کتاب منم تیمور جهانگشا
معرفی کتاب منم تیمور جهانگشا
منم تیمور جهانگشا، سرگذشت تیمور لنگ به قلم خود او به گردآوری مارسل بریون فرانسوی است که ذبیحالله منصوری آن را به فارسی برگردانده است.
درباره کتاب تیمور جهانگشا
مارسل بریون فرانسوی، گردآورندهٔ این کتاب، در ایران معروف نیست و منصوری دوازده سال قبل از این، یک سرگذشت تاریخی به قلم همین نویسنده را با عنوان «صلاحالدین وارنعود» ترجمه کرد و آن ترجمه در یکی از روزنامههای تهران منتشر شد.
کتابی که اینک با عنوان منم تیمور جهانگشا به خوانندگان تقدیم میشود، بهتازگی از طرف مارسل بریون فرانسوی گردآوری و نوشته شده و به گفته ذبیحالله منصوری از کتابهای خوب اروپای غربی در سنوات اخیر است.
مارسل بریون قبل از نوشتن این کتاب همهٔ تواریخ قدیم را که راجع به تیمور لنگ نوشته شده، خوانده و آنچه به زبان عربی نوشتهاند، در متن اصلی قرائت کرده و تواریخ فارسی را در ترجمههای انگلیسی و فرانسوی و آلمانی مطالعه و سپس شروع به گردآوری و نوشتن این کتاب کرده است.
کتابی که منصوری برای ترجمهٔ این کتاب از آن استفاده کرده و تألیف مارسل بریون است، فهرستی دارد از همهٔ کتابهایی که او در کتابخانههای مختلف اروپا و آمریکا راجع به تیمور لنگ دیده و نویسندهٔ فرانسوی در این فهرست، شرح حال مختصر هریک از نویسندگان آن کتب را هم نوشته است. یکی از کتابهایی که مورد استفادهٔ مارسل بریون قرار گرفته، کتاب «ظفرنامه» تألیف شرفالدین علی یزدی است که منشی میرزا ابراهیم سلطان پسر دوم شاهرخ بوده و کتاب خود را در سالهای ۱۴۲۴ و ۱۴۲۵ میلادی نوشته و در یزد زندگی را بدرود گفته است. کتاب ظفرنامه در سال ۱۶۵۳ میلادی (سیصدویازده سال پیش از این) به زبان فرانسوی ترجمه شده و مترجم آن به زبان فرانسوی پتی لاکروا است و در سال ۱۷۲۳ میلادی (دویستوچهلویک سال پیش) این کتاب به زبان انگلیسی منتشر شده و مترجم آن مردی موسوم به دربای است.
نویسندهٔ هریک از کتابهایی که مورد استفادهٔ مارسل بریون قرار گرفته، خواه به زبان فارسی، عربی و ترکی، خواه به سایر زبانهای اروپایی، به طرزی مفید و مختصر معرفی کرده است.
ما کتابی که اینک به خوانندگان تقدیم میشود و مارسل بریون فرانسوی آن را گردآورده، خاطرات تیمور لنگ به قلم خود اوست که نسخهٔ منحصربهفرد فارسی آن در تصرف «جعفر پاشا» حکمران یمن بوده (البته در دورهای که یمن جزو امپراتوری عثمانی بود) و بعد از فوت جعفر پاشا نسخهٔ مزبور نزد بازماندگان متوفی ماند، تا اینکه کاتبی یک نسخه از روی آن کتاب نوشت و به هندوستان برد.
کتاب سرگذشت تیمور لنگ (به زبان فارسی) پس از آنکه به هندوستان رفت، مدتی در آن اقلیم بود تا اینکه یک افسر انگلیسی کتاب مزبور را از هندوستان به انگلستان برد و ما نمیدانیم نسخهٔ منحصربهفرد این کتاب که وارد هندوستان شده بود، چطور به دست آن افسر انگلیسی افتاد، یا وی کاتبی را به نوشتن کتاب گماشت و رونوشت آن را به دست آورد.
در هر حال افسر مزبور این کتاب را به انگلستان برد و در آنجا مردی به اسم «دیوی» با کمک پروفسور «وایت» استاد دانشگاه (آکسفورد) این کتاب را به انگلیسی ترجمه کرد و متن انگلیسی آن در سال ۱۷۸۳ میلادی منتشر شد.
خواندن کتاب منم تیمور جهانگشا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به تاریخ و خواندن سرگذشت نامههای شخصیتهای مهم تاریخی مخاطبان این کتاباند.
درباره ذبیح الله منصوری
ذبیح الله منصوری با نام اصلی ذبیح الله حکیمالهی دشتی، در سال ۱۲۷۸ در سنندج به دنیا آمد. او پرکارترین مترجم تاریخ مطبوعات و ادبیات ایران، روزنامهنگار، نویسنده و به گفته خودش قهرمان بوکس سبک وزن ایران بود. منصوری در نوزدهم خرداد سال ۱۳۶۵ در تهران بدرود حیات گفت.
بخشی از کتاب منم تیمور جهانگشا
بعد از اینکه از بیرجند به راه افتادم، در منزل اول منتظر وصول گزارش طلایه شدم، ولی از طلایه خبری نرسید. من دانستم که یا طلایهٔ من راه گم کرده یا اینکه اتفاقی افتاده که نتوانسته است گزارش بدهد. یک طلایهٔ دیگر را مأمور کردم که برود و بفهمد برای چه جلوداران من گزارش نمیدهند. طلایهٔ دوم اطلاع داد که همهٔ سربازان طلایهٔ اول به قتل رسیدهاند و هرچه داشتند، به یغما رفته است. محلی که من در آن اتراق کرده بودم، موسوم بود به «هنگر» که تا بیرجند یک منزل راه فاصله داشت.
من امر کردم که حاکم بیرجند را نزد من بیاورند و پس از اینکه حاکم آمد، از وی راجع به کسانی که سربازان طلایهٔ مرا به قتل رسانیدند، تحقیق کردم. او گفت: «ای امیر، در این حدود کسی نیست که جرئت داشته باشد به سربازان مردی چون تو حمله کند و بدون تردید کسانی که به سربازان تو حمله کرده و آنها را کشتهاند، اهل این حدود نیستند و من فکر نمیکنم خراسانی باشند. اگر اجازه بدهی که من بروم و مقتولین را ببینم، میتوانم بگویم که قاتل آنها کیست.»
حاکم بیرجند به اتفاق چند تن از افسران من به قتلگاه رفت و بهزودی مراجعت کرد و گفت: «ای امیر، سربازان تو به دست عدهای از کلزاییها به قتل رسیدهاند.»
پرسیدم: «کلزاییها کیستند؟»
حاکم بیرجند جواب داد: «آنها در کشور «غور۱۳۶» زندگی میکنند. کشور غور مملکتی است بزرگ که از «هرات» تا نزدیک «کابل» امتداد دارد و در این موقع پادشاه کشور غور به اسم ابدال کلزایی خوانده میشود.»
گفتم: «من برای اینکه به غور بروم، کدام راه را باید انتخاب کنم؟ زیرا اگر بخواهم از اینجا به هرات و آنگاه به غور بروم، راه من طولانی خواهد شد و لابد کلزاییها که سربازان مرا کشتند، از یک راه نزدیک خود را به اینجا رسانیدهاند.»
حاکم بیرجند گفت: «ای امیر، از اینجا میتوانی مستقیم به «اسکندر۱۳۷» بروی و بعد از اینکه به اسکندر رسیدی، راه شمال را در پیش خواهی گرفت و وارد غور میشوی. ولی از این سفر صرفنظر کن، زیرا رفتن به کشور غور خطرناک است و کلزاییها که در آن کشور سلطنت و قدرت دارند، مردمی متهور و بیباک هستند.»
از حاکم بیرجند پرسیدم: «تو چطور فهمیدی که سربازان مرا کلزاییها به قتل رسانیدهاند؟»
او گفت: «بهندرت اتفاق میافتد که در میدان جنگ چیزی از مهاجمین باقی بماند. اما من قتلگاه را که دیدم، چشمم به یک تلوار افتاد و دانستم آنها که به سربازان تو حملهور شدهاند، کلزاییاند؛ زیرا کلزاییها با تلوار۱۳۸ میجنگند.»
گفتم: «از اینجا تا اسکندر و از آنجا تا غور چقدر راه است؟»
حاکم بیرجند گفت: «از اینجا تا اسکندر هفتاد فرسنگ و از آنجا تا «فیروزآباد» که پایتخت ابدال کلزایی است، شصت فرسنگ راه است.»
سؤال کردم: «فیروزآباد چطور جایی است؟»
حاکم بیرجند گفت: «شهری است بزرگ و دارای حصاری از سنگ. پدران ابدال کلزایی آن حصار را ساختهاند و تو اگر ده سال آن شهر را محاصره کنی، قادر به تصرف آن نخواهی شد.»
پرسیدم: «کلزاییها چطور مردمی هستند؟»
جواب داد: «کلزاییها مردمی هستند بلندقامت و بیباک و در موقع حمله، دست از جنگ برنمیدارند مگر اینکه تا آخرین نفر از سربازان حریف را به قتل برسانند؛ همانطور که سربازان تو را تا آخرین نفر کشتند. در کشور غور کوههایی وجود دارد که در آنها طلا و نقره یافت میشود.»
من از قریه هنگر به راه افتادم تا خود قتلگاه را ببینم. آنها دویستوپنجاه سرباز طلایهٔ مرا کشتند و هرچه داشتند از جمله اسبهای آنان را برده بودند. وضع قتلگاه آشکار میکرد که سربازان طلایه من غافلگیر شدهاند و این موضوع عجیب بود، زیرا طلایه را از این جهت به جلو میفرستند که کسب اطلاع کند و همهجا را ببیند و اگر کمینگاهی وجود دارد، به قشون خبر بدهد.
طلایه نباید غافلگیر شود و اگر در دام افتاد، معلوم میشود که خصم هوشیار و زرنگ است و میداند چطور یک قشون را به دام بیندازد. من از حاکم بیرجند خواستم که چند ردزن خبره در اختیار من بگذارد تا بتوانم خط سیر خصم را تعقیب کنم. ردزنهای خراسان در کار خود استادند و میتوانند ردپای شتر را روی زمین ریگزار تعقیب کنند تا چه رسد بر یک عده سوار. کلزاییها که به سواران من حملهور شدند، سوار بودند و اسبهای ما را هم بردند و ردزنها میتوانستند بهسهولت آنان را تعقیب کنند، زیرا نعل اسبها روی زمین آثار محسوس باقی میگذارد. ردزنهایی که حاکم بیرجند در دسترس من گذاشت، بیستوپنج فرسنگ سواران کلزایی را تعقیب کردند و متوجه شدند که آنها به طرف اسکندر نمیروند، بلکه مستقیم راه فیروزآباد را در پیش گرفتهاند و راه آنها از منطقهای میگذرد که آب دارد واسبها از تشنگی از پا درنمیآیند. بعد از اینکه دانستم سواران کلزایی به سوی فیروزآباد میروند، باز با حاکم بیرجند مشورت کردم. او گفت: «سوارانی که سربازان تو را به قتل رسانیدند، از طرف ابدال کلزایی مأمور این کار بودهند و بعید نیست که خود ابدال کلزایی فرماندهی سواران را بر عهده داشته است.»
من نمیتوانستم توهین و خیرهسری ابدال کلزایی را بدون مجازات بگذارم و بگذرم. من هرگز کسی را که مقابل من سر اطاعت فرود بیاورد، نیازردهام و میتوانم سوگند یاد کنم که آزار من تا امروز از روی عمد به کسی نرسیده است. اما هیچ خیرهسری و توهینی را بیجواب نگذاشتهام و ناگزیر بودم که ابدال کلزایی را به سزای عملش برسانم. اما از این فکر بیرون نمیرفتم که چطور کلزاییها توانستند طلایهٔ مرا غافلگیر کنند و سربازان طلایه را تا آخرین نفر به قتل برسانند. حاکم بیرجند میگفت: «کلزاییها برای حمله به یک یا چند کاروان آمده بودند، ولی چون بهذاته مردمی خشن و متهور هستند، وقتی سواران تو را دیدند، مبادرت به حمله کردند تا سازوبرگ جنگی و اسبها و البسهٔ آنان را ببرند و چنین کردهاند.»
حجم
۶۵۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۵۸۲ صفحه
حجم
۶۵۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۵۸۲ صفحه
نظرات کاربران
وقتی به سیستان رسیدم مردانی را دیدم که بسیار قد بلند بودند و من که مردی قد بلند بودم در برابر آنها کوتاه بودم آنها شتر را ایستاده سوار میشدند و آن را نمیخواباندند و گاو های وحشی را زین کرده
یکی از زیباترین کتابهای تاریخی هست .البته نباید این مورد را فراموش کنیم که تیمور درسته که مسلمان هست اما خیلی از کارهایی که میکنه خارج از چارچوب اسلام و رحم و مروت هست
این کتاب شدیدا توسط منصوری تحریف شده. درواقع منصوری کتاب مارسل بریون رو ترجمه نکرده بلکه نشسته واسه خودش رمان نوشته. نسخه اصلی و زبان فرانسه این کتاب رو از مارسل بریون من دارم، یه مقایسه ساده بین دو نسخه
ﺩﺭ ﻟﺮﺳﺘﺎﻥ ﻣﺮﺩﺍﻧﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺭﺗﻔﺎﻉ ﻗﺎﻣﺘﺸﺎﻥ ﺍﺯ ﺩﻭ ﺯﺭﻉ « ﺩﻭ ﻣﺘﺮ »ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭ ﮐﻮﻩ ﻧﻌﺮﻩ ﻣﯽ ﺯﻧﻨﺪ ﺳﻨﮕﻬﺎﯼ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺯ ﮐﻮﻩ ﻓﺮﻭ ﻣﯽ ﺭﯾﺰﺩ. ﺁﻧﻬﺎ ﺗﺎ ﯾﮑﺼﺪﻭﭘﻨﺠﺎﻩ ﺳﺎﻝ ﻋﻤﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺯﻥ ﻫﺎﯼ ﻟﺮﺳﺘﺎﻥ
تا فهمیدم زندگی نامه خودنوشت تیمور لنگ هست، شگفت زده شدم و مشتاق خوندنش. الان که این نظر رو مینویسم دارم برای بار سوم این کتاب رو می خونم. بله؛ همینقدر زیبا، همینقدر جذاب و همینقدر شیرینه این کتاب. فارغ از
کتاب درباره زندگی تیمور لنگ از بدو تولد تا هنگام مرگ هستش ، کتاب توضیحات بسیار خوبی در زمینه جنگ های تیمور لنگ ، عقاید و ارزش ها و مکان هایی که تیمور لنگ در طول لشکرکشی هاش دیده است
بسیار کتاب خوبی است قبلا هم دوبار انرا خواندهام.
اگرچه هنوز به پایان کتاب نرسیده ام.. اما بشدت مایلم خواندن این کتاب و مثل این را به تمامی هم وطنهای محترم و عزیزم توصیه کنم ،. با این قصد و نیت که همه ما ارزش اتحاد و همبستگی و باهم بودن
بنظرم یکی از بهترین کتاب های تاریخی بود که تا حالا خوندم شخصیت عجیب تیمور ، با اینکه مسلمان بود ولی واقعا جالبه که باعث جذابیت کتاب میشه
اعتیاد آور👍♥️ کلی مطلب راجع به ایران در گذشته گفته که شاید تمامیشم درست نباشه ولی بازم جذابه