
کتاب رومینا
معرفی کتاب رومینا
کتاب رومینا نوشتهٔ ریحانه جاوید است. نشر روزگار این کتاب را منتشر کرده است. اثر حاضر که در دستهٔ ادبیات داستانی معاصر ایران قرار گرفته، یک رمان عاشقانه و اجتماعی در باب دختری به نام «رومینا» است که درگیر اتفاقات شومی میشود. در این میان داستان عاشقانهٔ رومینا و خواستگارش، «منصور» هم وجود دارد. نسخهٔ الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب رومینا اثر ریحانه جاوید
کتاب «رومینا» که در سال ۱۴۰۳ منتشر شده، یک رمان معاصر و ایرانی و داستان «رومینا»، دختری تحصیلکرده و مستقل از خانوادهای سنتی - کارمندی را روایت میکند که آزادی فردی برایش از اهمیت بالایی برخوردار است. رومینا در تلاش برای رهایی از محدودیتها، با مشکلات تازهای مواجه میشود که عشق و آزادیاش را به چالش میکشد؛ بهویژه با ورود «منصور»، خواستگارش که اتفاقات ناگواری را به دنبال دارد. مطالعهٔ این رمان به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و رمانهای عاشقانه و اجتماعی پیشنهاد میشود؛ زیرا آنها را در احساسات، عواطف و زندگی دو انسان عاشق شریک میکند.
خلاصه داستان رومینا
«رومینا» نام دختری است که در خانوادهای سنتی - کارمندی زندگی میکند. او تحصیلکرده و مستقل است. آزادی فردی برای رومینا مهمترین مسئله است. این جوان میکوشد از محدودیتها دور شود تا به آزادی برسد، اما در این مسیر با مشکلات تازهای روبهرو میشود. عشق و رهایی میشود مشکل تازهٔ رومینا. «منصور» نام خواستگار او است. اتفاقات شومی در راه است.
چرا باید کتاب رومینا را بخوانیم؟
مطالعهٔ این رمان شما را در احساسات، عواطف و زندگی دو انسان عاشق شریک میکند.
کتاب رومینا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان عاشقانه و اجتماعی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب رومینا
«عقربههای ساعت ۱۶:۳۰ دقیقه عصر را نشان میداد. رومینا به سرعت وسایلش را جمع کرد و به سمت اتاق مدیریت به راه افتاد، در زد و وارد شد و با آهنگی خاص که مخصوص خودش بود گفت: "با اجازه من دارم میرم کاری با بنده نداشتید؟"
آقای مسئول نیم نگاهی کرد و جواب داد: "به سلامت، خداحافظ."
رومینا با سرعت از اتاق خارج شد و سپس از راهروها گذشت و به فضای باز رسید.
دوان دوان خود را به خیابان ولیعصر (عج) رساند و منتظر تاکسی ماند. بعد از حدود پنج دقیقه تاکسی جلوی پایش توقف کرد و رومینا با اشاره دست مستقیم را نشان داد و سوار شد. کمی استرس و دلشوره داشت زیرا ساعت ۱۵:۱۷ دقیقه کلاس اقتصاد خرد داشت و اگر دیر میرسید کلی از درس آن روز عقب میماند.
از طرفی حرفهای آن روز را مرور میکرد. مینا از نظرش دور نمیشد، و مانند یک کابوس در جلو چشمانش رژه میرفت. ناگهان احساس کرد که به دانشگاهش نزدیک میشود؛ با صدای آهسته به راننده گفت: "قبل از پل پیاده میشم." و اسکناسی از جیبش درآورد و به راننده داد و پیاده شد. از خیابان گذشت، به در ورودی دانشکده رسید و پلهها را دوتا یکی بالا رفت. پنج دقیقه قبل کلاس شروع شده بود. در زد و وارد کلاس درس شد.
با سروصدا به آخر کلاس رفت و جایی برای خود پیدا کرد، دفتر و خودکارش را از کیفش در آورد و شروع به یادداشت مطالب کرد که در مورد کشش قیمتی تقاضا بود.
ناگهان چشمش به رویا خورد و نگاهشان در نگاه هم تلاقی کرد. با لبخندی به هم سلام کردند.»
حجم
۱۱۰٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
حجم
۱۱۰٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه