دانلود و خرید کتاب موقف سعید تشکری
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب موقف اثر سعید تشکری

کتاب موقف

نویسنده:سعید تشکری
انتشارات:به نشر
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۳از ۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب موقف

در کتاب موقف داستان‌هایی تاریخی نوشته سعید تشکری درباره دعبل خزاعی می‌خوانید.

دعبل خزاعی شاعر شیعی مرید اهل‌ بیت (ع) بود که در زمام امام هشتم (ع) زندگی می‌کرد.

دعبل، از طوس و محل تبعیدگاه امام رضا (ع) دور بود، اما با کلام و خدمتگزاری‌اش به امام، موقف سرزمین امام رضا (ع) بود. دعبل خراعی شعرهای ضداستبدادی تند و تیزی ‌سرود که باعث شد در نهایت به دست خلفای عباسی به شهادت برسد. تندی زبان شعر دعبل دلیل آوارگی و سفرهای پی‌درپی او از سرزرمینی به سرزمین دیگر بود. مدفن این شاعر در شهر شوش قرار دارد.

درباره کتاب موقف

 سعید تشکری نویسنده معاصر قوچانی در این کتاب ۲۹ داستان درباره دعبل آورده است. 

ضرب، وزن، هِجا، وافِرمُسَدّس، کِنایه، هَزج، مُثَمّن، مُبحتث، مشطور، بیت، حَشو، اطلاق، وقف، اَدراج، مُصَرَّع، مُقَفّی، مُدَوَّر، تقطیع، قطعه، تَدویر، مَجزوء، هَزج‌مربع، مصراع، مطلع، مُقَفّی، مَحذوف، هجای کشیده، قافیه، بحر طویل. نام داستان‌های این مجموعه‌اند.

 تشکری در روایت این داستان‌ها زبان و بیانی لطیف و شاعرانه دارد و حتی عناوین داستان‌هایش هم، نام‌هایی مرتبط با شعر و شاعری‌اند. 

خواندن کتاب موقف را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

همه علاقه‌مندان به داستان‌های تاریخی با موضوع اهل بیت (ع) را به خواندن این کتاب دعوت می‌کنیم.

 درباره سعید تشکری

 سعید تشکری زاده ۱۳۴۲ شهر قوچان، نویسنده و کارگردان و رمان‌نویس ایرانی است. او فارغ‌التحصیل ادبیات نمایشی و عضو کانون منتقدان تئاتر و کانون جهانی تئاتر TCA است. او ادبیات نمایشی تدریس می‌کند و تاکنون برای تلوزیون و رادیو آثار زیادی را قلم زده است.

بخشی از کتاب موقف

سعی کرد خودش باشد.

تلاش کرد رنگ‌به‌رنگ نشود.

خواست تا دلواپسی را کسی در چشمانش نبیند.

نگاهش را از همه می‌دزدید اما سعی می‌کرد کسی از نگاهش گُم نشود.

با این حال و روز، همهٔ کوچه‌های کوفه را گشت.

هر جا که می‌شد نشانی از او بیابد. هر جا که محل رفت و آمد و قرارهای او بود، اما او هیچ کجا نبود. به ناچار و علیرغم میلش دوباره نزدیک خانهٔ آن‌ها رفت و درپناه دیواری، منتظر ایستاد.

چشمش به در بود.

هر بار که صدای پایی از دور می‌شنید، یا کسی از کوچه می‌گذشت، عالیه می‌ترسید صدای قلبش را بشنوند. گویی قفس سینه برای دلش جا نداشت و تنگ شده بود. بس که بلند می‌زد. عالیه می‌ترسید آنچه در دلش می‌گذرد را دیگران بدانند و بفهمند.

درِ خانه باز شد.

عالیه کمی خود را عقب کشید مبادا آنکه از در بیرون می‌آید او را ببیند، اما نگاهش را تیز کرد تا بداند چه کسی از خانه بیرون می‌آید.

علی بن رزین، همراه عبدالله بن رزین برادرش از خانه بیرون آمدند.

پدر دعبل و عمویش، شاعران بزرگ قبیلهٔ خزاعه که نه تنها بین مردمان هم‌قبیله‌شان و آن محله، که میان همهٔ کوفیان حرمت و احترام داشتند.

عالیه چشم دواند که ببیند دعبل بعد آن‌ها از خانه بیرون خواهد آمد یا نه ـ گرچه می‌دانست او این موقع روز در خانه نیست، اما کسی همراه آن‌ها نبود.

برادران رزین رفتند و در خم کوچه گم شدند و عالیه باز به انتظار ماند.




 


نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه