کتاب انسان، فلسفه، عرفان
معرفی کتاب انسان، فلسفه، عرفان
کتاب انسان، فلسفه، عرفان نوشته محمدرضا سرگلزایی است. این کتاب گفتاری در باب نیاز معنوی انسان و به بعد روانی وجود انسان که در قرن اخیر به آن کمتوجهی شده است میپردازد.
درباره کتاب انسان، فلسفه، عرفان
صاحب نظرانی که زمانی انسان را موجودی «زیستی ـ روانی ـ اجتماعی» میدانستند، امروزه او را دارای ابعاد «زیستی ـ روانی ـ اجتماعی ـ معنوی» میدانند. به این معنا که انسان علاوه بر ضروریات و مختصات زیستی، نیازهای روانشناختی و جنبه اجتماعیاش دارای یک «نیاز معنوی» است و هیچگاه بدون تحقّق بعد معنویاش یک انسان کامل نیست، بلکه یک «انسان بالقوّه» است.
از نظر نویسنده، نیاز معنوی انسان، نیاز او به «فلسفه» و «عرفان» است: فلسفه» را «جستوجوی راز هستی» تلقی میکنم و «عرفان» را «شناور شدن و غرق گشتن در این راز».
این کتاب، گفتوگویی است در باره نیاز معنوی انسان.
خواندن کتاب انسان، فلسفه، عرفان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام کسانی که در جست و جوی خودشناسی هستند پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب انسان، فلسفه، عرفان
از کجا بدانیم احساسات ما در حال جوش و خروش نیستند؟
توجه ما به حالات جسمانیمان کلید تشخیص حالات هیجانی ما هستند. در شرایط جوشش احساسات ضربان قلب تندتر میشود، تنفس تند و بریده بریده میشود، دهان خشک میشود، احساس گُرگرفتگی و حرارت یا برعکس احساس یخ کردن و سرما در بدن میکنیم و اگر احساسات جنسی ما تحریک شده باشند احساس گرفتگی و انقباض در لگن و ناحیه «میان دوراه» (فضای میان آلت تناسلی و مقعد) به وجود میآید.
در چنین شرایطی احساسات ما، عقل ما را در تسلّط خود میگیرد.
«آرتور شوپنهاور» فیلسوف آلمانی این فرآیند را «اراده معطوف به حیات» نامید. او با این عبارت فرآیندی را توصیف کرد که در آن «حفظ و گسترش حیات» (صیانت نفس و تولید مثل) اساسیترین نیروهای زندگیاند و هنگامی که آنها به کار بیفتند سایر نیروها عقبنشینی میکنند.
گرچه «دکارت» هوی و هوس، «اسپینوزا» احساسات و «شوپنهاور» اراده معطوف به حیات را موانع «بصیرت عقلانی» دانستند، «عقلانیت» موانع دیگری نیز در پیش رو دارد.
یکی از آن موانع «تعصّب» است.
تعصّب ورزیدن به این معناست که ما دچار این گمان شده باشیم که «حقیقت» را بهطور تمام و کمال میدانیم و هر چه غیر از اعتقاد و باور ما باشد باطل است. در یونان باستان، گروهی به نام «سوفسطائیان» بودند. این اصطلاح به معنای «صاحب خِرَد» است. این افراد ادعّا میکردند به حقیقت دست پیدا کردهاند. در مقابل این افراد، گروه دیگری خود را «فیلسوف» نامیدند که به معنای «دوستدار خِرَد» است. این گروه بر این باور بودند که «خِرَد» قابل دستیابی و تصاحب نیست، برای ما حداکثر تعالی این است که در سرتاسر عمرمان «حقیقت جو» باشیم. راه حکمت، مقصدی ندارد، حکمت، خود راه است.
حجم
۱۶۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۸۴ صفحه
حجم
۱۶۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۸۴ صفحه
نظرات کاربران
سلام به دوستان، من تازه فلسفه خوانی رو شروع کرده ام بعد از خواندن چند تا نمونه کتاب به اسم های :متفکران بزرگ،روزنگار رواقی گری و... متوجه شدم فهمش سخته ، پی بردم که چون نویسنده ها خارجی بودند اون
به نام حق در ابتدا تشکر میکنم از دکتر سرگلزایی بابت قلم قرا و تزریق اندیشه نیکی ک در ایشون میبینم. فصل اول و دوم کتاب ، نظر بنده رو جلب کرد و پیشنهادم بر این است ک کتاب مورد نظر
در نقد ۱۲ ام دکتر محمودی، توجه و تقسیم به نگاه کلی و جزئی لازم است، مؤلف کتاب در فصل مربوطه نگاه کلی ندارد، بلکه بیان میکند این ظرفیت فراهم است که فردی بتواند با طی مراحلی به این درجه
دکتر سرگلزایی عزیز به مطالبی اشاره کرده اند که برای یک خواننده جالب توجه و قابل تفکر است منتها احساس میکنم اگر انسجام بیشتری در موضوعات مورد بحث می بود بهتر میشد
اگر حوصله نکرده بودم، کمی پیش از اتمام نوشتار دکتر سرگلزایی، کتاب را نخوانده رها میکردم. مصادره به مطلوب های پی در پی و مغلطه های مکرر باعث تعجبم از ایشان شده بودند. اما با رسیدن به نقد دکتر محمودی،
تلاشی دیگر از دکتر سرگلزایی در تبیین و ترویج تفکر نقاد و نفی تعصب، که این بار در نگاه به یکی از نیازهای اساسی انسان یعنی "معنویت" منتج به کتابی ارزشمند شده است. قلم روانِ دکتر این کتاب را برای همه
جالب بود
با وجود قلم دوست داشتنی دکتر سرگلزایی، با بخشهایی از کتاب بخصوص فصل سوم نتونستم ارتباط برقرار کنم.و نکته دیگه اینکه مثل همیشه دکتر سرگلزایی برای من یادآور دید نقاد و بدون تعصب هستن.اما جاهایی از کتاب حس کردم تناقضی
کتاب به توضیح و بسط فلسفه و عرفان میپردازد ولی نه فلسفه میگوید نه عرفان . صرفا بخش کوچکی از شروع مرید بودن و شدن . اتحاد بی معنی فلسفه و عرفان ، طریقت و شریعت و ... بیشتر یک
آنچه که در بخش معرفی کتاب آمده که به معرفی نیاز معنوی انسان قرار است پرداخته شود، چندان در کتاب جواب نمی گیرد. معلوم نیست چرا این نیاز را باید بپذیریم، چگونه این احساس نیاز بوجود آمد؟ گویی بی مقدمه