کتاب عزازیل؛ اهریمن
معرفی کتاب عزازیل؛ اهریمن
کتاب عزازیل نوشته یوسف زیدان است که با ترجمه حمیدرضا مهاجرانی منتشر شده است.این کتاب ترجمهای از مجموعه پوستنوشتههایی که مدتها قبل در ویرانههای باستانی شمال غربی شهر حلب کشف شد. خرابههایی که به طول سه کیلومتر در آن ناحیه امتداد دارد و درست در مسیر جاده سنگ فرش و قدیمی حلب - انطاکیه باستان واقع شده است. دو شهری که قدمت تاریخیشان بسیار زیاد است. این پوستنوشتهها که به زبان سریانی کهن (آرامی) مکتوب شدهاند. این کتاب روایت عجیب این پوست نوشتهها است.
خواندن کتاب عزازیل را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات و تاریخ پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب عزازیل
خوب به خاطر دارم، هنگام ظهر بود که از بخش فروریختهٔ باروی بلندبالای اورشلیم وارد آن شهر شدم، همان قسمتی که در زمان قدیم دروازهٔ بزرگ صهیون قرار داشت... پس از سالهای متمادی سفر به روستاهای یهودینشین (فلسطین) و سامره و گشتن در آنها، اکنون با رسیدن به این شهر رخت سفر از تن در آوردم و رحل اقامت افکندم. حدوداً سی ساله بودم که وارد اورشلیم شدم، در سن و سالی که با جسم و روح سیر آفاق و انفس کردم، به سفرهای زیادی رفتم، زمین و آسمان را در نوردیدم و کتب بیشماری را صفحه به صفحه از نظر گذارندم و مطالعه کردم. تن خسته، نفس بشکسته، سنگین گام و بیحال در اوج گرمای ماه اَبیب (ژوئیه) که تنور شعلهور خورشید در آسمان یله شده بود و مغز سرم را میسوزاند به این شهر گام نهادم. درست در برابر در اصلی کلیسای بزرگ بود که در اغما فرو رفتم، عدهای از حجّاج مرا روی دست بلند کردند و با خود به داخل کلیسای پر از مجد و شکوه"القیامه" بردند تا کاهنش مداوایم کند. به محض اینکه فهمید من خود یک پزشک و راهب هستم به من خندید، وقتی به هوش آمدم با لحنی آمیخته به شوخی و طنز به من گفت: "به محض اینکه چشمم به موهای تراشیده شدهٔ پس سرت افتاد، فهمیدم راهبی ولی از بیهوشیات نفهمیدم پزشک هستی!" اسمم را پرسید و گفتم "هیپا".
- خوب راهب خوشقدم، بگو ببینم! به قصد به جای آوردن حج اینجا آمدهای یا خیال داری در این شهر بمانی و کنار ما زندگی کنی؟
- والله هدف اصلیام از آمدن به اینجا حجگزاردن است، بعد هم هرچه خواست خدا باشد!
حجم
۴۸۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۷۴ صفحه
حجم
۴۸۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۷۴ صفحه
نظرات کاربران
آخه چرا نسخه الکترونیکی کتابها باید اینقدر گرون باشه که اینجا هم نتونیم خرید کنیم...؟؟؟
ترجمه کتاب آدمو کلافه میکنه ، برای چی در یک کتابی که بر گرفته از دست نویسی در قرن پنج میلادی هست عبارت (زیره به کرمان بردن) استفاده میشه؟ متاسفانه از این دست کج سلیقگی در ترجمه زیاد دیده میشه.
سلام خیلی کتاب خوب و گرم و نابی بود. فیلم آگورا رو هم توصیه می کنم بعد این کتاب بخونن دوستان. درباره ورود مسیحیت به اسکندریه ست و آتش گرفتن این کتابخانه این بهشت زیبا. و البته رمان هیپاتیا هم
به نظر من محشر بود خصوصا مکالمات هیپا با عزازیل و همینطور درگیری هایی که با اون سر نوشتن حقیقت داشت کتاب رو جذاب تر کرده بود