کتاب خدای کشتار و بلا فیگورا
معرفی کتاب خدای کشتار و بلا فیگورا
کتاب خدای کشتار و بلا فیگورا، شامل دو نمایشنامه از یاسمینا رضا، نمایشنامهنویس موفق قرن اخیر است که پویا وکیلزاده به فارسی ترجمه کرده است. خدای کشتار دربارهی خشونت و مشاجره بین آدمها و بلا فیگورا داستان مشاجره میان زوجی است که شبی عاشقانه را باهم گذارنده اند.
دربارهی کتاب خدای کشتار و بلا فیگورا
پویا وکیلزاده با ترجمهی کتاب خدای کشتار و بلا فیگورا، دوتا از محبوبترین نمایشنامههای یاسمینا رضا را به فارسی ترجمه کرده است و در یک کتاب منتشر کرده است. یاسمینا رضا با نمایشنامههای خود به موضوعات روز جهانی میپردازد. او به خوبی میداند که چگونه به عمیقترین لایههای وجود انسانها برود و احساساتی را بیرون بکشد که به خشونت، مشاجره، دعوا و... منجر میشوند. اما ماجرا از چه قرار است؟ خدای کشتار دربارهی روابط دو خانواده است. پسر خانوادهی رایل با چماق، پسر خانوادهی دیگر را کتک زده و دو دندان او را شکسته است. حالا خانوادهی رایل برای دلجویی به سراغ خانوادهی دیگر رفتهاند. در ابتدا دو خانواده با هم رفتار متمدنانه و منطقیای دارند. اما کمکم خشونت بین آنها درمیگیرد و روابطی وحشیانه و غیر متمدنانه میسازد. وضعیتی که در نهایت به وجود میآید در عین تاسفبار بودن، بسیار کمیک است. گفتگوهای دو خانواده با یکدیگر و مسیری که به دعوا و جنگ میان آن دو میرسد از زیباترین بخشها این نمایشنامه است.
بلا فیگورا در فارسی به معنای صورت زیبا، فرم زیبا یا اندام زیبا است. ماجرای بلا فیگورا در پارکینگ رستورانی خارج از شهر اتفاق میافتد. آندرا، زنی زیبا، مطلقه و کارمند نسخهپیچ داروخانه، بههمراه بوریس که تاجری متأهل اما در شرف ورشکستگی است، برای گذراندن شبی عاشقانه به آن رستوارن رفتهاند. اما آندرا از این موضوع دلخور است چرا که این رستوران، رستوران مورد علاقهی پاتریشیا، همسر بوریس است. این موضوع باعث میشود تا بین این دونفر دلخوری و مشاجرهای شکل بگیرد اما ماجرا به همینجا ختم نمیشود. وقتی بهناگاه زوج دیگری به نام اریک و فرانسواز برای جشن تولد مادر اریک به پارکینگ رستوران وارد میشوند، ماجرا پیچیدهتر هم میشود.
کتاب خدای کشتار و بلا فیگورا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر از علاقهمندان به نمایشنامه، تئاتر و سینما هستید، بدون شک از خواندن کتاب خدای کشتار و بلا فیگورا لذت میبرید. اگر آثار دیگر یاسمینا رضا را خوانده یا روی صحنه دیدهاید، حتما از خواندن کتاب خدای کشتار و بلا فیگورا لذت میبرید.
دربارهی یاسمینا رضا
یاسمینا رضا در ۱ مه ۱۹۵۹ در پاریس از پدری نیمه ایرانی و نیمه روس، و مادری مجارستانی متولد شد. یاسمینا رضا کار حرفهای را با بازیگری آغاز کرد. او در سال ۱۹۸۷، نخستین نمایشنامه خود با نام گفتگوهای پس از خاکسپاری را نوشت که با موفقیتی چشمگیر مواجه شد و جایزه مولیر را از آن خود کرد. پس از آن مسخ کافکا را برای اجرایی از رومن پولانسکی ترجمه کرد و دوباره جایزه مولیر را کسب کرد. در سال ۱۹۹۴ با نمایشنامه هنر به اوج شهرت رسید که در سال ۱۹۹۸ برنده جایزه تونی شد. چند سال او اولین رمان خود به نام حرمان را نوشت. از آثار مشهور او میتوان به گفتگوهای پس از خاکسپاری، خدای کشتار، مرد اتفاقی و اندوهی ژرف اشاره کرد. یاسمینا رضا را موفقترین نمایشنامهنویس دهه آخر قرن بیستم فرانسه میدانند.
بخشی از کتاب خدای کشتار و بلا فیگورا
خانوادهٔ اوویه و رِی روبهروی هم نشستهاند.
مشخص است که خانوادهٔ اوویه میزباناند و این دو زوج تازه با هم آشنا شدهاند.
در وسط، یک میز قرار دارد که با کتابهای هنری پوشیده شده است.
دو دستهٔ بزرگ گل لاله در گلدان وجود دارد.
فضا جدی، صمیمی و مسالمتآمیز است.
ورونیک: خب، اینم از اظهاریه ما ... بعدش هم شما نظرات خودتونو بگید ... «در سوم نوامبر، ساعت پنج و سی دقیقهٔ بعدازظهر، در میدان اسپیران دونان (Aspirant-Dunant)، بعد از یک مشاجره لفظی، فردیناند ری (Ferdinand Reille)، یازده ساله، مسلح به یک وسیلهٔ چوبی، پسرِ ما برونو اوویه (Bruno Houllié) را از ناحیهٔ صورت زخمی کرده است. پیامدهای این دعوا از این قرار است: ورم و التهاب در ناحیهٔ لب بالا، شکستگی دو دندان پیشین که در دندان پیشین سمت راست، عصب دندان هم آسیب دیده است.»
الن: مسلح؟
ورونیک: مسلح؟ از «مسلح» خوشتون نمیآد، چی باید بگیم میشل؟ مجهز، دارا، مجهز به یک وسیله چوبی، خوبه؟
الن: مجهز خوبه ...
میشل: مجهز به یک وسیله چوبی.
ورونیک: (تصحیح میکند) مجهز ... مسخره اینه که ما همیشه میدون اسپیران دونان رو یه مکان امن و آروم تصور میکردیم، بر خلاف میدون پارک مونسوری (parc Montsouris).
میشل: بله، درسته، ما همیشه میگفتیم میدون پارک مونسوری نه، ولی میدون اسپیران دونان آره.
ورونیک: همینطوره. به هر حال ما خیلی از شما متشکریم که اومدین. اگه تحت تأثیر احساسات قرار میگرفتیم، چیزی عایدمون نمیشد.
انت: این ماییم که باید از شما تشکر کنیم ...
ورونیک: فکر میکنم احتیاجی نباشه که از همدیگه تشکر کنیم. خوشبختانه ما آدما هنوزم بلدیم چه جوری با هم کنار بیایم، اینطور نیست؟
الن: چیزی که مسلماً این بچهها بلد نیستن ... درواقع منظورم بچهٔ خودمونه!
انت: بله، بچهٔ خودمون ... حالا چه اتفاقی برای دندونی که عصبش آسیب دیده میافته؟
ورونیک: هنوز نمیدونیم. مشخص نیست چه اتفاقی میافته. به نظر میرسه که عصبش کاملاً از بین نرفته.
میشل: فقط قسمت کوچیکی از اون آسیب دیده.
ورونیک: بله، یه قسمت کوچیک آسیب دیده، بقیهش سالم مونده. به خاطر همین فعلاً دندون رو نمیکشن.
میشل: یه شانس دوباره به دندون میدن.
ورونیک: بهتره که فعلاً عصب کشی نکنن.
حجم
۱۰۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
حجم
۱۰۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه