منطق بودند، مدام از ویژگی و صفت بارز و مشترک خانوادگی که درست مخالف فضیلت‌هایی بود که از آن‌ها نام بردیم، در رنج بودند. بی‌آن‌که درست از این واقعیت آگاه باشند (چون درک‌کردنش کار دشواری است)، گاه متوجه نمی‌شدند که چرخی در خانواده‌شان لنگ می‌زند و اوضاع داخلی‌شان مانند خانواده‌های دیگر نیست. در خانواده‌های دیگر اوضاع به روال عادی می‌گذشت، اما در خانوادهٔ آن‌ها گیرها و ناهمواری‌هایی وجود داشتند، دیگران زندگی‌شان با روشی که داشتند به‌نرمی روی ریل می‌لغزید، اما خیلی‌وقت‌ها هم از خط خارج می‌شد. آن‌ها برخلاف دیگران اصول درستی و نجابت را هیچ‌گاه رعایت نمی‌کردند. درست است که الیزابت پروکوفیونا گاه زیادی ترس برش می‌داشت، اما از آن ترس‌هایی نبودند که بیش‌تر خانواده‌های اشرافی دچارش بودند و آن‌ها برکنار. وانگهی شاید فقط الیزابت پروکوفیونا بود که از این بابت رنج می‌برد، دخترهایش هنوز جوان بودند، بسیار هم روشن‌بین با روحیه‌ای طنزگرا، اما ژنرال اگرچه تا اندازه‌ای از اخلاق و ویژگی‌های آن‌ها آگاه بود (البته نه بدون ناراحتی)، در برخورد با مشکلات «هومی می‌گفت و بقیهٔ کارها را به‌عهدهٔ همسرش وامی‌گذاشت. بنابراین بار همهٔ مسئولیت‌ها روی شانه‌های الیزابت پروکوفیونا می‌افتاد. نه این‌که این خانواده به‌طور مثال با نوآوری‌ها و ابتکارهایی شخصی بخواهد خود را از دیگر خانواده‌ها متمایز کند، یا آگاهانه با گرایش به روش‌هایی دیگر، راهی سوای راه دیگران در پیش گیرد، کاری که بسیار هم ناشایست بود. به‌طور حتم نه! به‌راستی هیچ یک از این‌ها نبود، یعنی هیچ‌گونه هدف از پیش در نظر گرفته‌شده‌ای نداشتند، بااین‌همه، همیشه چنین به‌نظر می‌آمد که خانوادهٔ بیانچین به‌عنوان خانواده‌ای اصیل و محترم، دارای ویژگی‌هایی بود که با همهٔ خانواده‌هایی از این دست تفاوت داشتند. الیزابت پروکوفیونا در این اواخر کارش به جایی رسیده بود که در همهٔ ماجراها خود را یگانه مقصر می‌شمرد و اخلاق ناپسندش را باعث و بانی هر رویدادی می‌دانست، موضوعی که به رنج‌ها و ناراحتی‌هایش شدت می‌بخشید. هر لحظه خودش را: «نادان، بی‌شعور و دیوانه» به‌شمار می‌آورد و مایهٔ آبروریزی؛ از بی‌اعتمادی نسبت به خودش سخت در عذاب بود، روحیه‌اش مدام متزلزل می‌شد، حتا برای ساده‌ترین مشکلات هیچ راه‌حلی نمی‌یافت و درنتیجه به رنج‌هایش به‌طرز اغراق‌آمیزی می‌افزود.

معرفی نویسنده
عکس فئودور داستایفسکی
فئودور داستایفسکی
روس | تولد ۱۸۲۱ - درگذشت ۱۸۸۱

داستایفسکی، نویسنده‌ی رمان‌های مشهوری مانند قمارباز و برادران کارامازوف، در ۱۱ نوامبر ۱۸۲۱ در شهر مسکو و در خانواده‌ای بسیار مذهبی چشم به جهان گشود. این موضوع باعث شد خود او نیز در طی حیات خود انسانی مذهبی باقی بماند. او در مدرسه آموزش‌های نظامی می‌دید، اما خودش به ادبیات علاقه‌ی بسیاری داشت؛ بنابراین پس از اتمام مدرسه خود را وقف نوشتن کرد. نوشته‌های اولیه‌ی داستایوفسکی از او مردی جوان و بسیار پانرژی و در عین حال با روانی بی‌ثبات ترسیم می‌کنند.

m_taha
۱۴۰۳/۰۸/۰۳

متاسفانه ترجمه خوبی در طاقچه بینهایت ارائه نشده ترجمه اقای حبیبی که نبود و ترجمه خانم اهی هم بسیار قیمت بالایی داره

محمد
۱۴۰۱/۰۸/۲۸

پایان قصه را دوست نداشتم و اصلا از حال و هوای ارتباط روگوژین و پرنس سر در نیاوردم؛در کل خواندنی است.

من لایق رنجی که می‌برم نیستم.
falimba
آدمی خوش‌سیما بدون هیچ گونه جذابیتی، تحصیلاتی عالی که معلوم نیست در چه راهی می‌توان از آن سود جست، آدمی هوشمند ولی بدون هیچ نظریهٔ شخصی، فردی مهربان و باعاطفه بی‌آن‌که دست و دل‌باز و خیررسان باشد و از این‌گونه چیزها از هر نقطه‌نظر. از این‌گونه آدم‌ها در دنیا فراوانند
محمدامین سنجری
ولی برای‌مان کافی است زگیل کوچکی روی بینی یا پیشانی‌مان داشته باشیم تا به این فکر بیفتیم که همهٔ مردم فکر و ذکر دیگری ندارند جز این‌که به زگیل‌مان زل بزنند، به آن بخندند
زینب
اگر قدرت آن را داشتم که زاده نشوم، بی‌تردید زندگی را با این شرایط مسخره نمی‌پذیرفتم. ولی هنوز اختیار مردن را دارم اگرچه دیگر چیزی از عمرم باقی نمانده. نه نیرو بزرگ است و نه اراده.
کاربر ۲۷۷۵۲۵۶
در لحظه‌هایی که خیلی خوشحال بود، همیشه غم به‌سراغش می‌آمد، خودش هم نمی‌دانست چرا.
Hossein shiravand
«این بشریت زیادی پرهیاهو که شیفتهٔ صنعت می‌شود. دیگر آرامش روحی برایش باقی نمی‌ماند
کاربر ۲۷۷۵۲۵۶
من از دنیا چشم پوشیده‌ام،
Hossein shiravand
خوشبخت هستی یا نه؟
Hossein shiravand
پول می‌تواند هر مشکلی را حل کند.
Hossein shiravand
به‌هیچ‌وجه عصبانی نیستم، اما غمگین، چرا.
Hossein shiravand

حجم

۴۱۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۴۵۶ صفحه

حجم

۴۱۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۴۵۶ صفحه

قیمت:
۷۹,۰۰۰
۳۹,۵۰۰
۵۰%
تومان