کتاب خشکسالی
معرفی کتاب خشکسالی
خشکسالی رمانی از جی. جی. بالارد، نویسنده رمان جذاب، انتقادی و پسارستاخیزی برج است. بالارد را جادوگراعظم داستاننویسی نامیدهاند مردی با یک ذهن بسیار پیچیده و پر از نگرانی برای جنون انسانها یک دیوانگی همهگیر که در بسیاری از رمانهای او موج میزند و داستان را وارد یک فضای پسارستاخیری میکند.
درباره کتاب خشکسالی
بالارد رمان خشکسالی را در سال ۱۹۶۵ منتشر کرد. رمانی پر از ماجرا و هیجان درباره خشک شدن کره زمین و تمام شدن آب.
آب در زمین رو به پایان است و قهرمانان این کتاب تلاش میکنند حیات را بر کره خاکی حفظ کنند. داستان این کتاب از یک سو زاده پیشگوییهای عذابآلود کتاب مقدس است و از سوی دیگر ریشه در هراس بالارد از آینده بشر و خشونتی که میان انسانها رواج خواهد یافت، دارد. موضوع اصلی در این اثر انهدام است. یک انهدام فراگیر که انسان در مرکز آن ایستاده است.
بالارد همیشه دغدغه سقوط انسان را دارد. سقوطی که آهسته آهسته رخ می دهد و انسان را به موجودی وحشی و دیوانه تبدیل میکند.
خشکسالی یکی از روانترین و رواییترین آثار بالارد است، نویسنده ای چیرهدست که همیشه در جایی که ما منمی دانیم به سختی غالگیرمان میکند.
خواندن کتاب خشکسالی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به رمانهای آخرزمانی از خواندن کتاب هشداردهنده خشکسالی لذت خواهند برد.
درباره جی.جی بالارد
جیمز گراهام بالارد در سال ۱۹۳۰ در حومهی اعیاننشین شانگهای به دنیا آمد. با آغاز جنگ ژاپن و چین در سال ۱۹۳۷ و گسترش و تبدیل شدنش به جنگ جهانی دوم، در سال ۱۹۴۱، زمانی که ژاپن به پرل هاربر حمله کرد، بالارد که کودکی بیش نبود، پدر و مادرش را گم کرد و مثل بقیه انگلیسیها و آمریکاییها به اردوگاهی تبعید شد. او پنج سال از تأثیرپذیرترین سالهای عمرش را در کثیفترین مکانها و با بدویترین و خشنترین انسانها گذراند.
رمانهای تصادف، جزیره بتون، برج، شبهای کوکائین و مجموعه داستانهای صدای زمان و داستان های دیگر ، بیلنیوم و مرد ناممکن از آثار دیگر بالارد هستند.
بخشی از کتاب خشکسالی
زیر آسمان خالی زمستان تپههای نمک فرسنگها دامن گسترده بودند. ارتفاع این تپههای نمک از پا تا نُک بهندرت از یکی دو متر تجاوز میکرد، و با نور مرطوب خود در هوای سرد برق میزدند، و بادهایی که از دریا به درون خشکی میوزیدند حوضچههای آبْنمک اطرافشان را برمیآشفتند. گهگاه به نشانهٔ پیشدرآمدِ بهارِ دوردستی که در راه بود، رگههای سفیدی بر بلندای تپهها مینشست، و این سفیدی بلورهایی بودند که به درون آفتاب تبخیر میشدند، اما در ساعات اولیهٔ بعدازظهر با جذب رطوبت هوا ذوب میشدند، و نور پریدهرنگی بر پهلوهای خاکستریرنگ تپهها جاری میشد.
پشتههای نمک در امتداد ساحل از شرق به غرب تا افق گسترده بود، و گهگاه جای خود را به دریاچههای کوچک و شاخابههای گمشده میدادند، دریاچههایی از آبْنمکِ راکد، و شاخابههایی که رابطهشان با جریان اصلی آب قطع شده بود. رو به جنوب، که جهت دریا نیز بود، بهتدریج از ارتفاع پشتهها کاسته میشد، و پشتهها تبدیل به گسترههای باتلاقی شور و کمعمق میشدند. مدّ دریا که به بالاترین نقطهٔ خود میرسید، این گسترههای باتلاقی را آبی زلال به ارتفاع تقریباً ده سانتیمتر میپوشاند، در این مواقع نمکهای سفتتر گذرگاه تنگی میشد که تا خود دریا امتداد داشت.
هیچ کجا مرز مشخصی میان ساحل و دریا وجود نداشت، و تنها منطقهای که ساحل را از دریا جدا میکرد نقاط کمعمق بود که پایانی نداشتند، و آب و خاک در این برزخ مایع خاکستریرنگ درهم ادغام میشدند. در فواصل مختلف اسکلت یک تسمهنقالهٔ مخروبه از میان پهنهٔ نمک سر برمیآورد و بهنظر میآمد به سوی دریا اشارت دارد، اما بعد از چند صد متر جایی فرود باز از نظر گم میشد. بهتدریج حوضچههای آب با تجمع خود به دریاچههای بزرگتر تبدیل میشدند، و شاخابههای کوچک تشکیل نهرهای پیوستهبههم میدادند، اما هرگز بهنظر نمیآمد که آب این کانالها از جای خود تکان بخورد. حتا اگر یک ساعت هم میان این مایع غلیظ که از هم وامیرفت و تا زانو میرسید راه میرفتید، باز هم دریا همچنان در دوردستها جای داشت، دریا همیشه حضور داشت و در همان حال آنسوی افق گم میشد، در مه سردی پا سفت کرده بود که از روی پشتههای نمک مثل دود عبور میکرد.
حجم
۲۷۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۶۰ صفحه
حجم
۲۷۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۶۰ صفحه
نظرات کاربران
افتضاح