کتاب یک گفت و گوی سه نفره درباره ضمیر خودآگاه
معرفی کتاب یک گفت و گوی سه نفره درباره ضمیر خودآگاه
یک گفت و گوی سه نفره درباره ضمیر خودآگاه اثر جان پری است که با ترجمه زهره قلیپور در انتشاراتخوب به چاپ رسیده است. مجموعه کتابهای یک گفتگوی سه نفره اثر جان پری به مباحثی در حوطزه فلسفه، انسانشناسی و هستیشناسی میپردازند.
درباره کتاب یک گفت و گوی سه نفره درباره ضمیر خودآگاه
کتاب یک گفت و گوی سه نفره درباره ضمیر خودآگاه در ادامه کتابهای قبلی گفت وگوی سه نفره یعنی یک گفتگوی سه نفره درباره خیر و شر و وجود خدا و یک گفتگوی سهنفره درباره هویت شخصی و جاودانگی منتشر شده است.
در آخرین کتاب گفتوگوی سهنفره، شاهد تقابل دیدگاه مادیگرا و ذهنگرا هستیم. جان پری، همچون دو اثر قبلی از همین مجموعه، با رویکردی بیطرف بستری برای پیوند دیدگاههای ظاهراً مغایر درباره تجربه و آگاهی فراهم میکند.
گرچن ویروب، استاد فلسفه، با نگرش مادیگرا، آگاهی و ذهن را بخشی از فرایند دستگاه عصبی میداند و در جهت انکار دوگانگی جسم و ذهن برمیآید، اما بر مبنای ادعای خودش توضیح نمیدهد مغز بهعنوان ابژهای مادی، که فضا را اشغال میکند، چطور میتواند ذهن را، که ماهیتش فکر کردن است، در خود جای دهد. طرف گفتوگوی او، سم میلر، با طرح دعاوی دکارت دربارة قبول دوگانگی جسم و ذهن و فرض وجود خدایی که میان جسم و ذهن هماهنگی برقرار کرده، بر آن است تا نشان دهد در عین مشاهدهناپذیری موجودیتهای غیرجسمانی، میتوان مابهازای جسمانی آنها را تجربه کرد و به کمک قوه ذهن، که با روح پیوند دارد، از آنها آگاه شد. دیو کوهن، دیگر شخصیت حاضر و ناظر بحث، با تعریف زامبیهای فلسفی بهمنزلهٔ موجوداتی که در جهان رویدادها به سر میبرند، بیآنکه آنها را تجربه کنند یا از آنها آگاه شوند، بر غیرجسمانی بودن آگاهی و تداوم آن صحه میگذارد.
اثر حاضر، با طرح بیطرفانهٔ دیدگاههای متقابل، کاستیهای دیدگاه مادیگرا و گرایش آن به تنزل آگاهی در حد امری جسمانی را به چالش میکشد.
خواندن کتاب یک گفت و گوی سه نفره درباره ضمیر خودآگاه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به فلسفه، هستیشناسی و انسانشناسی.
درباره جان پری
جان ریچارد پری متولد ۱۹۴۳ میلادی، استاد فلسفه دانشگاه استنفورد و استاد تمام فلسفه دانشگاه کالیفرنیا ریورساید است. او در زمینه فلسفه زبان، متافیزیک و فلسفه ذهن نوشتهها و تحقیقات ارزندهای دارد که در قالب کتاب و مقاله به چاپ رسیدهاند.
بخشی از کتاب یک گفت و گوی سه نفره درباره ضمیر خودآگاه
ویروب: بیا داخل! امروز سوپ پیاز فرانسوی داریم. مشتاقم حرفهایت را بشنوم، سم. هنوز همپدیدارانگاری؟ یا از استدلال زامبی دست کشیدهای؟
میلر: راستش هیچکدام. به این نتیجه رسیدم که نمیخواهم همپدیدارانگار باشم. قبول دارم که تجربههای جهان واقعی گاهوبیگاه روی جهان جسمانی تأثیر میگذارند. تجربههای من روی مغز، حرکات بدنم، و از خلال آنها روی همهچیز تأثیر میگذارند.
ویروب: اما هنوز از استدلال زامبی دست نکشیدهای؟
میلر: نه، داشتم به آن فکر میکردم، حالا نظرم این است که چهارشنبه تو ما را فریب دادی.
ویروب: چطور؟
میلر: متقاعدمان کردی که اگر همپدیدارانگار نیستیم، پس باید فرض را بر این بگذاریم که تجربهها شرایط ناکازم برای رویدادهای جسمانی هستند. ما را تشویق کردی که بگوییم تجربه شرط ناکازم برای رویداد جسمانی است، بهجای اینکه بگوییم تجربه علت رویداد جسمانی است. اما لازم نیست علتها شرایط ناکافی باشند.
کوهن: بیشتر توضیح بده.
میلر: به مثال خودت دربارهٔ قطار برگرد که منحرف شد. چرخ جداشده از واگن باری سبب انحراف قطار شد. اما فرض کن یکی از ریلهایی که قطار به آن نزدیک میشود لق باشد. عبور قطار از روی ریل تا نقطهای که واگن باری قرار دارد، آن را بیشتر لق میکند. در همان ثانیه یا شاید یک نانوثانیه بعد، ریل از محل اتصالات باز میشود. چرخی که جدا شده علت انحراف قطار است؛ اما این یک شرط لازم نیست. حتی اگر چرخ از این واگن جدا نمیشد، درهرصورت، قطار از خط منحرف میشد.
ویروب: منظور تو این است که استدلال زامبی میتواند به دلایل مختلف زیادی از خط خارج شود؟
میلر: هاها. نه، منظورم این است که میتوانم بگویم تجربهها نیز همینطورند. در جهان واقعی، تجربهها مسبب خیلی اتفاقها هستند. در جهان زامبیها دلیل دیگری مسبب آن اتفاقها است؛ چیزی که در جهان واقعی اضافه است. بنابراین، ممکن است جهان زامبیها از نظر جسمانی درست شبیه جهان ما باشد، حتی اگر هیچ تجربهای در آن نباشد. اگر جهان زامبیها به این شکل است، لازم نیست همپدیدارانگار باشم و انکار کنم که تجربهها در جهان واقعی مسبب تغییرات جسمانی هستند. نکته اینجاست که در جهان زامبیها، عاملی دیگر مسبب آنهاست، چیزی که در جهان واقعی رخ میدهد، اما اینجا نقش دلیل را ندارد.
کوهن: جالب است. اما فکر میکنم الان سه طرح وجود دارد که باید آنها را از هم تفکیک کنیم.
میلر: بیشتر توضیح بده.
کوهن: اول اینکه موضوعی وجود دارد که گمان نمیکنم به آن فکر کرده باشی؛ وضعیتی که ضمن آن جدا شدن چرخ و لق شدن ریل در محل اتصال، هر دو، سبب انحراف قطار میشوند. در این وضعیت، هیچیک از دو شرط نامبرده بهتنهایی کافی نیستند؛ هر دو شرطهای ناکازم هستند.
میلر: درست میگویی. این به ذهنم نرسید.
کوهن: این را گفتم تا فقط حذفش کنم. غیر از آن، دو وضعیت متفاوت باقی میماند. فیلسوفان آنها را «پیشدستی» و «فراتعیینکنندگی» مینامند.
میلر: اوه، خدای من! باز هم اصطلاح تخصصی. انگار شما دو نفر دربارهٔ تجربه چیزی به من یاد نمیدهید، بلکه فقط دایرهٔ لغاتم را بیشتر میکنید. اما پریدم وسط حرفت، ادامه بده، دیو.
کوهن: در هر وضعیت، یک بار فرض میکنیم چرخ عامل انحراف است، حتی اگر ریل سر جایش بماند. و یک بار ریلی که از محل اتصال جدا شده عامل انحراف است، حتی اگر چرخ واگن باری جدا نشود.
میلر: داشتم به همین فکر میکردم.
کوهن: اگر اول ـ همانطور که تو گفتی یک نانوثانیه زودتر ـ چرخ جدا شود، علت اصلی انحراف همین است. واژگونی ریل، بهعنوان علت، پیشدستی کرده است. این واژگونی نمیتواند علت انحراف قطار شود، چون قبل از آن جدا شدن چرخ از واگن باری علت انحراف شده است. به عبارت دیگر، اگر هر دو همزمان اتفاق بیفتند ـ ریل در لحظهٔ جدا شدنِ چرخ بلغزد ـ با فراتعیینکنندگی مواجهیم؛ یعنی دو علتی که هر یک حتی بدون دیگری کافی هستند.
میلر: تفاوتش را درک میکنم. آنچه از ذهنم گذشت، همان چیزی بود که تحت عنوان پیشدستی مطرح کردی، هرچند فکر میکنم فراتعیینکنندگی هم درست باشد. خب گرچن، حالا حاضری دوگانهانگاری ویژگی را قبول کنی؟
ویروب: راستش هنوز نه. از نظر تو در جهان زامبیها اگر تجربهها پیشدستی نکنند، حالتهای جسمانی همان معلولهای جسمانی را ایجاد میکنند که در جهان واقعی نیز مسبب آنها هستند. اما در جهان واقعی، تجربهها را همان علـتها میدانیم. پس مجبور نیستی همپدیدارانگار باشی. گذشته از این، محض یادآوری میگویم که مکی برای بیان پیشدستی در تعریف شرط ناکازم کلمهٔ «لازم» را با «غیرزائد» عوض کرد.
میلر: خب به نفعش بود، اما بهتر است فکرمان را با تعریفها درگیر نکنیم. به حرف من فکر کنید. کاملاً حق با توست. پس من تجربهای دارم، این تجربه همان نقشی را دارد که از نظر ما در جهان واقعی از تجربهها سر میزند. پس لازم نیست همپدیدارانگار باشم. اما بدون تجربه، همان اتفاقهای جهان زامبیها ـ که از نظر جسمانی مشابه جهان واقعی است ـ روی میدهند؛ دلیلش هم وجود چیزهایی است که اگر تجربهها از آنها پیشی نگیرند، علت یا مسبب اتفاقها در جهان واقعی هستند. قبول نداری این ادعا بهطور کامل سازگار است؟
ویروب: چرا، قبول دارم، همچنین قبول دارم اشتباه فکر میکردم که باید همپدیدارانگار باشی تا استدلال زامبی را بپذیری.
میلر: پس حاضری این استدلال را قبول کنی و دوگانهانگار شوی؟
ویروب: نه، بههیچوجه.
میلر: چرا؟
ویروب: تو به همپدیدارانگاری پایبند نیستی. من تو را قبول دارم، حتی حاضرم به تو تبریک بگویم، خیلی باهوشی، اما حالا انگار به دیدگاهی روی آوردهای که مدعی است هر بار یک تجربه علت اتفاقی جسمانی در جهان واقعی میشود، پیشدستی یا فراتعیینکنندگی رخ میدهد. اگر این ادعا دربارهٔ جهان واقعی درست نباشد، چیزهای مشابه در جهان زامبیها رخ نخواهند داد. از نظر تو، هرچند تجربهها علت اتفاقها در جهان واقعی هستند، درحقیقت برای معلولهایشان «لازم» نیستند. فکر میکنم بتوانیم اسم دیدگاه تو را بگذاریم «غیرلازمگرایی».
کوهن: این اسم از همپدیدارانگاری کمی خوشایندتر به نظر میرسد. آدم مدام میتواند تصور کند علت وقوع رویدادها احساسات و افکار ما هستند، هرچند بدون آنها رخ داده باشند. اما این دیدگاه کموبیش عجیبی است.
ویروب: عجیب است، بله، اما مهمتر از آن بهطور کلی غلط است یا دستکم دیدگاهی است که هیچ دلیل و شاهدی ندارد.
حجم
۶۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه
حجم
۶۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه