کتاب اما
معرفی کتاب اما
کتاب اما، داستانی از جین آستین با ترجمه فاطمه شاهین زاده است. این داستان درباره دختری به نام اما وودهاوس است؛ دختری خوش قلب و مهربان که تصور میکند همیشه حق دارد و حرفش درست است و همین تصور غلطش باعث میشود تا اشتباهاتی رقم بزند.
کتاب اما جزو لیس ت برترین رمانهای انگلیسی نشریه گاردین است. جین آستین زمانی که تصمیم گرفت این داستان را بنویسد، اینطور گفت: میخواهم قهرمان زنی بیاورم که هیچکس جز خودم خیلی دوستش نخواهد داشت.»
درباره کتاب اما
اما وودهاوس که مادرش را از دست داده است و با ازدواج خواهر بزرگترش، خانم خانه شده است، دختری خوش قلب و مهربان و پولدار است. او زندگی بیدغدغهای را پشت سر گذاشته است. اما دختر بسیار سادهای است. او خیال میکند که میتواند تمام زوجها و دلدادهها را بهم برساند و البته از خودش، از اینکه هیچوقت اشتباه نمیکند و همیشه حق با او است، مطمئن است. اما جالب است که با وجود تمام تلاشهایی که برای بهم رساندن زوجهای دیگر میکند، خودش قسم خورده است هرگز ازدواج نکند.
اما همین خیالبافیها و تفکرات سادهای که برای خودش پیش گرفته است باعث میشود تا از احساساتش نسبت به آقای نایتلی جذاب غافل شود. نتیجه این کار هم البته دسیسههای پیدرپی و کنایههای مختلف شخصیتها است که به طرزی هنرمندانه و با طنزی جذاب و شیرین کنار هم قرار گرفته است. در نهایت اما با پشت سر گذاشتن جریانی از حوادث موفق میشود از خود فریبی به خود شناسی برسد.
داستان اما، بر خلاف تصور جین آستین به شدت محبوب شد و از سال ۱۹۹۵ تا ۲۰۰۹ سوژه فیلمهایی بود که بر اساس آن ساخته میشد.
کتاب اما را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به ادبیات کلاسیک جهان و آثار نویسندگان بزرگ را به خواندن کتاب اما دعوت میکنیم. اگر کتابهای دیگر جین آستین را خوانده و دوست داشتید، حتما از خواندن این کتاب هم لذت میبرید.
درباره جین آستین
جین آستین نویسنده مشهور انگلیسی ۱۶ دسامبر ۱۷۷۵ در همپشر انگلستان به دنیا آمد. شناخت دقیق او و نگاه تیزبینش به زندگی زنان باعث شد آثاری را خلق کند که ادبیات غرب را به شدت تحت تاثیر قرار بدهد. تمام آثاری که تا به حال از او منتشر شدهاند به نوعی به زنان و دغدغههای آنان مربوط میشوند و در همان دوران، نوشتهها و آثار او بود که کمک بسیاری به دیده شدن زنان و پیدا کردن جایگاه آنان کرد. با اینکه ازدواج و عشق از موضوعات اصلی داستانهای او هستند اما خودش هرگز ازدواج نکرد.
از میان کتابهای جین آستین میتوان به غرور و تعصب، عقل و احساس، اِما، منسفیلد پارک، ترغیب و نورثنگر ابی اشاره کرد. او به شدت روی آثارش حساس بود و هرکدام از کتابهایش را پیش از انتشار، بارها بازخوانی و اصلاح میکرد. از کتابهای او تا به حال بارها اقتباسهای سینمایی و تلویزیونی صورت گرفته است. آستین ۱۸ ژوئیه ۱۸۱۷ چشم از دنیا فروبست.
بخشی از کتاب اما
در طول اقامت کوتاهمدت خانم کینگلی در هارتفیلد زنی خوشحالتر از او در دنیا نبود. هر روز صبح با پنج فرزندش بدیدن دوستان قدیمی در هایبری میرفت. و هر شب در مورد تمام کارهایی که انجام داده بود با پدر و خواهرش به صحبت مینشست. او هیچ آرزویی نداشت مگر اینکه روزها اینقدر سریع نگذرند.
در روز دوم اقامتشان آقای وستون برای دعوت شام در راندلز به منزل آمد. و از ایشان برای روز بعد دعوت به عمل آورد در وهله اول آقای وودهاوس ترس داشت از اینکه به مسافت دوری رفته و بعد از تاریک شدن هوا به منزل مراجعت کند. او میخواست که 'اما' با آقا و خانم جان کینگلی بروند و نیز هنوز مایل نبود حتی برای یک شب هم از آنان جدا شود. اما بالاخره قبول کرد که سفر مشکلی نخواهد بود. آنجا دو درشکه بود که یکی متعلق به خود آقای وودهاوس و دیگری متعلق به آقا و خانم کینگلی که از لندن با آن آمده بودند. آقای وودهاوس و ایزابلا و هاریت با درشکه اولی میرفتند 'اما' و آقای جان کینگلی هم با درشکه بعدی آنان را دنبال میکردند. آقای وستون اظهار داشت میهمانی کوچکی خواهد بود و بقیه میهمانان عبارتند از آقای استون و جرج کینگلی.
یک روز قبل از این اتفاق بزرگ (بزرگ از این جهت که آقای وودهاوس شام را در ماه دسامبر در خارج از منزل خودشان صرف میکردند.)
هاریت طبق معمول به هارتفیلد آمد اما سرماخوردگی شدیدی داشت. و در اواخر روز حالش بدتر شد و چون مایل نبود ناراحتی در هارتفیلد ایجاد کند به نزد خانم گوددارد برگشت تا بهوسیله او پرستاری شود.
'اما' روز بعد به عیادت او رفت و متوجه شد که سرماخوردگی او شدت پیدا کرده و نیز تب و گلودرد هم به آن اضافه شده. او با ریختن اشکهای فراوان قبول کرد که احتمالاً نمیتواند به میهمانی برود.
'اما' تا جایی که میتوانست نزد او ماند و او را تسلی داد و گفت: آقای استون وقتی بفهمد بیمار است و نمیتواند به میهمانی بیاید چقدر افسرده خواهد شد و همچنین تمام میهمانان دیگر از نبودن او چقدر زیاد ناراحت خواهند شد.
لحظهای که 'اما' از در خارج میشد آقای استون را دید که به آن سمت میآید. سلام گرمی به 'اما' کرد و گفت شنیدهام میساسمیت بیمار است، آمده بودم که حالش را جویا شوم تا بتوانم خبرش را در هارتفیلد برای شما بیاورم.
این منتهای لطف شماست. متأسفانه دوست بیچارهام حالش وخیم است. او تب و گلودرد دارد.
او با فریاد گفت: گلودرد، امیدوارم شما مبتلا نشده باشید. آیا دکتر از او عیادت کرده؟ در حقیقت شما باید از خودتان مراقبت کنید.
آقای استون به نظر میرسید که نمیداند چه جواب دهد. خوشبختانه از شانس او در همین لحظه آقای جان کینگلی و دو فرزندش از ملاقات برادرش از 'دانول ابی' بازمیگشتند.
'اما' گفت: داشتم آقای استون را تشویق میکردم چون هوا خیلی سرد است و او هم حالش خوب نیست امشب را در منزل بماند و فکر میکنم بهتر باشد از خودش مراقبت کند. اگر مشکل هوا است آقای استون مقدمش در کالسکه من گرامی است و شب او را از منزلش میبریم. برخلاف انتظار 'اما' او بیدرنگ دعوت را پذیرفت.'اما' با خودش گفت این واقعاً عجیب است.
حجم
۱۲۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۸۰ صفحه
حجم
۱۲۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۸۰ صفحه
نظرات کاربران
من فیلمشو دیدم و با محتوای کتاب اشنا شدم و بر اساس اونچه توی فیلم بود متوجه شدم چه کتاب جالبیه و مطمئنا ازش لذت میبرم
داستان زیبایی است اما در متن در بسیاری از دیالوگ ها، مشخص نبود که جمله از زبان چه کسی است و باید حدس زده میشد.
از نظر داستان:داستان جالب و قشنگی بود..فیلمش هم به همین نام موجوده..همونطور که توی توضیحات نوشته شده درباره دختری به نام "اما" که مرفه و مغرور است و سعی دارد همه عاشقا رو به هم برسونه اما خودشو نادیده میگیره از
اما امای جذاب و همه چی تموم اما خودخواه و خود رای من با اما خیلی احساس نزدیکی زیادی کردم تو طول داستان(نه که بگم همه چی تمومم) در مورد خودرای بودن و البته رسوندن عاشقا بهم منم یه زمانی