دانلود و خرید کتاب به هم رسیدن در میانسی مهدی کرد فیروزجایی
تصویر جلد کتاب به هم رسیدن در میانسی

کتاب به هم رسیدن در میانسی

معرفی کتاب به هم رسیدن در میانسی

کتاب به هم رسیدن در میانسی نوشتۀ مهدی کرد فیروزجایی است. این کتاب را انتشارات شهرستان ادب منتشر کرده است.

درباره کتاب به هم رسیدن در میانسی

به هم رسیدن در میانسی روایت نوجوانی به نام «شکرا...» است که به‌واسطه برادر ناتنی‌اش «زکریا»، ناخواسته وارد فضای مبارزات علیه رژیم پهلوی می‌شود و اتفاقاتی خواندنی برای او رقم می‌خورد. این رمان حول محور تلاش شکرا... برای نجات زکریا است که به‌واسطۀ مبارزات انقلابی تحت تعقیب ساواک قرار گرفته است می‌چرخد. شکرا... عزم خود را جزم می‌کند تا هرطورشده مانع از دستگیری زکریا توسط ساواک شود. شکرا... در میان روایت داستان و تلاش برای سردرگم کردن مأموران در دستگیری زکریا، گهگاه نقبی به گذشته می‌زند و با روایت داستانی فرعی به عمق ماجرا می‌افزاید. رمان «به هم رسیدن در میانسی» روی‌هم‌رفته، روایت خوش‌خوانی از زندگی نوجوانان است با همان طنازی‌ها و اضطراب و هوس قهرمان شدن که در «به هم رسیدن در میانسی» به‌خوبی با زبان داستان عجین شده و خواننده در فرازوفرودهای آن با هم‌ذات‌پنداری باشخصیت اصلی گامی مهم در ارتباط برقرارکردن با داستان برمی‌دارد.

به هم رسیدن در میانسی رمانی کم‌حجم اما خواندنی است که در کارنامه خود، برگزیده «جشنواره داستان انقلاب»، «جشنواره سراسری اشراق» و «جشنواره طلوع خرداد» بوده است.

خواندن کتاب به هم رسیدن در میانسی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

به هم رسیدن در میانسی رمانی است برای نوجوانان که خواندن آنان برای بزرگسالان نیز خالی‌ازلطف نیست.

بخشی از کتاب به هم رسیدن در میانسی

«آخرین سالی بود که دبیر کرانی در مدرسه آبادی‌مان بود. من کلاس پنجم بودم. ماه رمضان بود. او معلم کلاس ششم بود. اولین رمضانی بود که روزه گرفته بودم. زنگ ریاضی بود. معلم به من گفت: برو دفتر گچ بیار.

از کلاس رفتم بیرون. توی راهرو، بوی دود سیگار می‌آمد. جلوتر که رفتم دیدم دبیر کرانی دم در سالن، روی پله‌ها، رو به حیاط ایستاده است. در دستش سیگار بود و خط نازک دود از نوک آن زبانه می‌کشید و بالا می‌رفت. با خودم گفتم ای‌کاش زورم بهش می‌رسید و می‌توانستم بخوابانم زیر گوشش و سیگار را از دستش بگیرم. رفتم دفتر. کسی نبود. دیدم سماورِ نفتی روشن و قوری هم رویش است و می‌جوشد. بستهٔ پر نمک را، کنار سماور دیدم. عطر چاییِ دم کشیده در دفتر پیچیده بود. رفتم دمِ در دفتر و داخل راهرو را نگاه کردم. کسی نبود. برگشتم. در قوری را برداشتم. یک‌مشت پر، نمک ریختم توی قوری و فوری درش را گذاشتم. با عجله از دفتر زدم بیرون و رفتم کلاس. وقتی معلم را دیدم یادم آمد که برای چی رفته بودم دفتر.

معلم گفت: پس گچ کو؟

زبانم بند آمد، نمی‌دانستم چی بگویم.

عرق پیشانی‌ام را با آستین پیراهنم پاک کردم و گفتم: آقا اجازه، نبود.

معلم گفت: نبود چیه؟ کنار بخاری داخل یک کارتن مستطیلی.

گفتم: آها، ندیدم، الان.

معلم گفت: زود باش.

وقتی در دفتر را باز کردم، دیدم کرانی دارد برای خودش چایی می‌ریزد. اتاق پر از دود سیگار بود. کرانی رو به من کرد و گفت: چی می‌خواهی؟

گفتم: گچ.

گفت: تازه اینجا بودی که.

گفتم: من؟

گفت: نه عمه من.

نفهمیدم چطور مرا دیده بود. دعا می‌کردم قوری از دستش بیفتد و بشکند تا چایی را نخورد.

گفتم: پیدا نکردم، الان معلم جایش را گفت و دوباره آمدم.

رفتم سمت بخاری. گچ را گرفتم و از در بیرون رفتم. کمی دم در، گوش‌به‌زنگ ایستادم. صدای سرفه‌اش را که شنیدم، سریع سمت کلاس رفتم.

معلم گفت: بالاخره پیدا کردی؟

 گفتم: ندیده بودمش.»

nikooo
۱۴۰۲/۰۷/۱۹

خیلی قاطی بود و درهم. وشاید برای سن من زیاد... و اینکه در انشا نویسی و در نویسندگی اثر خیلی خوبی داره

حجم

۵۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۷۲ صفحه

حجم

۵۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۷۲ صفحه

قیمت:
۱۷,۰۰۰
تومان