دانلود و خرید کتاب باز خواهم گشت ندا ترابی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب باز خواهم گشت اثر ندا ترابی

کتاب باز خواهم گشت

معرفی کتاب باز خواهم گشت

 باز خواهم گشت، رمانی درباره زندگی مردم کویر و چالش های آنان اثر ندا ترابی نویسنده معاصر ایرانی است.

 درباره کتاب باز خواهم گشت

باز خواهم گشت رمانی جذاب و سراسر کشمکش است که به زندگی مردم کویر می‌پردازد. مردمی که مانند دیگر مردمان این سرزمین به زادگاه خود عشق می‌ورزند، به جایی که در آن چشم گشوده و رشد کرده‌اند. این دلبستگی به زادگاه که در زمره شگفت‌انگیز ترین دلبستگی‌های بشری است سبب می‌شود این کویرنشینان در زادگاه خود بمانند و به زندگی در آن هر چند سخت و طاقت فرسا ادامه دهند. 

ترابی در این رمان با قلمی روان، فراز و نشیب های زندگی قهرمان داستانش که دختری به نام ماژان است را به زیبایی تصویر می‌کشد، ما را با لحظه به لحظه زندگی مردمان کویرنشین همراه می‌سازد و در پایان به خواننده خود این پیام را می‌رساند که ما نمی‌توانیم از زادگاه خویش دل بکنیم و مانند قهرمان این داستان آن را با هیچ کجای دنیا عوض نمی‌کنیم چرا که تمام وجود ما در زادگاه ماست. 

خواندن کتاب باز خواهم گشت را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 همه دوست‌داران رمان‌های اجتماعی به ویژه ادبیات اقلیمی.

بخشی از کتاب باز خواهم گشت

دو ماه از ماه‌های پاییز بدون فرو ریختن قطره ای باران گذشت. اهالی سیمو و روستاهای اطراف هر روز با نگرانی به آسمان صاف که بدون لکه ای ابر همانند تابستان گسترده بود می نگریستند.

ترس از بی آبی و خشکسالی آنها را روز به روز نگران تر می کرد و این نگرانی برای سالخورده ها که روزهای سخت خشکسالی گذشته را به یاد داشتند افزون تر از دیگران بود.

آن روز صدق علی و حبیب به چاه های اطراف سرکشی می کردند که ماژان سوار بر شتر به کنارشان رفت.

- سلام بابا، سلام عمو خسته نباشین.

صدق علی و حبیب به طرف او که از شتر پایین می آمد برگشتند و جواب سلامش را دادند.

صدق علی گفت: تو اینجا چکار می کنی؟

- اومدم ببینم چه خبره؟

به جای صدق علی، حبیب جواب داد: چه خبری قراره باشه؟

- پاییز داره تموم میشه ولی هنوز بارون نیومده همه اهالی از خشکسالی حرف می زنن.

- دو تا از چاه ها یه کم آبشون کم شده. داریم میریم سر چاه گل توت اونجا رو هم یه نگاه بندازیم.

همگی در سکوت به سمت چاه رفتند.

صدق علی دلو آب را در چاه انداخت. ماژان به آنها نگاه می کرد. صدق علی دلو را بیرون کشید.

- آب این چاه هم کم شده.

حبیب گفت: خدا کنه هرچه زودتر بارون بیاد.

صدق علی به او نگاه کرد.

- دیدی گفتم ممکنه خشکسالی بشه؟

حبیب چیزی نگفت، ماژان نزدیکشان رفت.

- اگه قراره خشکسالی بشه بهتره من از دانشگاه صرف نظر کنم.

حبیب به طرف او برگشت.

- این قضیه هیچ ربطی به دانشگاه رفتن تو نداره، بهتره به فکر درست باشی.

صدق علی در ادامه حرف های برادرش گفت: حبیب راست میگه هنوز جای نگرانی نیست شاید پاییز اینطور بوده ولی زمستونمون پربار باشه. حالا هم بهتره برگردی خونه.

ماژان بدون حرف سوار بر شترش شد و به طرف خانه رفت.

با رفتن او حبیب گفت: فکر کنم پیش بینی ت داره درست از آب درمیاد. فقط خدا باید بهمون رحم کنه.



نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۲۹٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

حجم

۱۲۹٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

قیمت:
۴۵,۰۰۰
۲۲,۵۰۰
۵۰%
تومان