دانلود و خرید کتاب تحریر دیوانگی مهدی زارع
تصویر جلد کتاب تحریر دیوانگی

کتاب تحریر دیوانگی

نویسنده:مهدی زارع
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۲از ۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب تحریر دیوانگی

تحریر دیوانگی نام داستانی نوشته مهدی زارع است که در انتشارات شهرستان ادب به چاپ رسیده است. زارع داستان مردی تنها و منزوی را روایت می‌کند که عمات بزرگی به او ارث رسیده است.

 درباره کتاب تحریر دیوانگی

داستان از زبان مردی روایت می‌شود که سال‌ها در تنهایی، گوشه‌گیری و فقر زندگی کرده است، و حالا عمارت بزرگی به او ارث رسیده است. او با سفر به یکی از روستاهای شمال کشور برای بازدید از عمارتش درمی‌یابد آدم‌های آن روستا عادی نیستند. بین سمسار روستا و خودش کینه‌ای مبهم را احساس می‌کند، بین نعنا، دختری که در خانه‌ بزرگش به او سرپناه داده و پیرمردی که در کارها کمکش می‌کند انس و علاقه‌ای خیالی شکل گرفته است.

 مرد مدام درگیر سرفه‌های وحشتناکی است که از کودکی همراهش بوده‌اند. درگیر ترسش از سکوت، از تکرار صدای قدم‌هایش در خانه‌ای به این بزرگی. همین ترس‌ها بهانه‌ای می‌شود تا از نعنا بخواهد به جای باج دادن به سمسار به خانه او بیاید و کارهای خانه را انجام دهد.

اتاق کوچکی به دختر می‌دهد اما تمام مسیر بارانی تا تهران را، تمام آن روزی را به خواست همسر سابقش به تهران می‌آید را، به نعنا و گلهای دامنش فکر می‌کند. فکر می‌کند عطر آن گلها مرهمی بر زخم هزارساله سینه‌اش می‌شود و سرفه‌هایش را از بین می‌برد. 

داستان فضای متفاوت و ناآشنایی دارد. تخیل نویسنده، توصیفات اثر را بسیار تاثیرپذیر کرده است. مردم روستا از جن‌ها صحبت می‌کنند و همه‌ این‌ها او را به نوعی ماجراجویی می‌کشاند.

 خواندن کتاب تحریر دیوانگی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 علاقه‌مندان به ادبیات داستانی امروز ایران مخاطبان این کتاب‌اند.

بخشی از کتاب تحریر دیوانگی

چند روز قبل سه نفر آمدند و دیروز دو نفر. امروز هم از در اتاق آمده بودم بیرون که بروم سمت تپۀ پشت روستا که دو نفر آمدند و جلوی در خانه ایستادند و نعنا را صدا کردند.

نعنا دست‌پاچه رفت سمت در. جلوی در ایستاد. نمی‌دانست بالای پله‌ها ایستاده‌ام و نگاهش می‌کنم. روسریش را باز کرد و دوباره بست. دنبالۀ روسری را روی لب و بینیش کشید و پشت گردن گره زد. لباس‌های تیره با گل‌های ریز و درشت می‌پوشد. همیشه همین پیراهن‌ها تنش است و راه که می‌رود انگار باد لابه‌لای ساقه و برگ گل‌ها بپیچد، تکان می‌خورند و نمی‌گذارند درست نگاهشان کنی. در را باز کرد و همان جلوی در با مردها حرف زد. آمدم پایین. گفتم: «با من کار دارن؟» برگشت. دستی به کنار و دامن لباسش کشید و گل‌ها را تکاند و برگشت توی خانه. از کنارم که رد شد انگار بوی گل‌های لباسش توی دماغم پیچید. نفسم باز شد. گفتم: «چند لحظه.» ایستاد. گفتم از گل‌های توی باغچه دسته‌گلی درست کند و به اتاق کارم ببرد. چشمِ کوتاهی گفت و تند به آشپزخانه رفت.

این دو نفر هم شبیه قبلی‌ها می‌خواستند همراهشان بروم و تأیید کنم که گندم‌ها رسیده‌اند و اجازه بدهم درو کنند. دست‌های درشتی داشتند و لباس‌های تمیز و مرتبی تنشان بود که مشخص بود از عمرشان یکی‌دو سالی گذشته است. هرکدامشان که کلاهش را برمی‌داشت، رد آفتاب‌سوختگی روی پیشانیش کاملاً مشخص بود. روز اول برایم جالب بودند. هم خودشان و هم این‌که به زمین‌ها سر بزنم و لااقل بدانم کدام تکه مال من است. همراهشان رفتم. از میدان‌گاه روستا گذشتیم و انتهای غربی روستا پیچیدیم به کوچۀ باریکی که دورتادورش را خانه‌های گلیِ قدیمی گرفته بود. خــانه‌ها خالی بود و کهنگی از سرتاپایشان می‌ریخت.

(:
۱۴۰۰/۰۵/۲۹

به خاطر اسمش شروع به خواندن کردم . چون فکر می کردم شبیه خودم است و بود ... پر از جملات تلخ . مثل قهوه و آنقدر مستم کرد که نفهمم آخرش رعنا کجا رفت ...

ماهورا
۱۴۰۰/۱۰/۱۸

از اون کتابایی که ممکنه یه نفر خیلی خوشش میاد و م نفر دیگه نپسنده حالا من که خیلی پسندیدم یه فضای ساختار شکنانه سورئال داره که من دوست داشتم و راحت باهاش ارتباط برقرار کردم در کل تجربه خوبیه

fateme I
۱۴۰۰/۰۷/۲۴

عالی است

کتاب می‌خوانم. غذا می‌خورم. می‌خوابم. بیدار می‌شوم. عذاب می‌کشم. نه! راستش عذابی نیست. آسوده‌ام. مثل دود بالای روستا. تنها بادی لازم است که تکانم بدهد، که نیست.
(:
تمام خاکستری‌ها هر چقدر که روشن باشند از سفید تیره‌ترند
(:
تاریک بود و تاریکی انگار نوری بود که می‌توانستم ببینمش.
(:

حجم

۱۱۱٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

حجم

۱۱۱٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

قیمت:
۳۴,۵۰۰
تومان