دانلود و خرید کتاب تئاتر مدرن اروپا جیمز ساندرز ترجمه علی امینی‌نجفی

معرفی کتاب تئاتر مدرن اروپا

کتاب تئاتر مدرن اروپا، نوشته علی امینی نجفی است. در این کتاب آثاری منتخب از جیمز ساندرز، هارولد پینتر، تام استوپارد، روسو دی سان سکوندو، گرت هوفمان، پیتر تورینی، فرناندو آرابال، هربرت روزن‌دورفر و داریو فو را می‌خوانیم که در یک مجموعه «ده نمایش تک پرده‌ای» قرار گرفته‌اند.

درباره کتاب تئاتر مدرن اروپا

علی امینی نجفی در کتاب تئاتر مدرن اروپا، نمایشنامه‌های تک پرده‌ای را بنا به سلیقه شخصی خودش و در طول بیست سال گذشته ترجمه کرده است.

آثاری که در این کتاب قرار دارند، همگی از معیارهایی برخوردارند؛ به عنوان نمونه می‌توان به ساخت و پرداخت درست نمایشی و نگاه ژرف انتقادی به مسائل دنیای امروز اشاره کرد. این موضوع و همچنین ناسازگاری آن‌ها با شرایط موجود و امید به تحول تنها نکته‌ مشترک میان آن‌ها است؛ اما به طور کلی کارها از بنیاد با هم متفاوت هستند. 

همچنین در آغاز هر نمایشنامه، نویسنده‌ آن در چند جمله معرفی شده است. 

کتاب تئاتر مدرن اروپا را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

دوست‌داران ادبیات نمایشی را به خواندن کتاب تئاتر مدرن اروپا دعوت می‌کنیم.

بخشی از کتاب تئاتر مدرن اروپا

جیم سیگل در دفتر کار خود روی صندلی چرخان نشسته است. میزی بزرگ و روی آن تلفن، که گوشی آن را می‌توان روی شانه نگه داشت. دستگاه میکروفن (اف‌اف!) که به اتاق منشی وصل است. پارچ و لیوان آب. سیگل اوراق پرونده‌ای را ورق می‌زند و سر تکان می‌دهد. لختی بعد دکمه‌ی دستگاه را فشار می‌دهد و با منشی حرف می‌زند.

سیگل: جین!

جین: بله آقای سیگل!

سیگل: وصل کنید به نماینده‌ی ما در مدرس!

جین: چشم آقای سیگل!

(سیگل باز کاغذهای روی میز را ورق می‌زند. اندکی بعد زنگی از دستگاه شنیده می‌شود. سیگل دکمه‌ای را فشار می‌دهد.)

سیگل: بله؟

جین: نماینده‌ی‌ ما در مدرس، آقای سیگل!

سیگل: مرسی، جین! (گوشی تلفن را برمی‌دارد.) الو، باب؟ سلام. من جیم هستم، آره از دفتر مرکزی نیویورک ... ما این‌جا داریم به مورد شما رسیدگی می‌کنیم، یعنی مقام ریاست، سرپرست بخش خارجه، رئیس دفتر فروش و خود من ... بله، ما توی جلسه مفصل درباره‌ی فعالیت شما صحبت کردیم و باید صادقانه بهتون بگم که ریاست از آخرین بیلان فروش شما خیلی راضی نبود. البته قبول دارم که وضعیت نسبت به فصل قبل یک کمی، یعنی به میزان هفت‌دوازدهم، بهتر شده، که من اینو خدمت آقای رئیس یادآور شدم؛ اما در مقایسه با سایر همکاران مثلاً در استرالیا یا اروپا وضع شما اصلاً جالب نیست. البته خبر داریم که شما اون‌جا در شرایط خیلی خاصی کار می‌کنید، که در گزارشاتون هم مفصل توضیح دادید؛ اما این کافی نیست، باب! ببینید، من این‌جا دارم می‌بینم که قرارداد شرکت با شما تا آخر همین ماه تمام می‌شه، و حالا این سؤال پیش می‌یاد که قرارداد رو باید تمدید کنیم یا بهتره که ولش کنیم. (می‌خندد.) جناب رئیس، که همین حالا توی جلسه‌ای حضور دارند، هنوز در مورد کار شما چیزی نگفتند، دو مدیرکل هم دو نظر متفاوت دادند، من هم هنوز نظری ندارم. آقای رئیس همین دو هفته‌ی پیش مشاور روانی خودش رو پیش شما فرستاد که حالا گزارش اون هم جلوی من است، باب. اون نوشته که شما در چارچوب فعالیت شرکت خیلی خوب کار می‌کنید، اما ظرفیت شما بالاتر از این حدهاست. یعنی این‌که رئیس به شما حقوق کامل می‌دهد اما شما با تمام وجود مایه نمی‌گذارید. آخر این کار درسته، باب؟ چی می‌گید اگر جناب رئیس همین ماه آینده فقط نصف حقوقتون رو به حسابتون بریزه، چی ها؟ شما ناراحت می‌شید، مگر نه؟ حالا شما دارید همین کار رو با رئیس می‌کنید. من فکر کردم که باید راجع به این موضوع حرف بزنیم، برای همین هم به شما زنگ زدم. (جیم سیگاری برمی‌دارد.)

قبل از این‌که راجع به قرارداد شما تصمیم بگیریم، لازم می‌دونم از شما بخواهم موضِع خودتون رو در برابر رئیس روشن کنید. (کبریتی روشن می‌کند.) گوش می‌کنید، باب؟ الو، باب! ... پس دارید چی کار می‌کنید؟ صداتون هی کم و زیاد می‌شه. چی کار کردید؟ ... دستتون سوخته؟ (سیگل که شعله آتش به انگشت او رسیده، چوب کبریت را با عجله خاموش می‌کند.) پوستش کنده شده؟ آخر چرا؟ ... فقط دستاتون نیست؟ کدوم تشعشع باب؟ ... می‌شه بلندتر حرف بزنید؟ شنیدم که انگار همین حالا گفتید: «مدرس دیگه وجود نداره!» ... نه فقط مدرس؟ پس کجا دیگه؟ ... کل جنوب هند؟ این حرفا چیه باب؟ ... من بدونم؟ من از کجا باید بدونم باب؟ نخیر من هیچ خبری ندارم. من البته هیچ اطلاعی ندارم اما مطمئن هستم که کار ما نبوده ... به صورت غیرعمد و اتفاقی هم نمی‌تونه کار ما بوده باشه. همچو خطایی امکان نداره از طرف ما پیش بیاد! خیالت راحت باشه! یک دقیقه صبر کن، باب! (دست را روی دهانه گوشی می‌گذارد و با دستگاه میکروفن حرف می‌زند:) جین!

کاربر 2608174
۱۴۰۰/۰۱/۱۴

نمایشنامه هایی خوب با ترجمه خوب

منیره سادات جارچیان
۱۴۰۳/۰۶/۲۴

از چند تا از نمایشنامه ها خوشم اومد. برای مثال از نماینده ما در مدرس، ایستگاه ویکتوریا، یک اتفاق کوچک... . دو سه تاش زیاد جذاب نبود مثل من اورالپی هستم،خب البته ابزورد بود. دوست دارم بعضی نمایشها رو دوباره

- بیشتر
صدراجون من دوست دارم
۱۴۰۱/۰۳/۱۸

انتخاب آثار بسیار ریزبینانه بود

زندگی توهینی‌ست به فهم و شعور ما، و حالا من به خوبی درکش می‌کنم: نمایشی‌ست که بد نوشته شده، بد به اجرا درآمده و ظاهراً اصلاً کارگردانی هم نداشته.
صدراجون من دوست دارم
زندگی رو نباید جدی گرفت. سراسرش تقلید سبُک و بی‌مزه‌ای‌ست از سریال‌های تلویزیونی. خیلی هم سطحی ... عجیب‌ترین چیزا همین‌جوری بی‌دلیل اتفاق می‌افتند انگار که دست تصادف اونا رو به طرف ما فرستاده. و در پرده‌ی آخر هم هیچ چیزی حل نمی‌شه. زندگی توهینی‌ست به فهم و شعور ما، و حالا من به خوبی درکش می‌کنم: نمایشی‌ست که بد نوشته شده، بد به اجرا درآمده و ظاهراً اصلاً کارگردانی هم نداشته.
پویا پانا
چقدر قشنگه که آدم کسی رو کنار خودش داشته باشه. روز به آرامی می‌گذره و آدم می‌دونه چی کار باید بکنه.
پویا پانا
کلمات مهم هستند. اگر با کلمات نتونیم کنار بیاییم، پس دیگه با چی می‌تونیم کنار بیاییم؟
پویا پانا
حتماً شما هم می‌دانید که مردها حق دارند زن جوان بگیرند، حالا با عشق یا بدون عشق، فرقی نمی‌کند. اما یك زن حق ندارد! اگر یك زن، مثلاً یك زن جاافتاده‌ای، به مرد جوانی دل ببندد، داد همه به آسمان می‌رود: «خجالت هم خوب چیزیه، زنکه‌ی عجوزه!» مرده‌شور ببرد این جامعه‌ی کوفتی را! آی من کفری می‌شوم! ببینید آدم توی این زندگی مزخرف چه چیزهایی را باید تحمل بکند!
پویا پانا
هنر به زندگی مثل ماده‌ی خام نگاه می‌کنه، روی اون کار می‌کنه، اونو صیقل می‌ده، به اون معنا می‌ده و برای تمام زمان‌ها جاودانه‌اش می‌کنه. زندگی از یه رشته پیشامدهای غالباً بی‌معنا تشکیل شده. در این دنیا، همه چیز بی‌معنا و گذراست. برعکس، هنر قادره كه خلق کنه، معنا بده، نظم بیافرینه و ارگانیسمی به وجود بیاره که از خود زندگی زنده‌تره و از خود واقعیت واقعی‌تر.
پویا پانا
«دیوانه، از زندگی رد شو. توی آن غرق نشو، از بالا بهش نگاه کن، این‌جوری دیگر از حسادت رنج نمی‌بری. دیگر از هیچ چیز متأثر نمی‌شی!»
پویا پانا
دوستان در خوشی کنارت هستند، اما وقت بدبختی تنها هستی. وای به حال تو اگر از بهترین دوستت انتظار داشته باشی که وقتی داری زمین می‌افتی دستت رو بگیرد.
پویا پانا
بعضی چیزا این‌قدر مزخرفند که برای آدم حال و حوصله باقی نمی‌ذارند. منظورم اینه که زندگی توی یک روال معمولی و مسیر عادی مثل یك خط صاف و یکدست پیش می‌ره، تا این‌که ناگهان یك اتفاق مسخره‌ای پیش می‌یاد و همه چیز را به هم می‌ریزد.
پویا پانا
کارهای احمقانه همیشه عمدی هستند.
پویا پانا
هری همیشه می‌گفت که زندگی تبلور عقل و منطق است. می‌گفت که دعوا آخرین حربه‌ی آدمای سبک‌مغز است. به عقیده‌ی اون شگفتی و یأس و امید، سه خواهر پلیدی هستند که از دوران جاهلیت برای انسان به یادگار مانده‌اند.
پویا پانا
پنلوپ: من کی گفتم می‌خوام برید؟! فقط دلم می‌خواد با دوستایی حرف بزنم که صمیمی هستند و قبل از هر چیز منو درک کنند، به جای این‌که فوری محکومم کنند. راجر: چی رو؟ پنلوپ: من رو. کامیلا: آخر چرا؟ پنلوپ: آره واقعاً چرا؟ چرا باید كسی بتونه در این زندگی غریب و ناپایدار و تصادفی یك آدمی رو محکوم کنه؟
پویا پانا
پنلوپ: زندگی ... اصلاً به اون سادگی و آسانی که آدم فکر می‌کنه نیست.
پویا پانا
به نظرم زندگی پر از اتفاقاتی‌ست که اصلاً قابل ‌فهم نیستند. تقریباً تمام کارهای ما غیرقابل ‌توضیح هستند.
پویا پانا

حجم

۱۶۹٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۶۸ صفحه

حجم

۱۶۹٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۶۸ صفحه

قیمت:
۵۷,۰۰۰
تومان