کتاب نامه های سیاه
معرفی کتاب نامه های سیاه
کتاب نامه های سیاه داستانی عاشقانه از بهاره شریفی است. داستانی از فراز و نشیبهای زندگی دختری جوان که در اثر اعتماد بیجایش، درگیر مشکلات بزرگ میشود و به زندان میافتد.
درباره کتاب نامه های سیاه
بهاره شریفی در داستان نامه های سیاه به سراغ دختر جوانی رفته است که در درس و کارش بسیار موفق است. افسون هدایی، دانشجوی برجسته عکاسی که یک آتلیه موفق و مشهور را اداره میکند و موفقیتش در میان فامیل و آشناها زبانزد شده است. او به پسری به نام روزبه دل داده است و به او اعتماد دارد. اما روزبه به او نارو میزند. افسون بدهی بالا میآورد، کارش را از دست میدهد و به زندان میافتد. زندگی او ناگهان تغییر میکند. حالا همه چیز متفاوت شده است و او حمایت اعضایی خانوادهاش را هم از دست داده است. کمی بعد، مادرش برای او وکیلی میگیرد و فرصتی جور میکند تا از زندان خارج شود و بدهیهایش را بپردازد. اما درست زمانی که آزاد میشود متوجه میشود که چه چیزی و چه آدمهایی در انتظارش هستند. سر و کارش با آدمهای ناجوری میافتد و افسون خود را در دنیایی از ناامیدی و تباهی، غرق شده میپندارد...
کتاب نامه های سیاه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر از خواندن رمانهای عاشقانه و اجتماعی ایرانی لذت میبرید، خواندن کتاب نامه های سیاه را به شما پیشنهاد میکنیم.
درباره بهاره شریفی
بهاره شریفی در سال ۱۳۶۰ متولد شد. از او تا به حال رمانهای نامه های سیاه و سکوت سایهها منتشر شده است. علاوه بر این ترجمه دو کتاب دختران مطرود و دختری که او میشناخت را هم در کارنامه خود دارد.
بخشی از کتاب نامه های سیاه
ــ یک سال وقت داری خودتو از توی این گندی که درست کردی بکشی بیرون!
نمیتوانستم تلخ نباشم، دست خودم نبود. من اشتباه کرده بودم، ولی شاید اگر خانوادهام رهایم نکرده بودند الان اینجا نبودم. چطور میتوانست این همه سرد و بیتفاوت باشد! غصههای خودم کم نبود که باید رفتار مامان و افروز و آن شوهر عوضیاش را هم تحمل میکردم؟! دستهایم را مشت کردم و گفتم:
ــ تا کی میخوای اینجوری باشی؟ مردم بچهشون آدم میکشه این اداها رو در نمیآرن!
مامان چند قدم طرفم برداشت و خیره در صورتم گفت:
ــ وقتی خر شده بودی و حرف هیچکسو گوش نمیدادی باید فکر این روزا رو میکردی. وقتی اون مرتیکه رو به ما ترجیح دادی باید فکر این روزا رو میکردی... وقتی باباتو سکته دادی... وقتی آبروی ما رو بردی باید منتظر این روزا میبودی! مگه بهت نگفتم؟ نگفتم رفتی دیگه دختر من نیستی؟! پس توقع قربون صدقه و محبت نداشته باش.
چیزی راه نفسم را گرفته بود. راشد دیگر به ما نگاه نمیکرد. همانطور دست به سینه به دیوار تکیه داده بود. مامان مقصر نبود، افروز و شوهرش هم همینطور... بابا هم! توی خانواده من عشق موضوع ناشناختهای بود و من عاشق روزبه شدم و ته این عشق آن چیزی نشد که فکر میکردم. نشد مثل قصههای قشنگ با پایان خوش! داستان عشق من پایان سیاهی داشت و همین دهانم را میبست و باعث میشد مامان اینطور سرد و گزنده با من رفتار کند. اینکه حس کنم در این دنیا نمیتوانم هرگز رویشان حساب کنم.
حجم
۵۵۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۷۵۶ صفحه
حجم
۵۵۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۷۵۶ صفحه
نظرات کاربران
خیلی کتاب جذاب و پر کششی بود، یه عاشقانه بسیار لطیف و دور از لوس بازی و هجویات....پختگی و پیشرفت قلم نویسنده نسبت به کارهای قبلی کاملا ملموسه
داستان قشنگی بود و اصلا نمیشد زمین بذاریش اینکه یه آدم تو شرایط مختلف چقدر میتونه تغییر کنه اونقدر که خودش هم باورش نشه. نکته خوبی بود تا هیچوقت دیگران رو قضاوت نکنیم🙂. واقعا بعضیا چقدر میتونن پست باشن متاسفانه
رمان خوبی بود. به کسانیکه رمانهای عاشقانه با فضای معما گونه دوست دارن پیشنهاد میدم. کلا خانم شریفی موضوعات خوبی انتخاب میکنن و لابلای داستانشون به شکل ظریفی به اهمیت خانواده و ارزش اون اشاره میکنن. با اینکه گاهی داستان
واقعا عالی بود اولین بار بود که کتابی از خانم بهاره شریفی میخونم و عالی بود و جذاب تا لحظه آخر کتاب
هرچند شخصیت اول داستان خیلی حرص آدم رو درمیاورد ولی در مجموع خوب بود
میتونم بگم بین رمان های خانم شریفی، بهترین کتابشون بود. نثر روان و موضوعی که بهش خوب پرداخته شده بود.
کتاب قشنگیه و موضوع جذابی داره ولی یکم دچار اطناب شده
برعکس چند نظری که خوندم شخصیت دختر حس نزدیکی به من میداد،میتونستم خودمو جاش بزارم راحت و از اینکه مثل بقیه دخترای رمان ها لوس و تی تیش نبود خوشم اومد😄
ماجراها زیاد بود و خوب پرداخته شده بود..شخصیت پردازی خوب بود....مشخص بود برای نگارش کتاب زحمت کشیده شده...در کل ارزش یکبار خوندن رو داره
پایه داستان جدید بود و تا حالا نخونده بودم ولی نویسنده خیلی کشش داده بود و واقعا ۵۰۰ صفحش اضافی بود در کل بگردین یه کتاب بهتر پیدا کنین