دانلود و خرید کتاب ایهام سیدحسام‌الدین رایگانی
تصویر جلد کتاب ایهام

کتاب ایهام

معرفی کتاب ایهام

رمان ایهام اثر سیدحسام‌الدین رایگانی داستانی درباره عشق و عاشقی یک دانشجوی ادبیات است.

 درباره کتاب ایهام

 مجتبی حبیبی دانشجوی ادبیات دانشگاه تهران عاشق نفس نیازی دانشجوی معماری شده است. مجتبی پسری آرام، جدی و کمرو است که سخت اعتماد می‌کند اما نفس دلش را برده است. قرار است یک همایش برگزار شود که بخشی از مسئولیتش با مجتبی است، او تصمیم می‌گیرد که کار دکور سن را به نفس نیازی بسپارد، این موضوع باعث ادامه‌دار شدن رابطه این دو می‌شود.

خواندن کتاب ایهام را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

اگر به داستان‌های عاشقانه علاقه دارید، خواندن کتاب ایهام برایتان جذاب خواهد بود.

بخشی از کتاب ایهام

هیچ‌وقت سعی نکرده‌ام در دانشکده خودم را نشان بدهم. هیچ‌وقت در گعده‌های دانشجویی حضور پررنگی نداشته‌ام. نمی‌گویم کسی را آدم حساب نمی‌کنم، نه... اما به هر کسی اعتماد نمی‌کنم. همین رویه باعث شده در دانشکده آدم دست‌نیافتنی و خاصی به‌نظر بیایم. خیلی از اوقات احساس بقیه نسبت به خودم را حس می‌کنم، اما حساسیت به خرج نمی‌دهم و توجهی نمی‌کنم. وقتی شبی در اردوی جهادی از علی‌رضا شنیدم این منش و رفتار من، باعث شده‌است دل چند نفر از دخترهای دانشکده را به خودم مشغول کنم، حدس‌هایم تأیید شدند!...

باور کن راست می‌گم...! دروغم چیه؟

خب آخه چرا؟ من که نه حرفی زدم باهاشون، نه چراغ سبزی، نه جزوه‌ای...

همین دیگه. برای خیلیا همین کارایی که می‌کنی جذابه.

جذابه؟

(با صدای آرام‌تر و با اطمینان خاصی می‌گوید.) جذابه مجتبی! جذابه. تو شخصیت کاریزماتیکی داری. تُن صدات، نگاهت، حتی راه رفتنت می‌تونه آدما رو درگیرت کنه...!

درگیر؟! اما من نمی‌خوام کسی رو درگیر کنم... (بغض در گلویم می‌ریزد و احساس خاصی پیدا می‌کنم...)

اینا رو نگفتم که ناراحتت کنم. گفتم که بدونی بعضی وقت‌ها اون چیزی که انتظارشو داری برعکس می‌شه.

یعنی چی؟

یعنی می‌خوای آدم جدی‌ای باشی و کسی رو محل نذاری، اما این رفتارت برای خیلی‌ها تعبیر به پرجذبه‌بودن و جنتلمن‌بودن می‌شه! عاشقت می‌شن دیگه، خلاصه!

یک‌جوری شده‌بودم. دوست نداشتم این حرف‌ها حقیقت داشته‌باشند. اما هم خودم احساسشان کرده‌بودم، هم علی‌رضا بچهٔ تیز و زرنگی بود. دو سال از من بزرگ‌تر بود و آمار ریزودرشت همهٔ بچه‌ها را داشت.

دلم گرفته‌بود. حتی به خودم اجازه نمی‌دادم که از درگیربودن بقیه مغرور و خوشحال شوم. در ذهنم سکانس‌های مختلفی را مرور می‌کردم که مربوط به همین حرف‌ها بود. خیلی وقت‌ها که سر کلاس پروژه‌ام را ارائه می‌دادم نگاه سنگین بعضی‌ها را حس می‌کردم. یا وقت‌هایی که در کتابخانهٔ دانشکده مطالعه می‌کردم، متوجه می‌شدم نشستن بعضی در مجاور صندلی من، دلیلی غیر از تحقیق و یادگیری دارد! اما خودم را به راه دیگری می‌زدم. نمی‌دانستم چطور باید در رفتارم تغییر ایجاد کنم. حتی تصمیم گرفته بودم با کسی مشورت بگیرم. اما رویم نمی‌شد. آن شب خوابم نبرد و تا سحر در حیاط اردوگاه قدم زدم...


mohaddese
۱۳۹۹/۰۳/۲۵

متن گیرا و جذاب و روانی داشت،و البته قابل نقد لابه لای داستان تلنگرهای خوبی میزد... اینکه ما جوانها چقدر باید مراقب دلمون باشیم و از مسیر خارج نشیم. و چقدر مبارزه با نفس سخته!!!

آسمان
۱۳۹۹/۰۴/۳۰

این رمان، حکایت اکثر جوانان و به خصوص دانشجویان است که بدو ورود به دانشگاه وارد شاخ و برگ هایی میشوند که نتیجه ای جز ضربه درسی و کاری را برایشان به دنبال ندارد. اگر مذهبی باشند، در ورطه احساسات شدید

- بیشتر
minoo_tt
۱۳۹۹/۰۳/۲۹

با اینکه معمولا رمان ها راه به ادم نشون نمیدن ولی این رمان خیلی مفید و راهنما بود برا من :)

باغبان 🤗🌱
۱۳۹۹/۰۳/۲۴

جایی خونده بودم اگر ساز قلبت به نواهای ناکوک وسطح پایین عادت کنه دیگه لذت صداهای اصیل و غنی رو نمیفهمی ... چقدر این کتاب روون و ساده و گیرا بود

mahdi_yar
۱۳۹۹/۰۵/۱۲

چشمت به چشم ما و دلت پیش دیگری است جای گلایه نیست! که این رسم دلبری است هر کس گذشت از نظرت، در دلت نشست تنها گناه آینه ها زودباوری است...... (فاضل نظری) . . 1)فضای کتاب : شاعرانه و دوست داشتنی بود. 2)محتوای کتاب : احساس میکردم

- بیشتر
🍃بانو🌼
۱۳۹۹/۰۵/۲۲

کتاب متن روانی داشت و حس خوبی رو به من منتقل میکرد ( البته شاید توصیف فضای دانشگاه و دانشکده ادبیات دانشگاه تهران هم بی تاثیر نبوده و باعث یادآوری خاطرات شد) اما در کل کتاب خوبی بود و پایان

- بیشتر
آسمان
۱۳۹۹/۰۳/۰۶

از اونجایی که خیلی دلم یه رمان عاشقانه میخواست رفتم حسابی توی اینستا پرسه زدم و اینو پیدا کردم. فقط میتونم بگم عالی بود. قلم جذاب گره های فوق العاده استفاده از تشبیه و استعاره و فضای شعر گونه خلاصه باید بگم بهتره به جای

- بیشتر
s.latifi
۱۳۹۹/۰۳/۲۰

کتاب قشنگی بود/یه نکته: این چیزی که مجتبی تجربه کرد عشق نبود چون قبل از اینکه هیچ شناخت درستی از نفس داشته باشه اصطلاحا عاشق اش شده بود در حالی که او فقط در اثر ترشح هورمون نسبت به نفس

- بیشتر
h.s.y
۱۳۹۹/۰۵/۰۷

پایان غافل گیرانه ای بود و خوشم اومد خوب جا خوردم . اما خیلی خلاصه و کوتاه بود جای اینکه یک جاهاییش رو بیشتر مینوشت و گسترش میداد داشت

aseman
۱۳۹۹/۰۶/۲۷

موضوع تکراری ولی جالبه، نویسنده خوب داره از پسش برمیاد ولی به نظرم همچنان جای کار بیشتری داشته و یه جاهایی خیلی سرسری رد شده و خب این موضوع تو پایان بندی داستان بیشتر حس میشه. در کل اگه کتاب رو نخونید

- بیشتر
فقط یه چیزی می‌گم! اونم اینکه حواست رو جمع کن. به باد نده چیزی رو که براش سال‌ها تلاش کردی!... - چیو؟ - دلت رو... دلت رو صاف نگه‌دار... نذار تیره بشه...
صالحه
می‌دانی! قبل از تو هر چیزی معنای خودش را داشت. بعد از تو همه‌چیز معنای تو را به خودش گرفت!
🌱
ما با قلبمون بد کردیم... ما تو رو بیرون کردیم و چیزایی رو راه دادیم که برامون نمی‌مونن... آخدا ببخش ما رو... ببخش همهٔ ما رو...
...Mahrookh...
فردوسی سی سال زحمت کشید و به نظر خیلی از صاحب‌نظران، اگر متون این شاعر بزرگ نبود، چیزی از ادبیات فارسی هم نمی‌ماند! حال ما چه می‌کنیم برای این زبان غنی؟! خود دانید!...
آسمان
اصلاً یه چیز کلی بهت بگم جانم! محبت اصیل، آنی به‌دست نمیاد که! آروم آروم... رفته رفته...
آسمان
یه شخصی اومد خدمت امام رضا، می‌خواست کلی از خواسته‌هاش رو بگه. حالا یادش رفت، یا روش نشد، مهم نیست. خلاصه که نگفت آقاجون! وقتی داشت برمی‌گشت، آقا فرمود: فلانی! نمی‌خواستی از ما پول بگیری؟! فلان چیز رو نمی‌خواستی بگی؟! فلان کار رو نکنیم برات؟! می‌بینی جانم؟! امام آگاهه به دل من و تو. تو فقط مؤدب باش در محضر ایشون. آداب حضور رو رعایت کن. اصلاً به نیت دیدار امام برو! بگو آقاجون! دلم تنگ شده‌بود، اومدم ببینمت! همین! بله... دلبری کنید برای امام! دلبری کنید! خودشیرینی کنید آقاجون! دو رکعت نماز بخونید هدیه بدید به مادرشون! بعد بگید خب حالا شما هم به ما هدیه بدید! نمی‌دن؟! این‌قدر دست‌ِکم گرفتید این خانواده رو؟!... هعی... چقدر بدیم ما...»
Wariapk
عصبانی‌ام و خودم را شماتت می‌کنم. چرا باید منتظر شماره‌دادن و قرار گذاشتن باشم در حالی که این کارها را بد می‌دانم؟!...
آسمان
ترکیب ماکارونی، قارچ، پنیرپیتزا، ماست سِوِن، سس گوجه و کمی زیتون را با هیچ‌چیزی عوض نمی‌کنم!
mohaddese
مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم!... ... به‌گمانم سعدی بعد از سرودن این بیت، ساعت‌ها گریه کرده باشد...
bahar narenj
گوهرشاد، گوشه‌ای از بهشت خداست
mahdi_yar
می‌دونی که... تماشای ماه نشان عاشق‌هاست!
arefe
می‌دانی! قبل از تو هر چیزی معنای خودش را داشت. بعد از تو همه‌چیز معنای تو را به خودش گرفت!
آسمان
همیشه از سکوتی لذت برده‌ام که بسیاری از آن فراری‌اند! همیشه مشتاق خلوتی بوده‌ام که بسیاری در آن حضور نداشته‌باشند!
afsan
«القَلبُ حرَمُ اللهِ، فَلا تُسکِن حَرَمَ اللهِ غَیرَ اللهِ
h.s.y
یک سلامم را اگر پاسخ بگویی می‌روم لذتش را با تمام شهر قسمت می‌کنم...
Wariapk
یک بار دیگر همهٔ مکالماتمان را از ابتدا می‌خوانم. دو دقیقه‌ای تمام می‌شود! چقدر فاصله است بین صحبت کردن در دنیای مجازی و خواندن همان صحبت‌ها! دلیلش واضح است. تایپ کردن زمان‌بر است. تصحیحشان هم. خواندن پیام طرف مقابل هم. فکر کردن و وقفه‌هایی که ایجاد می‌شود هم. مجموع این دلایل، بیشتر از آنکه صحبت‌های معقولی به‌جای بگذارد، قوهٔ تخیل آدم را قوی می‌کند! آن هم به‌صورتی نادرست! لحنِ طرفِ مقابل هم معلوم نیست. بعضی جملات سؤالی‌اند اما خبری خوانده می‌شوند. بعضی جملات شوخی‌اند، اما جدی تعبیر می‌شوند... کاملاً درک می‌کنم که صحبت‌کردن در این فضا مفید نیست.
Wariapk
حواست رو جمع کن. به باد نده چیزی رو که براش سال‌ها تلاش کردی!... چیو؟ دلت رو... دلت رو صاف نگه‌دار... نذار تیره بشه...
میم مهاجر
بعضی از محبت‌ها هستند که یه اوجی دارند و یه فرودی! یهو میان، به‌هم می‌ریزند، همون قدر هم یهویی می‌رن! چشمت رو باز می‌کنی می‌بینی عه! من که تا دیروز خاطرخواهش بودم! چرا عادی شد همه چی؟! حالا تا بخواهی از این محبت‌ها داریم. اصلاً جنس محبت دنیایی همینه! تاریخ‌مصرف داره. هرچی هم باشه، بعدش عادی می‌شه. می‌خوای چیز جدیدتری رو کشف کنی! مثل خودتون بگم: از یه جایی به بعد، دیگه حال نمی‌ده بهت!
آسمان
گنبد طلا را نگاه می‌کنم و بی‌اختیار بغض می‌کنم. چند وقت است نیامده‌ام به دیدارت ای امامِ محبوب؟!
آسمان
فرمود: «القَلبُ حرَمُ اللهِ، فَلا تُسکِن حَرَمَ اللهِ غَیرَ اللهِ! (کمی مکث می‌کند، نگاهش را به جمعیت می‌دوزد و با صدای آرامی می‌پرسد) یعنی چی جانم؟! یعنی قلب خونهٔ خداست. پس توی خونهٔ خدا، کس دیگه‌ای رو راه نده! ساکن نکن! این غیر از خدا چیان؟! حسد، بخل، غضب، کینه، شرک، جاذبه‌های دنیوی...
AmA

حجم

۱۲۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

حجم

۱۲۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

قیمت:
۳۵,۰۰۰
۱۰,۵۰۰
۷۰%
تومان