دانلود و خرید کتاب نزدیک خانه کارا هانتر ترجمه شهناز رافعی
تصویر جلد کتاب نزدیک خانه

کتاب نزدیک خانه

نویسنده:کارا هانتر
انتشارات:انتشارات خوب
امتیاز:
۴.۰از ۹۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب نزدیک خانه

نزدیک خانه رمانی نوشته کارا هانتر داستانی هیجان‌انگیز و روان‌شناسی- جنایی درباره دختربچه‌ای است که نیمه‌های شب گم می‌شود.

 درباره کتاب نزدیک خانه

داستان از زبان کارآگاه آدام فولی روایت می‌شود. دیزی دختربچه‌ای ۸ ساله است که در مهمانی آخر شب در خانه خودشان در شهر اکسفورد گم‌شده است و خانواده‌اش پس از این که مدتی به دنبالش گشته‌اند به پلیس اطلاع داده‌اند. خبر گم شدن دیزی خیلی زود همه‌جا پخش می‌شود در جریات تحقیقات پلیس روشن می‌شود که مسئله خیلی پیچیده‌تر است و ممکن است پای جنایتی درمیان باشد...

 ماجرا با خرده‌روایت‌هایی در دل یک روایت اصلی ادامه می‌یابد. پلیس خیلی زود متوجه می‌شود که پدر و مادر دیزی، شارون و بری میسون رفتاری عجیب دارند و با پلیس برای پیدا کردن جزئيات همکاری نمی‌کنند. داستان با فلاش‌بک‌هایی به زندگی این خانواده پیش می‌رود تا گذشته تاریک آنها را برملا سازد.

 یکی از ویژگی‌های برجسته این کتاب که شکلی کاملا امروزی به آن بخشیده رد پای شبکه‌های اجتماعی در داستان و نقش آنها در دامن زدن به موضوعات و هیجان‌های گذرا است. بازسازی فضای توییتر در داستان تا حدی‌ است که مردم با آیدی‌های مختلف توییت می‌زنند، قضاوت می‌کنند و گاهی قضاوتِ هم‌دیگر را مورد قضاوت قرار می‌دهند.

 خواندن کتاب نزدیک خانه را به چه کسانی یپشنهاد می‌کنیم

 علاقه‌مندان به رمان‌های پلیسی و معمایی را به خواندن این کتاب دعوت می‌کنیم.

 درباره کارا هانتر

خانم کارا هانتر (نام مستعار) یکی از نویسندگان اهل انگلیس است که در آکسفورد زندگی می‌کند. او مدرک دکتری ادبیات انگلیسی از دانشگاه آکسفورد دارد. نزدیک خانه اولین سری از داستان‌های کارآگاه آدام فولی‌ است که سری دوم آن با نام «در تاریکی» در دست چاپ است.

 بخشی از کتاب نزدیک خانه

در ساعت ۳: ۳۰، در اتاق بازجویی را در خیابان آلدیت باز می‌کنم. می‌توانم سروصدا را از وسط راهرو بشنوم، ولی به محض این‌که مرا می‌بینند، اتاق ساکت می‌شود. سکوتی همراه با نشاط انتظار. آن‌ها حالا کنترل اوضاع را در دست دارند.

جلو می‌روم و برمی‌گردم تا روبه‌رویشان بایستم.

«خب، مطمئنم خیلی از شماها از اتفاقات امروز باخبر شدین، ولی ما باید همه با هم همکاری کنیم، پس صبور باشین. اول از همه، درخواست‌ها. تا حالا ما بیشتر از هزار تا درخواست و مشاهده‌هایی تقریباً از سرتاسر کشور داشتیم، ولی هنوز هیچ‌چیز امیدوارکننده‌ای نداریم. هنوز. قطعاً هیچ مشاهدهٔ رسمی و معتبری از دیزی بعد از این‌که ساعت ۵۲: ۳ اون روز بعدازظهر از در مدرسه بیرون اومده، نداریم و علی‌رغم اون چیزی که میسون‌ها در ابتدا به ما گفتن، شارون میسون خودش بچه‌ها رو از مدرسه نیاورده، بنابراین دیزی و لئو مجبور شدن پیاده برگردن. خانم میسون تازه با من تماس گرفته و تأیید کرده که روپوش مدرسهٔ دخترش هم گم شده. همهٔ این‌ها یعنی این‌که نمی‌تونیم احتمال این‌که دیزی رو در راه مدرسه به خونه دزدیدن، کاملاً نادیده بگیریم. از طرف دیگه، ما هنوز اون لباس پری دریایی رو هم پیدا نکردیم و با فرض این‌که دیزی نمی‌تونسته هر دو لباس رو هم‌زمان پوشیده باشه، یه جای کار می‌لنگه. از طرف دیگه، پدر و مادر دیزی هر دو اصرار دارن که وقتی دیزی اون روز بعدازظهر از مدرسه به خونه برگشته، رفته طبقهٔ بالا و موزیک گذاشته. هر دو می‌گن صدای موزیکش رو شنیدن ولی هیچ کدومشون در واقع ندیدنش. این‌هم جور درنمی‌آد. متأسفم ولی یه چیز دیگه هم هست که باید در نظر بگیریم.»

نفس عمیقی می‌کشم. «شارون میسون حالا می‌گه اون روز بعدازظهر حدود چهل دقیقه از خونه بیرون رفته و بچه‌ها رو تو خونه تنها گذاشته.»

«تو رو خدا، حالا باید این‌چیزا رو به ما بگه.»

«ببین، من به اندازهٔ شما ناراحتم، ولی این‌جوریه دیگه. اون ظاهراً نمی‌خواسته شوهرش بدونه، برای همین هم تا وقتی تنها باهاش حرف نزدیم، نگفت. فکر می‌کنه بعد از ساعت ۴: ۳۰ رفته بیرون چون همون موقعی بوده که لئو اومده خونه. شارون می‌گه اون اول به خیابون گلس‌هاوس و بعد هم به مارکس در جادهٔ کمربندی رفته، ولی دوربین‌های مداربستهٔ فروشگاه‌ها کار نمی‌کنه و هیچ کس اون رو یادش نمی‌آد. این ممکنه چیزی رو ثابت کنه و شاید هم کلاً هیچ چیزو ثابت نکنه. نکتهٔ مهم اینه که بچه‌ها تنها بودن و در کناری و درهای پاسیو احتمالاً هر دو باز بودن. بنابراین می‌شه فرض کنیم دیزی خودش تنهایی رفته بیرون، اما اگه این‌جوری بود، با توجه به تعداد افرادی که داریم، به احتمال زیاد تا حالا پیداش کرده بودیم. امکان دیگه‌ای که وجود داره اینه که یه نفر دیگه اونو با خودش برده، یا از بیرون خونه یا حتی ـ شاید ـ از داخل خونه.»

صدایی از ته اتاق می‌گوید: «بفرما.» فکر کنم اندرو بکستر است.

«امکان این‌که یه کودک‌آزار دقیقاً تو همون چهل دقیقه اون‌ورا اتفاقی بپلکه...»

«می‌دونم. باهات موافقم. احتمالش واقعاً کمه. در واقع فقط یه راه وجود داره که منطقی به نظر می‌آد و اونم اینه که یه نفر از قبل این خونواده رو زیر نظر گرفته باشه و با بیرون رفتن شارون موقعیت رو پیدا کرده. احتمالاً یه نفر که دیزی می‌شناخته و تو خونه راه داده. این اون‌قدرها هم که ممکنه به نظر بیاد بعید نیست. اورت، می‌تونی چیزایی رو که از دوستای دیزی شنیدی برامون بگی؟»

وریتی اورت می‌ایستد. «من همین الان از پیش نانکسی چن و پورشا داوسون اومدم. هر دو تأیید کردن که دیزی اخیراً با یه نفر آشنا شده و قرار بوده یه راز بزرگ باشه. هیچ‌کدوم نتونستن بگن اون آدم کی بوده ولی هر دوشون گفتن بعد از یه مدت دیزی عصبانی شده بوده و دیگه نمی‌خواسته دربارهٔ اون آدم با دوستاش صحبت کنه.»

بکستر می‌گوید: «و شما مطمئنین که اونا منظورشون عصبانی بوده نه ناراحت؟»

اورت محکم سر حرفش می‌ایستد. «قطعاً عصبانی. یه چیز دیگه. بچه‌های کلاس دیزی این ترم داستان‌های تخیلی شاه پریان نوشتند و داستان دیزی گم شده. معلمشون می‌خواد دوباره همه‌جا رو بگرده. البته، ممکنه هم‌زمانی این اتفاقات کاملاً تصادفی باشه ولی باید مطمئن بشیم کسی توی اون کلاس نبوده که قرار نبوده باشه. چون امکان داره چیزی توی اون داستان هویت اون کسی رو که دیزی ملاقات می‌کرده افشا کنه. یه چیزی که اون شخص نمی‌خواد کسی ببینه.»


هنگامه محمدی
۱۳۹۹/۰۹/۰۲

اصلا نمیدونم چجوری شروع کنم! اول که خوندن رو شروع کردم زیاد جذبم نکرد. چند روز طول کشید تا کم کم و چند صفحه ای جلو برم تا یک چهارم اول کتاب رو بخونم. و دقیقا کشش داستان از همین

- بیشتر
سیّد جواد
۱۴۰۰/۰۷/۱۸

کتاب ۴۵۳ از کتابخانه همگانی ، داستان پر کشش و جذابی بود با یک پایان بندی خوب. ترجمه و ویرایش می‌توانست خیلی بهتر از این باشد !!

haniye alizadehh
۱۳۹۹/۱۱/۱۳

اول از ترجمه شروع میکنم که متاسفانه ایرادهای بسیاری داشت. از ترجمه ی تحت الفظی ضمایر تا ترجمه نکردن برخی کلمات مثل کلمه تین ایجر که به معنی نوجوان هست. در قسمت هایی از کتاب کلا متوجه جملاتی که در

- بیشتر
میس سین
۱۴۰۰/۰۲/۱۸

داستان جنایی معمایی جالبی بود هر چند موصوع ناراحت کننده ای داشت. ادامه نظر حاوی اسپویل هست اگه کتاب رو نخوندید بقیه این نظر رو نخونید. . . . . . . . . . . . . در انتها دلم برای شارون خیلی سوخت به نظرم مجازات حکم قتل خیلی بیشتر از

- بیشتر
تارا طاهر
۱۴۰۱/۰۵/۰۸

سبک نوشتاری و سیر داستان خوب بود، اما اصل موضوع کمی غیر قابل باور بود خطر اسپویل، نخونید ادامه رو: . . . . . . . . . . چرا باید به پدر و مادر مشکوک بشن، به نظرم این آخرین گزینه باید باشه اما معمولا تو کتاب ها همون

- بیشتر
Fateme Malekshahi
۱۳۹۹/۱۲/۰۴

ژانر کاملا پلیسی و جنایی بود. پرونده ی گم شدن یک دختر هشت ساله و داستان های پیرامون آن. کتاب هایی مشابه این داستان با داستان پردازی بهتر و جذاب‌تر کم نیستن. در انتها شگفت زده شدم. خوشحال برای بچه

- بیشتر
میلاد براتی
۱۴۰۰/۱۲/۱۵

اگر میخاهدی متوجه بشید یک ترجمه بد چطور میتونه یک کتاب خوب رو نابود کنه این کتاب رو بخونید... ترجمه پر از غلط، حوصله سربر، و از همه بدتر گنگ! اصلا یه جاهایی مشخص نیست کب داره دیالوگ رو میگه، گیجت میکنه،

- بیشتر
نویسنده‌کوچك.
۱۳۹۹/۱۰/۰۴

کتاب خوب و تقریبا غیرقابل پیش بینی ای بود. من نمی تونم بگم پیشنهاد می کنم یا نه شما بر اساس خلاصه داستان انتخاب کنید که می خواید این کتاب رو بخونید یا نه. من برای خوندن یه کتاب خلاصه

- بیشتر
mahboob
۱۴۰۱/۰۲/۱۴

من تو کمتر از ۱۰ ساعت تمومش کردم. داستان پرکشش و پر از غافلگیریه. اما آخرش پایانش سوالای بی جواب زیادی تو ذهن خواننده میذاره از جمله ماشینی که توش بچه رو دیده بودن.

دختر خوانده پروفسور اسنیپ فقید 🐍💚
۱۴۰۰/۰۳/۲۰

داستان جالب و پرکشش بود. چند صفحه مونده به آخر، حس کردم درست متوجه نشدم چی شده، ولی توی صفحه اخر فهمیدم و واقعا غافلگیرم کرد

سخته کسی رو دوست داشته باشی که ازت متنفره.
نویسنده‌کوچك.
هیچ برگشتی وجود ندارد. هیچ‌وقت.
نویسنده‌کوچك.
قیافه‌ای می‌گیرم که امیدوارم به منزلهٔ «بی‌احترامی محض» تعبیر شود.
ژنرالیسم
عجیب است که جلب توجه کردن چقدر سخت است، حتی اگر سعی کنید. مردم خودشان کلی گرفتارند. همه در خودشان غرق شده‌اند.
n re
دکتر می‌دانست و فکر می‌کنم مدرسه هم مشکوک شده بود. ولی هیچ‌کدام از آدم‌هایی که قرار بود او را دوست داشته باشند و به او اهمیت بدهند متوجه نشدند یک جای کار اشکال دارد. لئو کوچولوی بیچاره. جیمی عوضی بیچاره. بچه‌های تنهای بیچاره.
Fateme Malekshahi
«اشکالی نداره خودت باشی؛ فقط باید جرئت داشته باشی خود واقعی‌ت رو نشون بدی.»
کاربر ۱۱۸۰۸۱۰
می‌فهمم ساکن محلهٔ فقیرنشین شهر بودن چه احساسی دارد.
n re
«یه دوست وقتی تو ناراحتی باهات مهربونه.»
n re
عاشق کارمان هستیم، عاشق کتاب نوشتن، کتاب خواندن و کتاب منتشر کردن! دنیای جذاب و متحیران های که در آن فرو م یرویم و غرق م یشویم. دنیایی که در آن کیف م یکنیم و لذت م یبریم!
mahboob
اوه، سرگروهبان، من بودم که تماس گرفتم. ای کاش قبلاً راجع به دیزی می‌دونستم. حس بدی دارم که این‌قدر طول کشیده تا با شما تماس بگیرم ولی ما تو کلبه‌مون تلویزیون نداشتیم و گوشی من هم اینترنت نداره. هزینه‌ش خیلی بالاست.
محمدحسین

حجم

۲۹۶٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۳۲ صفحه

حجم

۲۹۶٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۳۲ صفحه

قیمت:
۲۲,۰۰۰
تومان