کتاب سه گانه بد؛ جلد دوم
معرفی کتاب سه گانه بد؛ جلد دوم
کتاب بخت بد جلد دوم مجموعهی سه جلدی سهگانه بد است. مجموعه کتاب سه گانه بد نوشته چینیموس بوش را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیتترین کتابها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.
درباره مجموعه سهگانه بد
دانشآموزان باید درباره جادو در یک نمایشنامه شکسپیر، مقاله بنویسند، کِلی که برادرش عاشق جادو بوده و بیخبر ترکشان کرده، از جادو متنفر است، او در دفترش مینویسد گندش بزنند جادو و فردا همان نوشته با خط خودش روی دیوار مدرسه نوشته میشود. او را برای تنبیه به یک جزیره آتشفشانی میفرستند و همه چیز از همینجا شروع میشود. حالا او به جزیره رفته است و ماجرا در جزیره خیلی متفاوت از انتظارش است.
خواندن مجموعه کتاب سه گانه بد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام نوجوانان علاقهمند به داستانهای فانتزی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب سه گانه بد؛ جلد دوم
آمد این را هم اضافه کند که چی فکر کردی پیش خودت؟ من گارسون تو نیستم؛ بابام صاحب این کشتیه. اما زن احتمالاً حرفش را باور نمیکرد.
از قضا این واقعیت داشت.
تنها کاری که دلش میخواست بکند، این بود که برگردد به کابین اختصاصیاش و با خیال راحت پارفی خودش را بخورد. یعنی خیلی خواستهٔ زیادی بود؟ خوب شاید یک گاز دیگر میزد و آنوقت...
بیپ! بیپ! بیپ!
وقتی بوق هشدار به صدا درآمد، پرید توی گلویش و تقریباً داشت خفهاش میکرد.
سه بار صدای بوق بلند شد؛ آنقدر تیز و آنقدر بلند و گوشخراش که سردرد گرفت.
وقتی برت پایین را نگاه کرد، حسابی دمغ شد؛ یک قطره ژلهٔ سبز نشسته بود روی پاپیونش. از بالای چانه سخت میتوانست ببیند اما بالاخره هر طور که میتوانست پاکش کرد.
«ناخدا صحبت میکنه.» صدای زنی بود که از بلندگوهای کشتی پخش میشد. لهجهٔ خاصی داشت، برت فکر کرد باید استرالیایی باشد. بهنظرش آمد نشانهٔ خوبی است. (استرالیا محل دیوارهٔ بزرگ مرجانی است و اگر این خانم ناخدا توانسته بود کشتیاش را در کنار بزرگترین صخرههای مرجانی دنیا رانده باشد، معنیاش این بود که کشتیاش را هر جای دیگری میتوانست ببرد.) «لطفاً بدون اتلاف وقت به اتاق صفجمع مخصوص خودتان مراجعه کنید و گزارش بدهید. این فقط یک تمرین است...»
برِت برای رسیدن به اتاق صفجمع خودش که همان بازیخانه و باشگاه شوتینگاستارز بود، باید پنج طبقه پایین میرفت. وقتی با لیوان پارفی که در دست داشت وارد آنجا شد، یکی از خدمهٔ یونیفرمپوش رفته بود روی صحنه و سعی میکرد با تقلید نه چندان موفقی از یک ترانهٔ عامهپسند، همه را سرگرم کند.
جماعتی که آنجا بودند هم شاد و سرخوش او را هو کردند.
آن خدمهٔ کشتی که روی صحنه بود، وانمود کرد خیلی به او برخورده. «اوه، پس شماها خیال کردین بهتر بلدین، هان؟ باشه، مسابقهٔ کارائوکی فردا شبه. درست بعد از نمایش شعبدهبازی.»
حجم
۵۳۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
حجم
۵۳۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه