دانلود و خرید کتاب نثر کامل شاهنامه فردوسی عباس عطاری کرمانی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب نثر کامل شاهنامه فردوسی اثر عباس عطاری کرمانی

کتاب نثر کامل شاهنامه فردوسی

انتشارات:نشر آسیم
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۱۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب نثر کامل شاهنامه فردوسی

کتاب نثر کامل شاهنامه فردوسی اثری از عباس عطاری کرمانی است. این کتاب، شامل اشعار کتاب حماسی و بی‌نظیر فردوسی، شاهنامه به همراه شرح و توضیحات شعرها به نثر است.

درباره کتاب نثر کامل شاهنامه فردوسی

حکیم ابوالقاسم فردوسی طوسی شاعر حماسه سرای و آفریننده شاهنامه فردوسی است. او در قرن سه شمسی و بنا بر روایات در سال ۳۲۹ هجری قمری متولد شده است. فردوسی را بزرگ‌ترین سراینده پارسی‌گو می‌دانند که با سرودن شاهنامه موفق شد تا زبان فارسی را حفظ کند. چنان که خودش هم درباره این اثر اینطور گفته است:

بسی رنج بردم در این سال سی / عجم زنده کردم بدین پارسی

پی افکندم از نظم کاخی بلند / که از باد و باران نیابد گزند

فردوسی برای سرودن شاهنامه سی سال زمان صرف کرد و در این مدت، با فروختن زمین‌هایش، خرج زندگی‌اش را تامین می‌کرد. اما کتاب بی‌نظیر او، که یکی از غنی‌ترین حماسه‌های ایرانی و منبعی عالی برای شناخت اسطوره‌های ایران باستان است، زبان فارسی را زنده و پویا نگه داشته است. این اثر تا امروز هم همچنان طراوت و تازگی خود را حفظ کرده است و درس زندگی می‌دهد. 

عباس عطاری کرمانی در کتاب نثر کامل شاهنامه فردوسی، به شرح این حماسه جاودان پرداخته است و داستان‌های جذاب و بی‌نظیر آن را با زبانی ساده و بیانی روشن و واضح توضیح داده است.

کتاب نثر کامل شاهنامه فردوسی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

کتاب نثر کامل شاهنامه فردوسی را به تمام دوست‌داران شعر و ادبیات ایران پیشنهاد می‌کنیم. اگر دوست دارید با این اثر بزرگ و جاودانه ایرانی آشنا شوید، این کتاب انتخاب خوبی برای شما است.  

بخشی از کتاب نثر کامل شاهنامه فردوسی

عاشق شدن سودابه بر سیاوش

ز ناگاه روی سیاوش بدید

پراندیشه گشت و دلش بردمید

چنان شد که گفتی طراز نخ است

وگر پیش آتش نهاده یخ است

کسی را فرستاد نزدیک اوی

که پنهان سیاوش را این بگوی

که اندر شبستان شاه جهان

نباشد شگفت ار شوی ناگهان

روزی کاووس شاه و سیاوش در ایوان نشسته بودند که ناگاه سودابه، همسر شاه، بر آنان وارد شد و از دیدن سیاوش با آن برز و بالا و قامت رسا به یک‌باره دل از دست بداد و شیفته و شیدای او گردید و مانند یخی که بر آتش نهند، آب شد و عرق بر پیشانی‌اش نشست. چون از حضور شاه بازگشت، در نهان کس نزد سیاوش فرستاد که به او بگوید: «من همانند مادر تو هستم، می‌باید که به حرمسرا و شبستان بیایی و خواهران خود را که دختران شاه هستند از نزدیک ببینی.»

سیاوش پاسخ فرستاد: «من مرد رزم و میدان جنگ هستم، بنابراین مرد بزم و شبستان و اهل نشست و برخاست با زنان نمی‌باشم.»

سودابه روز دیگر نزد شاه رفت و از او خواست که سیاوش را وادار کند که به حرمسرا نزد خواهرانش بیاید. شاه که از نیت شیطانی سودابه آگاه نبود، سیاوش را به حضور خواند و گفت: «نامادری تو و خواهرانت مشتاق دیدارت شده‌اند، به شبستان برو و آنها را ببین.»

سیاوش در اندیشه شد که شاید شاه قصد آزمایش او را دارد و نیز اندیشید که اگر به حرمسرا برود ناگزیر سودابه از دلباختگی خود با او سخن خواهد گفت و این کار مورد پسند او نبود. بنابراین به شاه پاسخ داد: «در حرمسرا چیزی از زنان نمی‌توانم بیاموزم، میل دارم که به دستور پادشاه با خردمندان و بزرگان و نامداران کشور نشست و برخاست کنم تا از آنان هنر و خرد و معرفت فرا گیرم.»

شاه از شنیدن سخنان سنجیده او اظهار شادمانی کرد و گفت: «سخن تو خردمندانه است، اما زیانی ندارد که زمانی در شبستان، کودکان مرا ملاقات کنی.»

سیاوش گفت: «چون فرمان شاه چنین است، خواهم رفت.»

پس کاووس با خوشحالی به رئیس نگهبانان حرمسرا که نامش هیربد بود، دستور داد که روز بعد سیاوش را به شبستان راهنمایی کند. هیربد روز دیگر سیاوش را به حرمسرا برد. اهل حرم از سیاوش استقبال شایانی کردند. شبستان را چون بهشت آراسته بودند و تختی زرین آنجا نهاده و سودابه غرق در زر و گوهر با آرایش و رنگ و بوی معطر شاداب و بانشاط بر آن تخت نشسته بود، گیسوان به گرد رخسار آویخته و تاجی از گوهر بر سر نهاده گویی ماه در آسمان شبستان می‌درخشد.

چون پرده حرمسرا به کنار زده شد، سیاوش پا به درون ایوان نهاد. سودابه از تخت فرود آمد و تعظیم کرد. سپس سیاوش را تنگ در برگرفت و دیری در آغوش خود فشرد و نگاه داشت. سپس بر چشم و صورت او بوسه‌ها زد و خدای را سپاس گفت که او را این دیدار و ملاقات میسر شده است. سیاوش دریافت که این مهرورزی از پاکی نیت نیست، بلکه از سر شهوت و هوس زنانه است، به فراست دریافت که باید کاملا مراقب هوسهای شیطانی باشد. بنابراین زود نزد خواهران شتافت و با آنان به دیدار و گفت‌وگو پرداخت و سپس بازگشت.

شب هنگام که کاووس شاه به حرم آمد، سودابه فرهنگ و ادب و برازندگی سیاوش را بسیار ستود و از او تمجیدهای بسیار کرد. شاه از سخنان او و اینکه چنین فرزندی دارد، بسیار شادمان شد. سودابه گفت: «باید از دختران خود یکی را به همسری او درآورم یا از دختران برادرتان کی‌آرش یا دیگری تا ولیعهد کشور سرانجامی و سامانی بگیرد.

شاه با این گفته روی موافق نشان داد. بامدادان شاه، سیاوش را به حضور خواند و با او این راز مهم در میان گذارد....

نظرات کاربران

حی بن یقظان
۱۴۰۰/۰۱/۱۸

خواهشاً این کتاب عالی را بگذارید تو طاقچه بی نهایت

Janvieh
۱۴۰۱/۰۵/۰۱

فوق العادست! درووووود بر شرفت فردوسی بزرگ! 💯

سید محسن موسوی
۱۴۰۲/۰۱/۲۶

سلام و خسته نباشید ای کاش شاهنامه صوتی با صدای اسماعیل قادر پناه را هم در طاقچه قرار می‌دادید.ممنون

کاربر 7196059
۱۴۰۲/۱۰/۱۶

بی نهایت عالی

moeimoei1361
۱۴۰۰/۰۹/۰۷

خوب

مهدی
۱۴۰۰/۰۹/۰۶

بسیار کار ضعیف هست. دو تومن هم زیاده

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۲۶)
چه جویی همی زین سرای سپنج کز آغاز رنج است و فرجام رنج
ERFAN
چنین است رسم سرای سپنج بخواهد که مانی بدو در به رنج بخور هر چه داری منه باز پس تو رنجی چرا ماند باید به کس
ERFAN
چو رستم پدر باشد و من پسر نباید به گیتی کسی تاجور چو روشن بود روی خورشید و ماه ستاره چرا برفرازد کلاه
ERFAN
آیا نمی‌دانی که جهانی زیر فرمان و ایران جایگاه و تختگاه پادشاهی ماست. پلنگ هرچند که تیزدندان باشد نتواند که به گله شیران زند.»
ERFAN
چنین است کردار این چرخ پیر چه با اردوان و چه با اردشیر که را تا ستاره برآرد بلند سپارد مراو را به خاک نژند
ERFAN
چنین است کار سرای سپنج گهی ناز و نوش و گهی درد و رنج
ERFAN
حکیم فردوسی، مجد و عظمت آذرمیدختها و پوران‌دختها، یعنی زنان ایران را در پهنه تاریخ ایران و جهان زنده کرد و به گونه‌ای خاص احترام عمیقی به زن می‌گذارد.
Sky_Blue
چنین گفت با نامداران به درد که یکسر به یزدان نیایش کنید ستایش ورا در فزایش کنید نخواهم که آید شما را گزند مباشید با من به بد یا رمند
ERFAN
رستم به شعبه گفت: «به سعد بگوی به راستی که تو شهریار نیستی. ستاره‌شناسی هستی که بخت تیره را می‌بینی و دلت آرزوی تخت و تاج کرده است. لذا من به کیش خود عشق می‌ورزم و آن را دوست دارم و کیش کهن خود را رها نمی‌سازم. خیال می‌کردم که ما می‌توانیم سپاهیانمان را به کشتن ندهیم، اما تو راه عناد در پیش گرفته‌ای. پس در جنگ و نبرد، مردانه با نام آوری مردن بهتر است تا با خواری زنده بودن و کیش خود رها کردن که دشمن به آن شادکام باشد.»
ERFAN
عمر سعد وقاص را با سپاه فرستاد تا جنگ جوید ز شاه چو آگاه شد زان سخن یزدگرد ز هر سو سپاه اندر آورد گرد
ERFAN

حجم

۸۹۸٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۸۹۰ صفحه

حجم

۸۹۸٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۸۹۰ صفحه

قیمت:
۱۲۰,۰۰۰
۱۰۸,۰۰۰
۱۰%
تومان