دانلود و خرید کتاب پسری که قبلا بودم! آلی استندیش ترجمه آذین شریعتی
تصویر جلد کتاب پسری که قبلا بودم!

کتاب پسری که قبلا بودم!

نویسنده:آلی استندیش
امتیاز:
۴.۸از ۴۰ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب پسری که قبلا بودم!

کتاب پسری که قبلا بودم! نوشته آلی استندیش با ترجمه آذین شریعتی داستانی خواندنی از زندگی پسری به نام ایتن است که دوستش را در جریان یک حادثه عجیب از دست می‌دهد...

انتشارات پرتقال با هدف نشر بهترین و با کیفیت‌ترین کتاب‌ها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.

درباره کتاب پسری که قبلا بودم

ایتن و کیسی دوستان خوبی برای یکدیگر هستند. آن‌ها از کودکی باهم بودند و خاطرات بسیاری در کنار هم ساخته‌اند. یک روز که مشغول بازی بودند ایتن به کیسی می‌گوید که از درخت بالا برود. کیسی از درخت بالا می‌رود اما از همان جا سقوط می‌کند و حالا در بیمارستان و فقط با کمک دستگاه زنده مانده است. ایتن به خاطر این اتفاق خودش رامقصر می‌داند. او به شدت احساس گناه می‌کند و این موضوع او را آزار می‌دهد. بنابراین پدر و مادرش تصمیم می‌گیرند او را به شهر پدربزرگش ببرند. جایی که بتواند زندگی جدیدی آغاز کند. اما آیا آنجا کسی از راز ایتن خبر ندارد؟ آیا ایتن می‌تواند زندگی خوبی داشته باشد؟ 

کتاب پسری که قبلا بودم! را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

نوجوانان از خواندن این داستان لذت می‌برند. اگر دوست دارید رمانی زیبا بخوانید، کتاب پسری که قبلا بودم! را به شما پیشنهاد می‌کنیم. 

بخشی از کتاب پسری که قبلا بودم

پنجاه و نُه روز است چراغ اتاق کِیسی خاموش شده.

این زمان آن‌قدر طولانی است که احتمالاً بعدش هر کس دیگری باشد راحت یادش می‌رود او روزی آن‌جا زندگی می‌کرده یا حتی اصلاً وجود داشته.

من فراموش نکرده‌ام.

امشب، مثل همه شب‌های قبل، صبر می‌کنم همه بخوابند. بعد پاورچین‌پاورچین می‌روم طبقه پایین، آرام کاپشنم را می‌پوشم و از در جلویی می‌زنم بیرون و می‌پرم روی سقف ماشین مامان می‌نشینم و خیره می‌شوم.

آن‌قدر هر شب به پنجره اتاق کیسی زل زده‌ام که دیگر آن چهار تکه شیشه سیاه را وسط چهارچوب قاب نمی‌بینم.

تنها چیزی که می‌بینم حفره‌ای تاریک است در جایی که قبلاً روشن بود.

اما امشب، وقتی وارد ایوان می‌شوم، چیزی فرق می‌کند.

امشب ماشینی در مسیر ورودی خانه کیسی پارک شده.

پنجاه و نه روز است چراغ اتاق کیسی خاموش است.

اما امشب نوری سوسو می‌زند و برق زردی تاریکی شب را می‌شکافد.

نفسم را آن‌قدر تند توی سینه‌ام می‌فرستم که هوای سرد پشت گلویم را می‌سوزاند.

نفسم را حبس می‌کنم.

بدون این‌که از خودم اراده‌ای داشته باشم، پاهایم محکم با آسفالت پیاده‌رو برخورد می‌کند و به سمت دیگر خیابان می‌دوم، به سمت حیاط خانواده رِید. با دست‌های بدون دستکش کف زمین را می‌گردم تا یک سنگریزه مناسب پیدا کنم. پایین پنجره اتاق کیسی می‌روم و سنگ را به هوا پرتاب می‌کنم؛ به شیشه بالایی سمت چپ می‌خورد.

یک لحظه اتفاقی نمی‌افتد.

اما بعد سایه‌ای روی دیوار می‌افتد و چهره‌ای میان قاب پنجره ظاهر می‌شود.

احساس می‌کنم اسم کیسی از اعماق قلبم، جایی‌که در آن حک شده، جان می‌گیرد.

اما وقتی دقیق‌تر به چهره توی پنجره نگاه می‌کنم اسمش در گلویم می‌شکند.

آن صورت رنگ‌پریده با موهای به‌هم‌ریخته، مادر کیسی است، خانم رِید.

Mahdi19aa
۱۴۰۰/۰۱/۲۶

کتابی در ژانر درام که متن بسیار جذاب داشت و پایان عجیب و خوبی داشت . این کتاب به من کمک کرد انسان بهتری باشم . البته باید گفت که در بعضی زمان ها مثل بخش های آخر کتاب که

- بیشتر
k
۱۴۰۱/۰۶/۱۴

دو جا توی کتاب اشکم در اومد یکیش سه خط اخر و موقع دیدن کلمه پایان... محشر بود . نویسنده خیلی راز هارو نگفت تا داستان کششی داشته باشه. بعضی اوقات حتی فکر میکردین ژانر داستان قراره تغییر کنه به تخیلی یا جنایی. رئال

- بیشتر
کاربر ۴۰۲۳۹۰۴
۱۴۰۰/۱۱/۱۷

زیبا بود،نه تنها در طاقچه بلکه بعضی جاها گفته شده حال ایتن از آنچه که هست باید بدتر بود. به نظرم درست نیست، ایتن به میزان خوبی عذاب وجدان داشت. اگر من به شما بگویم خودتون غرق کنید، شما اینکارو میکنید؟ کیسی

- بیشتر
بوک تاب
۱۴۰۱/۱۰/۲۶

محشر بود... من اینطور کتابها رو دوست دارم. آدم بعدش احساسات بقیه را بهتر درک می کنه...،

KAVİON
۱۴۰۳/۰۳/۲۳

خیلی کتاب قشنگ و خوبی بود. ایتن به خاطر مرگ بهترین دوستش ناراحته و خانواده ش برای تسکین ناراحتی اون، به یه شهر جدید میرن و ایتن اونجا با یه نفر آشنا میشه و این سرآغاز یه دوستی متفاوت و

- بیشتر
✨☁️𝙎𝙠𝙮
۱۴۰۲/۱۰/۱۹

🌙 یه داستان پر از غم اما دلپسند و لطیف. داستان ایتن قلب آدم رو لمس می کرد.🫀 خیلی جاها من رو یاد کتاب «وسط ناکجا آباد» می‌نداخت؛ پیشنهاد می کنم اون رو هم بخونین ، اون هم به قشنگی همین کتابه.🙇🏻 ••• نمی خوام

- بیشتر
Mary
۱۴۰۱/۰۵/۲۷

از اون کتاب هایی هست که بعدش دلت میخواد پاشی از سر جات و به تغییری تو خودت ایجاد کنی یکم با چیزی که تصور میکردم متفاوت بود یعنی منتظر هیجان بیشتری بودم ولی ارزش خوندن رو داره

پسری که الان هستم!!
۱۴۰۱/۰۴/۲۴

کتاب خیلی خوبی بود هرجا که درباره کیسی صحبت می کرد واقعا بغز می کردم

بازمانده نسل گریم
۱۴۰۳/۰۶/۰۴

کتاب واقعا عالی بود و تونست به راحتی من را توی خوش غرق کنه داستان غم انگیز بود که تونستم از ته قلبم احساسش کنم پایان عالی ای داشت که واقعا لذت بردم به جرئت می گم این کتاب را

- بیشتر
j
۱۴۰۲/۰۷/۱۶

واقعا فکر نمی‌کردم این کتاب انقدر پر از غم و اندوه باشه...من توو دوران سختی این کتاب رو شروع کردم که شاید یکم از غم‌هام فاصله بگیرم! اما بر عکس شد... بخش های پایانیش رو با بغض توو گلوم و اشک

- بیشتر
در کمتر از یک ثانیه همه‌چیز تمام شد. تمام شدن یک زندگی همین‌قدر طول می‌کشد.
𝐑𝐎𝐒𝐄
خلاصه، همه‌چی بی‌نهایت عذاب‌آوره. چیز دیگه‌ای هم می‌خواین بدونین؟
j
آه می‌کشد. «بعضی وقت‌ها ما به حس گناه یا اندوهمون می‌چسبیم، چون آخرین چیزیه که ما رو به آدمی که از دست دادیم وصل می‌کنه. دلمون نمی‌خواد رهاش کنیم، چون احساس می‌کنیم دیگه چیزی برامون باقی نمی‌مونه. ولی این خیلی خطرناکه ایتن. رها نکردن خطرناکه، چون تا زمانی که رها نکنی، نمی‌تونی به یاد آوردن رو شروع کنی. اگه خاطرات کیسی رو حفظ نکنی، اون واقعاً از بین می‌ره.»
کاربر ۲۹۰۴۶۳۵
«ما هیچ‌وقت نمی‌دونیم زندگی ما رو می‌بره کجا، ایتن. خیلی از تصمیم‌های کوچک بعداً تأثیرهای بزرگی دارن.»
Hossein shiravand
بچه‌ها قوی‌ان، قوی‌تر از اونی هستن که بیشتر بزرگ‌ترها فکر می‌کنن
𝐑𝐎𝐒𝐄
«تا زمانی که هنوز به یادشی، هیچ‌وقت مجبور نمی‌شی واقعاً باهاش خداحافظی کنی.»
𝐑𝐎𝐒𝐄
اگه هیچ‌وقت برنگردی و من برای حرف‌هایی که زدم معذرت‌خواهی نکنم، چی؟ اگه هیچ‌وقت بهت نگم چه‌قدر دوستت دارم چی؟
𝐑𝐎𝐒𝐄
دنیایی که من را در آن رها می‌کند بدون او جای بدتری خواهد بود.
𝐑𝐎𝐒𝐄
درد از دست دادن او تا ابد با من هست
𝐑𝐎𝐒𝐄
«تلاش برای از بین بردن امید مثل تلاش برای تمیز کردن شن از توی کیف شناست، همیشه یکی دوتا دونه تهش باقی می‌مونه.
کاربر ۲۹۲۸۳۷۶
 و وقتی ببینمش، تا زمان رفتن دستش را در دستم نگه خواهم داشت.
j
چیزهایی که در مورد خودم می‌دانم ۱.  اسم من ایتن ترویت است. ۲.  حدود یک ساعت و چهل و دو دقیقه و سه ثانیه است که در ماشین نشسته‌ام. ۳.  راهی طولانی تا مقصد در پیش دارم. ۴.  مقصدمان آسایشگاه مراقبت و نگهداری است که در آن بهترین دوستم کیسی را برای آخرین بار خواهم دید. ۵.  و وقتی ببینمش، تا زمان رفتن دستش را در دستم نگه خواهم داشت. ۶.  اما خداحافظی نخواهم کرد. ۷.  به جای آن خواهم گفت: «کیسی، دیگه باید جفتمون رها بشیم، وقتشه که بری، آزاد شی.» بعد خم می‌شوم نزدیک‌تر، تا فقط خودش صدایم را بشنود. و زمزمه می‌کنم: «من تو رو به این چالش دعوت می‌کنم.» پایان
𝐑𝐎𝐒𝐄
درد از دست دادن او تا ابد با من هست.
Hossein shiravand
خاطرات، مثل خرده شیشه‌های تیز، یادم می‌آیند.
j
اگه هیچ‌وقت بهت نگم چه‌قدر دوستت دارم چی؟
𝐑𝐎𝐒𝐄
اگر می‌توانستم در زمان سفر کنم
𝐑𝐎𝐒𝐄
کل روز راه می‌ری درباره‌ش حرف می‌زنی، انگار هر لحظه ممکنه زنگ در رو بزنه.
j
چشم‌هایش شبیه شخصیت‌های کارتونی است.
j
بعضی وقت‌ها خودم هم از خودم متنفر می‌شوم
j
«یه چیزهایی رو از دست دادیم که از دست دادنشون فاجعه‌ست، از اون طرف هم یه چیزهایی هستن که باید سال‌ها پیش از دستشون خلاص می‌شدیم.
کاربر ۵۳۲۱۵۸۰

حجم

۲۳۹٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۲۸ صفحه

حجم

۲۳۹٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۲۸ صفحه

قیمت:
۱۰۸,۰۰۰
تومان