کتاب انجمن بازندهها
معرفی کتاب انجمن بازندهها
انجمن بازندهها رمانی برای نوجوانان از اندرو کلمنتس است که با ترجمه صبا اسلامی به چاپ رسیده است. داستان درباره پسری به اسم الک و درد سر تازه او در مدرسه است.
درباره کتاب انجمن بازندهها
الک کلاس ششم است و به کتابهای خوب خیلی علاقه دارد، جوری که سر کلاس هم دزدکی کتاب میخواند اما مدیر مدرسه یک قانون تازه برای مدرسه گذاشته است: «در کلاس حواستان را جمع کنید، وگرنه...» خب معلوم است آن سه نقطه چه میتواند باشد! وگرنه هرچه دیدید از چشم خودتان دیدید!
الک برای مقابله با این قانون و چون نمیتواند بیخیال کتابخواندنش بشود یک انجمن راه می اندازد به اسم انجمن بازندهها، الک تنها عضو این انجمن است اما کم مک سر وکله بچههای دیگر هم در آن پیدا میشود.....
خواندن کتاب انجمن بازندهها را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
نوجوانان علاقهمند به ادبیات داستانی
بخشی از کتاب انجمن بازندهها
پانزده دقیقه بعد، الک شانهبهشانهٔ گروه جنگجویان مقابل قلعهای ایستاده بود. در قلب داستان، حس میکرد درست کنار تاران ایستاده و صدای خشن جرنگجرنگ برخورد فولاد به فولاد در گوشش زنگ میزد. وقتی تاران از مقابل تیرها و نیزهها جاخالی میداد، چیزی در دنیای واقعی به پای الک خورد.
«اوووی!»
او هر دو پایش را یکهو بلند کرد و زانوهایش محکم به میز کوبیده شدند.
با این کارش نینا از جا پرید. «اوی!»
الک با سردرگمی پلک زد و صدایی گفت: «آهای بازنده، اون توپ رو میخوام.»
کنت بود که ریشخندی بر لب داشت.
الک پایین را نگاه کرد و توپ کیکبال قرمزی، زیر میز دید. لبخند زد. «مشکلی نیست قهرمان. بفرمایید.»
بعد کنت متوجه نینا شد.
«اِ. سلام. چطوری؟»
نینا کتابش را بست و چرخید تا او را ببیند.
کنت به او لبخند زد. صاف ایستاد و موهایش را از پیشانیاش عقب زد.
دوباره با لبخند گفت: «آخر تابستون زیاد اونورها ندیدمت.»
قدبلند و قوی بهنظر میرسید و الک فکر کرد احتمالاً در استفاده از شمشیر و سپر در میدان جنگ مهارت دارد.
نینا گفت: «اینجا نبودیم.»
الک خیلی به این مسائل وارد نبود، اما اطمینان داشت که بهنظر کنت نینا دختر باهوشی است.
نینا لبخندش را جواب نداد. اما رفتارش نشان میداد، او هم نسبت به کنت حس خوبی دارد.
الک، مدتها قبل در کلاس چهارم، متوجه موضوعی شده بود: کنت در ارتباط با دختران مهارت داشت. او میدانست چطور با آنها صحبت کند. حتی عجیبتر آنکه انگار میدانست چه کار کند تا دخترها بخواهند با او حرف بزنند. آدم بیپروایی بود.
حجم
۱۶۹٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
حجم
۱۶۹٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
نظرات کاربران
معرکهههههه اس🥴❤️ منو خیلی به خودش جذب کرد🧸💜 میتونستم کاملا الک رو درک کنم😁
من نسخه چاپی این کتاب رو خوندم و واقعا زیباست نمیدونم چرا کسی نظر نداده. این داستان درباره پسری هست که خیلی به کتاب خوندن علاقه داره. به حدی که حتی نمیتونه در کلاس درس هم اون رو رها کنه
واقعاً عالیه،نمی دونم چرا این اثر عالی در نشر پرتقال کمتر شناخته می شه😂😂😂😂😂😂😂😂⭐⭐⭐⭐🌷😉
کتاب قشنگی بود خیلی هیجان یا داستان خاصی نداشت برای این روزا که مدارس تعطیلن خوبه قشنگ احساس کردم تو مدرسهام
کتاب قشنگی بود اما خیلی هیجان نداشت. اگر که احساس میکنید توی کتابهایی که میخونید غرق شدید و هیچ چیز دیگهای رو نمیبینید این کتاب به کارتون میاد. چون خیلی چیزها هست که با هزاران کتاب هم جایگزین نمیشه.
من نسخه چاپی این کتاب را دارم. این کتاب خیلی خوب و جذاب است. این کتاب بسیار خوب و پنهان اهمیت کتاب را نشان میدهد. ممنون.
اوممم ،جالب بود به خصوص آخرش:)
یکی از باحال ترین های پرتقال💞 بخشی از متن کتاب: صندلی پلاستیکی قرمز روشنی در راهروی بیرون دفتر مدیر جا خوش کرده بود. این صندلی به صندلی داغ شهرت داشت و در ساعت نه و پانزده دقیقه ی صبح سه شنبه، الک
کتاب خیلی جذاب و خوبی بود و خوندنش واقعا پیشنهاد میشه
این کتاب جذاب و بی نهایت عالی شما رو تحت تاثیر خودش قرار میده و باعث میشه ۲۴ ساعته بخونیدش و خیلی هم لذت می برید 💝💝💝💝💝💝💝💝 و شما رو وادار میکنه که یک انجمن تشکیل بدید از بس جذابه 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹