دانلود و خرید کتاب وصیت‌ها مارگارت اتوود ترجمه علی شاهمرادی
تصویر جلد کتاب وصیت‌ها

کتاب وصیت‌ها

معرفی کتاب وصیت‌ها

مارگارت اتوود با رمان مشهور «سرگذشت ندیمه» به شهرتی جهانی دست یافت. این رمان که نخستین بار سال ۱۹۸۵منتشر شد، در طول سی و پنج سال گذشته، همواره یکی از کتاب‌های مورد علاقه‌ی خوانندگان سراسر جهان بوده است. ‌‌‌‌‌اتوود با رمان سرگذشت ندیمه، جایزه‌ی آرتور سی کلارک را دریافت کرد، اما خود او رمانش را چیزی فراتر از این‌ها می‌داند. به هر حال حالا او بعد از سی و پنج سال، رمان باشکوه دیگری با نام وصیت‌ها نوشته است که درواقع ادامه‌ی ماجراهای «سرگذشت ندیمه» است.‌‌‌‌‌‌‌‌

درباره کتاب وصیت‌ها

سرگذشت ندیمه داستان زنانی بود که در حکومتی مردسالار و شبه کمونیستی مجبورند زیر فشار و استبداد، زورگویی‌های حکومتی مردسالارانه را تحمل کنند و وظیفه‌شان تنها زاییدن فرزندان بیشرت برای حکومت بود.

وصیت‌ها مثل «سرگذشت ندیمه» در فضایی آخرالزمانی رخ می‌دهد. دنیایی که در آن زن‌ها به شکل اغراق‌شده‌ای تحت ظلم مردها قرار دارند و شرایطی را تجربه می‌کنند که اگرچه واقعی نیست، اما غیرمستقیم به نقد جامعه‌ی مردسالار جهانی می‌پردازد. داستانی فوق‌العاده جذاب و تاثیرگذار که ماجراهایش پانزده سال بعد از رمان اول رخ می‌دهد.‌ اتوود با رمان وصیت‌ها جایزه‌ی گودریدز و جایزه‌ی بوکر ۲۰۱۹ را از آن خود کرد.

در کتاب وصیت‌ها اتوود به رمزگشایی آنچه در «سرگذشت ندیمه» اتفاق افتاد می‌پردازد. ۱۵ سال از حوادث کتاب قبلی گذشته است است آتوود در این کتاب به سوال‌هایی که درباره سرگذشت ندیمه در ذهن مخاطب ایجاد شده بود، پاسخ می‌دهد. حوادث چگونه اتفاق افتاد و ماجرا چطور آغاز شد. داستان چهار راوی دارد عمه لیدیا، مربی و ناظم اخلاق زنان گلیاد، اگنس و نیکول دو دختر جوان که در دوره حکومت گیلیاد بزرگ شده‌اند و به دنبال افشای اسناد مربوط به آن دوره هستند و زنی که در زمان گیلیاد خدمتکار بوده است.

خواندن کتاب وصیت‌ها را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

علاقه‌مندان به داستان و رمان به ویژه داستان‌هایی با موضوع زنان و حقوق زنان این کتاب را بخوانند. همچنین کتاب صوتی وصیت ها در طاقچه در دستر س است.

بخشی از کتاب وصیت‌ها

آن‌‌ها ما را به مرکز پزشکی پناهندگان کَمپوبلو بردند و مرا پر از آنتی‌‌بیوتیک کردند، بنابراین وقتی از خواب بیدار شدم بازویم دیگر متورم و دردناک نبود.

خواهرم اگنس کنار تختم بود، شلوار جین و سویی‌‌شرتی پوشیده بود که رویش نوشته شده بود «کمک کن با سرطان کبد بجنگیم، برای زندگی ما تلاش کن.» فکر کردم چه‌قدر جالب است، چون کاری که ما کرده بودیم هم تلاش برای زندگی بود. دستم را گرفته بود. آدا در کنارش بود و الیجا و گارت. همه مثل دیوانه‌‌ها نیش‌‌شان باز بود.

خواهرم به من گفت: «این یه معجزه‌ست، تو زندگی ما رو نجات دادی.»

الیجا گفت: «ما واقعاً به هر دو شما افتخار می‌‌کنیم. هرچند درباره‌‌ی اون قایق بادی متأسفم، اون‌ها قرار بود شما رو تا بندرگاه بیارن.»

آدا گفت: «شما تو همه‌‌ی خبرها هستین. خواهرها شگفتی آفریدند، نوزاد نیکول و جرأت فرار دوباره از گیلیاد.»

الیجا گفت: «و همین‌‌طور اون سند پنهان شده. اون هم توی خبرها هست. بمبه. خیلی از جنایت‌ها، بین شاخه‌‌های اصلی تو گیلیاد، خیلی بیش‌‌تر از چیزی که انتظارش رو داشتیم. رسانه‌‌های کانادایی رازهای ویرانگر رو یکی یکی منتشر می‌‌کنن و خیلی زود اون‌ها مجازات می‌‌شن. منبع گیلیادی‌‌مون واقعاً برامون مفید بوده.»

گفتم: «گیلیاد از بین رفته؟»

احساس خوشحالی می‌‌کردم، اما برایم غیرواقعی بود. انگار من آن کارها را نکرده بودم. چه‌طور توانسته بودم آن‌‌قدر خطر کنم؟ چه اطلاعاتی از طریق من منتقل شده بود؟

الیجا گفت: «هنوز نه. اما شروع شده.»

گارت گفت: «اخبار گیلیاد می‌‌گه همه‌‌ی این‌ها دروغیه و نقشه‌‌ی می‌‌دی‌‌.»

آدا خنده‌‌ی کوتاهی کرد و گفت: «البته این چیزیه که اون‌ها می‌‌گن.»

پرسیدم: «بکا کجاست؟»

دوباره احساس سرگیجه کردم، برای همین چشم‌‌هایم را بستم.

اگنس با مهربانی گفت: «بکا این‌‌جا نیست. اون با ما نیومد، یادته؟»

به آهستگی گفتم: «اومد. اون‌‌جا تو ساحل بود. صداش رو شنیدم.»

معرفی نویسنده
عکس مارگارت اتوود
مارگارت اتوود

مارگارت اتوود یکی از تحسین‌شده‌ترین نویسندگان عصر حاضر، از آن دست هنرمندانی است که می توان نام «همه‌فن‌حریف» را بر آن‌ها نهاد. نویسنده، منتقد ادبی و شاعر پرکاری که نه‌تنها به‌واسطه‌ی درخشش در عرصه‌ی ادبیات، بلکه به دلیل ویژگی‌های شخصیتی و فعالیت‌های انسان‌دوستانه‌‌اش مقبولیت و محبوبیت بالایی نزد هواداران خود کسب کرده است. با این‌که آثار ادبی اتوود اغلب با مضامین فمنیستی و اسطوره‌ای‌اش شناخته شده و در حوزه‌ی ادبیات علمی-تخیلی قرار می‌گیرد، اما سبک نوشتاری او از فرمول‌های عادی این ژانر گذر کرده و به شیوه‌ای نمادین، مرزهای رئالیسم سنتی را گسترش می‌دهد؛ از این رو مرور زندگینامه او و مسیری که جهت خلق آثار ارزشمندی چون رمان «سرگذشت ندیمه» پیموده است، برای علاقه‌مندان به ادبیات از جذابیت، و برای متخصصان این امر از اهمیت بالایی برخوردار است.

leymand
۱۳۹۹/۰۵/۳۱

اگر کتاب سرگذشت ندیمه را خوانده باشید بهتر میتوانید این کتاب را درک کنید. بخشی از داستان درباره عمه لیدیای سرگذشت ندیمه است. من واقعا لذت بردم از خوندنش به حدی که دوروزه تمومش کردم👍

مه سیما
۱۳۹۹/۰۹/۱۰

به نظرم کتاب قشنگی بود بخصوص اینکه طرفدار سریالش هستم فضای جالبی داشت

Dayan
۱۴۰۱/۰۶/۰۲

از بین ترجمه‌های موجود من این یکیو خیلی بیش‌تر دوست داشتم. ادامه‌ی داستان زندگی شخصیت‌های کتاب *سرگذشت ندیمه* بود، و خوندنش برای کسانی که کتاب یا سریالش رو دیدن خالی از لطف نیست. خانم آتوود تو این کتاب از عمه لیدیا،

- بیشتر
مروارید ابراهیمیان
۱۳۹۹/۰۹/۰۲

برای کسانی که سرگذشت ندیمه رو خوندن، بهتره اینم بخونن حتمأ

کافه کتاب
۱۴۰۱/۰۹/۰۳

اول اینکه تا حالا کتابی از خانم اتوود نخوندم که جداب نباشه در مورد این کتاب این کتاب درباره سرزمینی به نام گیلیاد است که کاملا مرد سالار هستش و زنها فقط نقش فرزند آوردی دارند کسانیکه به نام ندیمه

- بیشتر
Zahra Abdolahi
۱۳۹۹/۰۴/۲۱

اگر سرگذشت ندیمه را خوانده باشید؛ خواندن این کتاب برایتان جذاب خواهد بود. اما سریال؛ خصوصا فصل های دو و سه تا حد زیادی از داستان هر دو کتاب دور هستند؛ ممکنه در فصل چهارم به این کتاب پرداخته بشه.

m3985402
۱۴۰۳/۰۵/۰۱

فوق العاده بود حتما قبلش سرگذشت ندیمه رو بخونید این کتاب خیلی چیز هارو مشخص میکنه اولش کمی ممکنه کند باشه روند داستان اما در اخر عالی تموم میشه غیرمنتظره و بسیار جذاب چیزی که یه نویسنده باید بجا بیاره

- بیشتر
sara
۱۴۰۳/۰۱/۳۰

به شدت خوندن این کتاب لذت بخش و پر از حس خوبه👌🏻

رز قرمز
۱۴۰۲/۰۹/۱۵

اول سرگذشت ندیمه رو خوندم. الانم اینو تموم کردم. می‌خوام بعدا سریالشو هم شروع کنم. من که دوس داشتم. از دید ۳ زن که گیلیاد رو تجربه کردن به نحوی در رنج سنی مختلف نوشته شده که شخصیت هرکدوم کاملا متمایزه. درباره

- بیشتر
nedaM
۱۴۰۰/۰۳/۱۴

فوق العاده جذاب،اگر طرف دار کتاب قبلی(خاطرات ندیمه) و یا طرف دار سریالش هستین حتما و حتما توصیه میکنم. ممنون از طاقچه که این کتاب رو جز بی نهایت قرار داده

ولی ما به خاطر این‌که دامن پوشیده بودیم و ممکن بود باد بوزد و پاهای‌مان دیده شود، حتی فکرش را هم نمی‌کردیم که چنین آزادی‌هایی، مثل سوار شدن بر تاب را داشته باشیم. فقط پسرها می‌توانستند طعم آزادی را بچشند. فقط آن‌ها می‌توانستند بدوند و بپرند. فقط آن‌ها می‌توانستند در آسمان باشند. هنوز هم حتی یک بار روی تاب ننشسته‌ام. این یکی از آرزوهای من است.
Samane Ashrafi
چیزهای ممنوعه راهی برای تخیل باز می‌کنند.
Samane Ashrafi
در سنی بودم که پدر و مادرها ناگهان از آدم‌هایی که همه چیز می‌دانند تبدیل می‌شوند به کسانی که هیچ چیز نمی‌دانند.
کاربر ۱۱۸۰۸۱۰
دادن نیروی ناگهانی به افراد دون‌پایه از آن‌ها بدترین متجاوزان را می‌سازد
F.A
شرط است که هر زن مجموعه‌ای از انگیزه‌های مشابه داشته باشد، جز این باشد، هیولاست.
Mary gholami
جوانان آدم‌هایی آرمان‌گرا هستند و مرگ را از خودشان دور می‌بینند و از عطش اغراق شده‌ای برای عدالت، رنج می‌برند.
علیزاده
باور نمی‌کنی که آسمان دارد می‌افتد، مگر این‌که تکه‌ای از آن رویت بیفتد.
مروارید ابراهیمیان
امیدوارم شما هم این را به یاد بیاورید. که همهٔ ما یک جنس دلتنگی داریم، برای آن مهربانی‌های آشنای فصل کودکی، هرقدر هم شرایط دوران کودکی‌مان برای دیگران عجیب باشد.
M.Taha
در زمانهٔ ما تنها دو راه وجود دارد: بالا رفتن یا سقوط کردن.
مروارید ابراهیمیان
عشق به اندازهٔ مرگ نیرومند است.
مروارید ابراهیمیان
چه کسی گفته همیشه یک‌جور بودن فضیلت است؟
مروارید ابراهیمیان
به آن می‌گفتند سلطنت ترور، اما ترور سلطنت نمی‌کند. درعوض فلج می‌کند. امان از این سکوت نابه‌هنجار.
Z.G
این بخش کینه‌توز طبیعت من است که شرمنده‌ام از گفتن این‌که در فرونشاندنش به طور کامل شکست خورده‌ام.
Samane Ashrafi
«هیچ‌کس دلش نمی‌خواد بمیره. اما بعضی از مردم نمی‌خوان تو هیچ‌کدوم از مسیرهایی که بهشون اجازه داده می‌شه زندگی کنن
مروارید ابراهیمیان
آیا اصلاً عاشق شده بودم؟ فکر نمی‌کردم. تجربهٔ من با مردان خانواده‌ام اعتمادم را جلب نکرده بود. اما تن کشش‌های خودش را دارد که فرمان بردن از آن یا تحقیرت می‌کند یا پاداشت می‌دهد. هیچ آسیب پایداری به من وارد نشد، هیچ‌کدام از این آدم‌ها پس زدن ناگهانی‌شان را از زندگی‌ام بی‌حرمتی شخصی در نظر نگرفتند؟ چه انتظار بیش‌تری می‌شد داشت؟
مروارید ابراهیمیان
اسم مرده‌ها روی سنگ‌ها بود و این منجر به خواندن می‌شد و بعد هم منجر به فساد و تباهی. خواندن برای دخترها نبود، تنها مردان به اندازهٔ کافی قوی بودند که با نیروی آن مقابله کنند
مروارید ابراهیمیان
وسوسه شدم بگویم جهنم با نیت‌های خوب مفروش شده است.
مروارید ابراهیمیان
«خدا اون‌طوری که اون‌ها می‌گن نیست.» گفت تو یا می‌توانی به گیلیاد ایمان داشته باشی یا خدا، اما نه هر دو.
Z.G
داشتم زمان می‌خریدم. آدم همیشه دارد چیزی می‌خرد.
رز قرمز
قرار نبود شاهد تولد باشم. دختران و زنان جوان در شرف ازدواج، مثل من که به این دسته پیوسته بودم، اجازه نداشتند ببینند یا بدانند چه اتفاقی می‌افتد، چون این منظره‌ها و صداها برای‌مان مناسب نبود و ممکن بود برای ما ضرر داشته باشد، ممکن بود چندش‌مان بشود یا بترسیم
رز قرمز

حجم

۳۷۰٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۴۶۴ صفحه

حجم

۳۷۰٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۴۶۴ صفحه

قیمت:
۳۵,۰۰۰
تومان