دانلود و خرید کتاب به یک بابا و مامان مناسب نیازمندیم! دیوید بَدیل ترجمه مریم رئیسی
تصویر جلد کتاب به یک بابا و مامان مناسب نیازمندیم!

کتاب به یک بابا و مامان مناسب نیازمندیم!

نویسنده:دیوید بَدیل
امتیاز:
۳.۴از ۷ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب به یک بابا و مامان مناسب نیازمندیم!

کتاب به یک بابا و مامان مناسب نیازمندیم! نوشته دیوید بدیل و ترجمه مریم رئيسی است. کتاب به یک بابا و مامان مناسب نیازمندیم! را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیت‌ترین کتاب‌ها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.

درباره کتاب به یک بابا و مامان مناسب نیازمندیم!

بری بنت اسمش را دوست ندارد و از این بابت پدر و مادرش را سرزنش می‌کند. او از یک چیز دیگر آنها هم خوشش نمی‌آید. به نظر بری پدر و مادرش خیلی خسته‌کننده هستند. اما دنیای دیگری هم در این کتاب وجود دارد. جایی که بچه‌ها پدر و مادرشان را خودشان انتخاب می‌کنند.

 پسرک بازیگوش داستان ما به دنیایی قدم می‌گذارد که آنجا می‌تواند پدر و مادرش را انتخاب کند. این کتاب پر از عکس‌های هیجان‌انگیز است ماجرایی که به بچه‌ها هشدار می‌دهد مراقب آرزوهایشان باشند.

خواندن کتاب به یک بابا و مامان مناسب نیازمندیم! را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 کودکان هفت تا دوازده ساله مخاطبان این کتاب‌اند.

 بخشی از کتاب به یک بابا و مامان مناسب نیازمندیم!

بَری که حسابی عصبانی شده بود، روی تختش دراز کشید. نه دندان‌هایش را شست و نه شب‌به‌خیر گفت. فقط یک‌راست رفت توی اتاقش و در را به هم کوبید. ولی یادش افتاد که درِ اتاقش با کوبیدن بسته نمی‌شود! او باید دستهٔ در را بالا می‌برد تا بسته شود. یعنی باید بعد از این‌که در را به هم کوبید، این کار را می‌کرد؛ که خب؛ بعد از آن‌همه خشم و عصبانیت، نمی‌شد حالا برگردد و در اتاق را درست ببندد!

بَری لباس سرهمی‌اش را به تن داشت؛ یک سرهمی گورخری که گوش و دم هم داشت و برایش زیادی بزرگ بود. چون در واقع مال لوکاس بود و آن را داده بود به بَری. او به اتاقش خیره شد. سرش درد می‌کرد. نمی‌دانست چرا. ولی یک بار در همان روزنامهٔ ساندِی اکسپرس خوانده بود که استرس داشتن، باعث سردرد می‌شود. بَری می‌دانست که در آن لحظه، حسابی عصبانی است و استرس دارد.

بَری در آرام‌ترین شرایط هم نمی‌توانست توی اتاقش راحت بخوابد، چون خانهٔ خانوادهٔ بِنِت در بزرگراهی به نام اِی ۴۱ قرار داشت و اتاق بَری هم دقیقاً رو به بزرگراه بود. صد البته، اتاق ساکت‌تری که آن‌طرف خانه، رو به حیاط و بزرگ‌تر هم بود، به موجود خواهر تعلق داشت؛ آن هم به دلایل مزخرفی مثل این‌که آن‌ها دو نفر هستند و به فضای بیشتری احتیاج دارند. البته از نظر بَری قابل پذیرش نبود.

با عبور هر وسیلهٔ نقلیه‌ای، بسته به این‌که در کدام جهت حرکت می‌کرد روی یک قسمت از اتاق بَری نور می‌افتاد.

.....SANA
۱۴۰۱/۰۶/۲۴

من نسخه ی چاپی این کتابو دارم میخونم خیلی باحاله تو فکر اینم امتحان کنم و سه بار بلند بگم ای کاش پدر و مادر بهتری داشتم ببینم چی میشه فقط از سر کنجکاویا😂😂

آیناز ر
۱۴۰۰/۰۴/۲۸

زیاد خوب نبود قسمت به خواب رفتن و کما خیلی تکراری بود برای بچه های زیر دوازده سال پیشنهاد میشه در کل خیلی خوشم نیومد عکس جلد و عنوان داستان به خود داستان ربطی نداشت خیلی توصیف کرده بود داستان خسته کننده

- بیشتر
🍁𝑓𝑧🍁
۱۴۰۲/۰۶/۲۳

بری بنت از اسمش متنفر است.این دومین مورد از فهرست چیز هایی است که به خاطرش پدر و مادرش را سرزنش میکند. اولین مورد هم این است:خسته کننده هستند. ولی دنیای دیگری هم وجود دارد که بچه ها پدر و مادرشان

- بیشتر
f khoshbayan
۱۴۰۰/۱۱/۲۲

کتاب خوبی بود و غیر قابل پیش بینی در کل خوب بود و دوست داشتم

بَری به لیونل نگاه کرد؛ لیونل نُچی کرد و بعد رو کرد به بَری و با لهجهٔ اسپانیایی گفت: «بَری. می‌شه لطفاً بین من و این یارو که مثل پیشخدمت‌ها لباس پوشیده بایستی؟» «من کجا مثل پیشخدمت‌هام؟ کدوم پیشخدمتی اسلحه داره؟!»
=o
«فکر می‌کنم که همیشه بیست‌وسه گزینهٔ خوبیه، والامقاما!» و چشمک زد. بَری گفت: «نمی‌دونم... من همیشه از عدد نوزده خوشم می‌اومده...» غرغرو آه کشید. «نه، ابله‌سرورا! بیست‌وسه. برگ برندهٔ شما اونه.»
=o

حجم

۱٫۷ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۷۲ صفحه

حجم

۱٫۷ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۷۲ صفحه

قیمت:
۳۷,۶۰۰
تومان