کتاب ساعتهای استخوانی
معرفی کتاب ساعتهای استخوانی
کتاب ساعتهای استخوانی رمانی نوشته دیوید میچل و ترجمه آرش صفاخو، داستانی خواندنی دربارهی دختر نوجوانی است که قدرتهای خاص ذهنی دارد و همین قدرتها اتفاقاتی عجیب را برایش رقم میزند.
دربارهی کتاب ساعتهای استخوانی
ساعتهای استخوانی داستانی خواندنی از زندگی هالی، دختر نوجوان پانزدهسالهای است که قدرتهای خاص ذهنی دارد. هالی بعد از بگو مگویی شدید با مادرش از خانه و محل زندگیشان دور میشود. او که در گذشته هم با قدرتها و صداهای خاص صحبت کرده بود، گرفتار اتفاقاتی خاص میشود. زندگی هالی و اطرافیانش به شدت تحت تاثیر قرار میگیرد و همه چیز تغییر میکند. هالی گرفتار کابوسهایی در بیداری میشود که زندگیاش را به شدت تغییر میدهد...
کتاب ساعتهای استخوانی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به رمانهای خارجی و ادبیات داستانی از خواندن کتاب ساعتهای استخوانی لذت میبرند. اگر آثار دیگر دیوید میچل را خوانده و دوست داشتید، کتاب ساعتهای استخوانی را هم بخوانید.
دربارهی دیوید میچل
دیوید میچل ۱۲ ژانویه ۱۹۶۹ در انگلستان به دنیا آمد. او رماننویس بریتانیایی است که دوبار برای کتابهایش نامزد جایزه من بوکر شده است. دیوید میچل در در دانشگاه کنت ادبیات انگلیسی خواند و کارشناسی ارشدش را در رشته ادبیات تطبیقی گرفت. وی در ژاپن، ایتالیا و ایرلند زندگی کرده است. از میان آثار دیوید میچل میتوان به ساعتهای استخوانی، اطلس ابر، قوی سیاه سبز، شبح نوشته و رویای شماره ۹ اشاره کرد.
بخشی از کتاب ساعتهای استخوانی
«اصلاً از این به بعد قانونهامون عوض میشه.» سیگارش را با شتاب از توی دهانش میکشد بیرون. «از این به بعد خودم با ون میبرم میرسونمت مدرسه و میام دنبالت. پاتو بهجز با من، پدرت، بِرِندِن یا روث بیرون نمیذاری. اگه یه بار دیگه این مرتیکه رو این دوروبر ببینم، درجا زنگ میزنم به پلیس تا بیان حسابش رو برسن ـ بله، همین کارو میکنم، به خدا زنگ میزنم. و ـ و ـ حتی زنگ میزنم به صاحبکارش و بهش میگم که میره دخترای مدرسهای رو اغفال میکنه.»
ثانیههای چاق و گنده یکییکی میگذرند و ماجرا ذرهذره رسوب میکند.
نزدیک است اشکم دربیاید ولی امکان دارد بازی را به خانم هیتلِر ببازم تا راضی بشود. «اینجا عربستان نیست که بتونی منو زندانی کنی ها!»
«تا وقتی که با ما زندگی میکنی، همینه که هست! من وقتی سن تو بودم»
«آره آره آره وقتی سن من بودی بیستتا برادر و سیتا خواهر داشتی و چهلتا بابابزرگ مامانبزرگ و پنجاه هکتار مزرعهٔ سیبزمینی و زندگی توی ایرلند اون روزا اونجوری بود ولی اینجا انگلیسه مامان، انگلیس! و الانم دههٔ هشتاده و اگه هم زندگیِ تو توی اون وِست کورک لعنتی و بوگندو اینقد خوب بود اصلاً واسهچی پا شدید اومدید اینجا؟»
شَتَلَق! یکی محکم خواباند سمت چپ صورتم!
بعد، به همدیگر نگاه میکنیم: من دارم از شدت بهتزدگی به خودم میلرزم و من مامان را تا حالا اینقدر عصبانی ندیده بودم و فکر کنم خودش فهمیده زده چیزی را خراب کرده که دیگر نمیشود درستش کرد. من بیهیچ حرفی میروم بیرون، با حسوحالی که انگار خودم برنده دعوا و مرافعه آن روز شدم.
حجم
۱۰۱۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۹۴۳ صفحه
حجم
۱۰۱۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۹۴۳ صفحه
نظرات کاربران
کتابی برای کتابخوانهای بسیار حرفهای. ساعتهای استخوانی داستانی طولانی (نهصد و پنجاه صفحه)، شگفت انگیز، چندلایه و مالامال از سخنوری و ارجاعات به فرهنگ غربی (حدود هزار و پانصد پانوشت) است و مانند اطلس ابر شیوه داستانگویی منحصربفردی دارد. در
برای من کشش نداشت
من سیصد ص از هزار ص اش تو طاقچه خوندم اگه کسی خونده میشه بگه جریان چیه شخصیتا عوض میشن مشکل خط زمان داره؟
ممنون از طاقچه که به بینهایت اضافه کردی. 🌷🏅🌷🏅🌷🏅