دانلود و خرید کتاب مدرسه‌ی جاسوسی؛ جلد اول استوارت گیبز ترجمه مریم رفیعی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب مدرسه‌ی جاسوسی؛ جلد اول

کتاب مدرسه‌ی جاسوسی؛ جلد اول

معرفی کتاب مدرسه‌ی جاسوسی؛ جلد اول

کتاب مدرسه‌ی جاسوسی؛ جلد اول نوشته استوارت گیبز است. این کتاب را انتشارات پرتقال با ترجمه مریم رفیعی منتشر کرده است. در این کتاب می‌خوانید چطور یک دانش‌آموز ساده آموزش می‌بیند جاسوس باشد.

درباره کتاب مدرسه‌ی جاسوسی؛ جلد اول

استان بِن ریپلیه، شاگرد ممتاز و نابغه‌ی ریاضی ۱۲ ساله است. آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا از او می‌خواهد به آکادمی فوق محرمانه‌ی اَبَرجاسوس‌های آینده بپیوندد. اما در حقیقت بن یک طعمه است برای بیرون کشیدن یک جاسوس دوطرفه و خطرناک. 

مجموعه‌ی هفت جلدی مدرسه‌ی جاسوسی یک مجموعه‌ی بسیار متفاوت است که همه‌ی چیزهای محرمانه را درآن پیدا می‌کنید. بنجامین که یه نابغه‌ی ریاضی ۱۲ ساله ا‌ست وارد مدرسه‌ی جاسوسی می‌شود و آن‌جا تجربه‌های عجیب و سختی را پشت سر می‌‌گذارد. این مجموعه پر از ماجراجویی و اتفاقات جذاب است.

خواندن کتاب مدرسه‌ی جاسوسی؛ جلد اول را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام نوجوانان و کودکان علاقه‌مند به داستان‌های پر هیجان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب مدرسه‌ی جاسوسی؛ جلد اول

وقتی آن روزها را به یاد می‌آورم می‌فهمم این سؤال را پرسید تا حواسم را پرت کند. به هدفش رسید. «اوم... یه تیروکمون سنگی دارم.»

«تیروکمون سنگی به درد سنجاب می‌خوره. ما توی سیا سنجاب نداریم. منظورم سلاح واقعیه؛ تفنگ، چاقو، یا نانچیکو...»

«نه.»

الکساندر سرش را کمی تکان داد، انگار دلسرد شده بود. «خب، مهم نیست. از اسلحه‌خونه قرض می‌گیری. تا اون موقع فکر کنم این به دردت بخوره.»

راکت تنیس خاک‌گرفته‌ام را از ته کمد بیرون آورد و مثل شمشیر در هوا تکان داد: «شاید مشکلی پیش بیاد.»

فکرکردم شاید الکساندر خودش هم مسلح باشد. کتش، دقیقاً زیربغل چپش، برآمدگی مختصری داشت. حدس زدم تفنگ باشد. یک آن، کل ملاقات-که تا آن لحظه فقط عجیب و هیجان‌انگیز بود- کمی نگران‌کننده هم شد.

گفتم: «شاید بد نباشه قبل از اینکه تصمیم مهمی بگیرم، با پدر و مادرم مشورت کنم.»

الکساندر به سمت من برگشت: «حرفشم نزن. این آکادمی محرمانه‌ست. هیچ‌کس نباید بفهمه قراره بری اونجا. نه پدر و مادرت، نه دوست‌های صمیمیت. حتی الیزابت پاسترناک هم نباید بفهمه. هیچ‌کس! تا جایی که به اونا مربوطه، تو به آکادمی علوم دخترانه و پسرانه‌ی سنت اسمیتن می‌ری.»

«آکادمی علوم؟»

Hana
۱۳۹۹/۰۹/۱۳

یه کتاب مرموز و هیجانی با کلی پیچیدگی!! خیلی عالی بود باید حتما این کتاب رو بخونید. انقد قشنگ بود که یه روزه تمومش کردم. بنجامین ریپلی نابغه ریاضیه که توی مدرسه جاسوسی قبول شده، ولی در اصل نمی دونست

- بیشتر
• Strawberry🍓
۱۴۰۰/۱۰/۰۶

کلا من سری اسپای اسکول(همین مدرسه جاسوسی) رو خیلیی دوست دارم و تا جلد نه که اومده خوندم کتابش واقعا خوبه، از لحاظ های مختلفی میشه اینو گفت کتاب از زبان یه نفره و این خیلی بهتر از اینه که راوی حرف

- بیشتر
Taha
۱۳۹۹/۰۹/۱۲

هر کی اومده جلد یکش رو بخره بخره من تا جلد هفتش رو خوندم خیلییی خفنه بخونید شک نداشته باشید تو خریدش

اریکا هیل
۱۳۹۹/۰۷/۰۳

من نسخه چاپی شو دارم فوق العادس

booklove
۱۳۹۹/۰۹/۱۰

بهترین جوری که نویسنده می‌تونست داستان تعریف کنه عالیه😍😍

𝒌𝒆𝒓𝒎 𝒌𝒆𝒕𝒂𝒃📚🕊️
۱۴۰۰/۰۶/۰۵

عالیییییییی🍭🙅‍♀️ خیلی دوستش دارم🥺🌱✨ یه کتاب فوق العاده،بی تقص و پر از رمز و راز🤩🌻🍒 هیچ جوره نمیشه این کتاب رو توصیف کرد😁🌵

کاربر ۲۲۹۱۰۲۰
۱۳۹۹/۰۷/۰۵

بهترین کتابی نبود که تو عمرم خوندم ولی بسیار کتاب هیجان انگیزی است و شما رو مشتاق خواندن قسمت بعدی می کند من هفت جلدش رو دارم و باید بگم فوق العاده است. حتما بخونیدش

💕Adrien💕
۱۳۹۹/۰۸/۰۷

عااااااااااالی😍😍😍😊😊😊😘😘😘 من 6تا📚📚 از این مجموعه رو چاپی دارم محشره😃😃😁😁پیشنهاد میکنم بخرین و بخونین و لذت ببرید😌😌😌😝😝😝اینم بقیه ستاره هاش:⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐ ممنون از طاقچه🌹🌹🌸🌸💐💐🎉🎉

iliya
۱۳۹۹/۰۶/۲۵

من نسخه چاپی‌اش رو دارم، برای بچه های 12 سال به بالا مناسبه و از نظر من که 15 سالمه داستان خیلی قشنگی داره

@book
۱۳۹۹/۱۰/۱۸

اگه شما به کتاب ماجراجویی علاقه دارید یا کتاب هیجان انگیز دوست دارید حتما این کتاب رو بخرید اگه این کتاب رو خواندید من به شما یک کتاب دیگه پیش نهاد میدم کتاب شروع بد رو دانلود کنید و قسمت

- بیشتر
خوبیِ پیامک این است که وقتی دروغ می‌گویی، کسی متوجه نمی‌شود
m_army_7
آموزش و پرورش در جریان خیلی چیزا نیست.
نیلوفر🍀
باهوش، ورزشکار و حیرت‌انگیز بودند. دانش‌آموزهایی داشتیم که می‌توانستند همزمان ده نینجا را شکست دهند.
المپیان؟:)
لبخند زدم. الکساندر هِیل، یکی از بهترین جاسوس‌های آمریکا، نه فقط پیشنهاد انجام عملیات محرمانه را به من داده بود، بلکه از مهارت‌های تحقیقاتی من هم راضی بود. رابطه‌ی عجیبش با اریکا -اینکه هیچ‌کدام نمی‌خواستند دیگری از کارش سر دربیاورد- کمی نگرانم می‌کرد، ولی می‌توانستم انگیزه‌های هر دو را درک کنم. الکساندر سعی می‌کرد از دخترش در برابر خطر محافظت کند و اریکا می‌خواست ثابت کند که بدون کمک پدرش هم می‌تواند جاسوس شود. دوست نداشتم چیزی را از هیچ‌کدامشان مخفی نگه دارم، ولی این فرصت خوبی بود تا هم با استاد جاسوسی و هم دخترش کار کنم. تقریباً برای جبران جنبه‌ی منفی ماجرا کافی بود: اینکه یک نفر ممکن بود به زودی سعی کند مرا بکشد.
المپیان؟:)
پس از نیم ساعت دیدم خداخدا می‌کنم به ما حمله کنند. دست‌کم آن‌وقت یک اتفاقی می‌افتاد. اوج هیجانمان وقتی بود که یکی از مأمورها سنجابی را دید.
🌈maryaysa🌈
ینجا که مدرسه‌ی معمولی نیست. ما قراره جاسوس بشیم، نه پیشاهنگ. اینجا می‌تونی به خاطر تقلب کردن نمره‌ی کامل بگیری، به شرطی که زرنگ باشی.» به پشتی صندلی‌ام تکیه دادم و سعی کردم از این حرفش سر دربیاورم. «یعنی باید سعی می‌کردم سیستم رو هک کنم؟» «معلومه که نه. از فایروال اول هم نمی‌تونستی رد بشی. شورای امنیتی گیرت می‌نداخت، چیپ می‌گفت بی‌گناهه، و تو رو قربانی می‌کردن تا درس عبرتی بشه برای بقیه‌ی دانش‌آموزها که کاری به کار پردازشگر مرکزی نداشته باشن.» «ولی تو گفتی تقلب‌کردن اشکالی نداره...» «به شرطی که زرنگ باشی. هک‌کردن احمقانه‌ست.» «ولی چیپ مجبورم می‌کرد.» «این‌جوری خودش مرتکب جرم نمی‌شد. کارهای احمقانه زمانی که بتونی یکی دیگه رو مجبور کنی واست انجامش بده، احمقانه نیست.»
المپیان؟:)
با این حال همچنان مصمم بودم ثابت کنم به آنجا تعلق دارم. درست است که کلاس‌هایم خسته‌کننده بود، ولی خودم را غرق تحصیل کرده بودم؛ کتاب‌های درسی‌ام را از اول تا آخر می‌خواندم
المپیان؟:)
ساعت‌هایمان را با هم هماهنگ کردیم و بعد جلوی یک درخت بلوط بزرگ که سر پیچ جاده‌ی منتهی به آسیاب قدیمی قرار داشت،‌ از هم جدا شدیم. وارن همان‌جا ماند. در جایش مچاله شد و یک لایه خزه روی خودش کشید تا شبیه کنده‌ی درخت به نظر بیاید.
المپیان؟:)
رک بگم، اگه نمره‌ی اس‌تی‌آی‌کیوت خوب نبود و استعداد خارق‌العاده‌ای در رمزنویسی نداشتی، همین الان می‌فرستادمت خونه پیش مامان و بابات
المپیان؟:)
«اگه می‌خوای از همه چی خبردار شی، باید یه کاری کنی بقیه فکر کنن کاملاً تعطیلی. نمی‌دونی مردم وقتی فکر می‌کنن با یه احمق خرفت طرف‌ان، چه چیزایی رو لو می‌دن. تازه، این‌جوری می‌تونی دشمنات رو هم از سر خودت وا کنی.
shadmehr
ساعت‌هایمان را با هم هماهنگ کردیم و بعد جلوی یک درخت بلوط بزرگ که سر پیچ جاده‌ی منتهی به آسیاب قدیمی قرار داشت،‌ از هم جدا شدیم.
المپیان؟:)
خوبیِ پیامک این است که وقتی دروغ می‌گویی، کسی متوجه نمی‌شود.
هانیه
تفنگ‌های پینت‌بال بازی پرچم را بگیر را انجام دهیم
المپیان؟:)
«سؤال‌های خودتون رو وارد آزمون‌های استاندارد می‌کنید؟ وزارت آموزش و پرورش در جریانه؟»
BookLover
پرسیدم: «چطور این‌همه مدت دستش رو نشده؟» «زدی به هدف. فقط یه استعداد داره: تظاهر می‌کنه کارش عالیه. و واقعاً تو این زمینه استاده. بعضی وقتا داستان سرهم می‌کنه، ولی معمولاً کارای خوب بقیه رو به اسم خودش تموم می‌کنه.»
المپیان؟:)
روحم خبر نداشت نقشه چیست. بهترین نقشه‌ام این بود که داخل صخره‌ها پنهان شویم و منتظر بمانیم بقیه همدیگر را بکشند.
المپیان؟:)
وقتی برای اولین بار با بمب فعالی در اتاقی دربسته گیر می‌افتید، افکار بسیاری به ذهنتان هجوم می‌آورد این یعنی یکی از دغدغه‌های اصلی‌تان این است: تو رو خدا الان دستشوییم نگیره.
- 𝘔𝘪𝘯𝘦𝘳𝘷𝘢
نه، گفتم عملاً غیرممکنه. هیچ چیز کاملاً غیرممکن نیست
- 𝘔𝘪𝘯𝘦𝘳𝘷𝘢
«امان از دست این پدر و مادرا. دهنم رو وا نکنم بهتره.»
- 𝘔𝘪𝘯𝘦𝘳𝘷𝘢
اینکه وسط کلاس ریاضی ناگهان از خواب بپری و متوجه شوی در خواب درباره‌ی الیزابت پاسترناک حرف زده‌ای و همه صدایت را شنیده‌اند؛
~ɢʟᴀꜱꜱ ꜰᴀɢɴᴇʀ

حجم

۲۵۹٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۵۶ صفحه

حجم

۲۵۹٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۵۶ صفحه

قیمت:
۹۳,۰۰۰
تومان