کتاب رخصت
معرفی کتاب رخصت
کتاب رخصت نوشتۀ علی انسانی است. این کتاب را انتشارات شهرستان ادب منتشر کرده است. کتاب رخصت یک مرامنامه ورزش باستانی کشور ما یعنی کشتی است.
درباره کتاب رخصت
کشورهای هر پنج قاره هر کدام به ورزشی در جهان معروف و مشهورند و برای نگه داشتن آن، و روند رو به رشد آن تلاش میکنند و هزینههای گزافی را متحمل میشوند تا در جهان، آن را به کشور و نام و فرهنگ خود را به آن رشته نسبت بدهند و به آن افتخار کنند.
مثل برزیل در فوتبال، آمریکا در والیبال، اسپانیا در گاوبازی، چین و ژاپن و کره در پینگپنگ و... که تابهحال به صدها رشتهٔ گوناگون ورزشی از این ورزشها تکثیر یافته و هرازچندگاه هم رشتهای به آن افزوده میشود. این کشورها در صادر کردن ورزش بومی و ملی خود به کشورهای دیگر تبلیغات وسیع و گسترده دارند.
در ایران عزیز و اسلامی و شیعی نیز باتوجهبه فرهنگ دو هزار و پانصدساله، چند رشته مثل چوگان، تیراندازی و سوارکاری ریشه در تاریخ دارند.
اما این ورزش کشتی است که بر چکاد نام ایران میدرخشد و در مسابقات مختلف، مقامهای چشمگیری داشته و در المپیکها نیز باعث افتخارات پیدرپی برای ایران بوده است. کشتی ایران مرهون ورزش زورخانهای «باستانی» است؛ حتی نوعی کشتی به نام «کشتی پهلوانی» که دارای قوانین خاص خود و فنون متفاوت است هم از ورزش زورخانهای متولد شده است.
سرودههای این مجموعه در حولوحوش محیط باصفای زورخانه و دررابطهبا رشتههای ورزش زورخانهای و پیامهای هر رشته از درب کوتاه و لنگ بر کمر و دایرهای بودن گود و فلسفهٔ سنگ، تختهشنا، میل، کبّاده، لنگ بستن بر کمر و غیره بهصورت ساده و سهل ممتنع و خارج از آرایههای شعری و صنایع آن سروده شده است تا در مفهوم و پیام آن، شنونده و خواننده دچار مشکل نشوند.
خواندن کتاب رخصت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به اشعار اساطیری و پهلوانی میتوانند از مخاطبان این کتاب باشند.
درباره علی انسانی
علی انسانی در سال ۱۳۲۶ در کاشان متولد شد. در ۶ سالگی به همراه خانواده به تهران آمد و بعد از مدتی به کار آزاد در بازار تهران مشغول شد. او از ۱۶ سالگی سرودن را آغاز کرد. قریحۀ ذاتی و شاگردی در محضر اساتید فن، از او شاعری ساخت که امروزه از او بهعنوان یکی از بزرگان شعر آیینی یاد میشود. نشان درجه یک هنر که معادل با مدرک دکترا است به وی اعطا شده است. «دلسنگ آب شد»، «گلاب و گل»، «رخصت» و «یک دم» دربردارنده اشعار و نوحههای او است.
بخشی از کتاب رخصت
«درد دل
یکی از زورخانههای وطن
درد دل میکند برای وطن
ای وطن، بسته گر زبان من است
گودِ واکرده لب، دهان من است
که کجا رفت آن صفای قدیم؟
و چه شد زورخانههای قدیم؟
آن همه پاکدامنان چه شدند؟
شیرها، پیلافکنان چه شدند؟
بود در گود، عشق و مهر و وفا
و آن مکان بود جای مرد خدا
نه همین جسم را توان میداد
درس مردی به هر جوان میداد
مَدرَس پاکی و جوانمردی است
مکتب همدلی و همدردی است
***
من یکی زورخانهام، اما
درد دل میکنم برای شما
که به یک زورخانه سر بزنید
سر، به بیمار محتضر بزنید
من به این ملک پهلوان دادم
من، توان بر تن و روان دادم
من کُهَنسَروِ این چمن بودم
هیچ ورزش نبود، من بودم
دیگران آمدند و من رفتم
بس غریبانه از وطن رفتم
گود، محراب پوریاها بود
جای خوبان و اهل تقوا بود
مرد روز و نماز شب بودند
«یا علی»، «یا علی» به لب بودند»
حجم
۶۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۰۲ صفحه
حجم
۶۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۰۲ صفحه