دانلود و خرید کتاب شارلوت عنکبوته ایی بی وایت ترجمه ایمان مختار
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب شارلوت عنکبوته

کتاب شارلوت عنکبوته

معرفی کتاب شارلوت عنکبوته

کتاب شارلوت عنکبوته اثر ایی. بی. وایت از مشهورترین و بهترین آثار ادبی جهان در حوزه کودکان و نوجوانان است که با ترجمه ایمان مختار منتشر شده است و به عنوان پرفروش‌ترین کتاب ادبی کودکان همه اعصار شناخته شده است.

درباره کتاب شارلوت عنکبوته

نویسنده‌ی آمریکایی، ایی بی وایت، داستانِ شارلوت عنکبوته را در سالِ ۱۹۵۲نوشت و از همان ابتدا توانست تحسین منتقدان و خوانندگان را برانگیزد. شارلوت عنکبوته تا کنون به ۲۳زبان ترجمه شده و بیش از ۴۵میلیون نسخه از آن فروخته شده است. در سال ۲۰۰۱ مجله‌ی «پابلیشرز ویکلی» آن را به عنوانِ پرفروشترین داستانِ کلاسیکِ کودکانه همه‌ی اعصار معرفی کرد. چندین فیلمِ سینمایی، کارتون و بازیِ کامپیوتری نیز بر اساسِ این داستان ساخته شدهاند. گرچه شارلوت عنکبوته در گروه کتاب‌های کلاسیکِ کودکان دسته‌بندی می‌شود، اما بزرگسالان نیز همواره از خواندنِ آن لذت برده‌اند. شارلوت عنکبوته همچنینکاندیدای نشان نیوبری و برنده جایزه میراث ادبی کودکان نیز بوده است.

خواندن کتاب شالوت عنکبوته را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب یک داستان بلند برای کودکان است که بزرگسالان هم از آن لذت می‌برند پس خواندن این کتاب را به همه‌ی علاقه‌مندان به ادبیات پیشنهاد می‌کنیم.

بخش‌هایی از کتاب شارلوت عنکبوته

شارلوت که داشت با محبت ویلبور را نگاه می‌کرد، گفت: «جدی؟ خب، تو یه خوکِ کوچولوی خوبی و درخشان هم خواهی بود؛ دیگه الان کاملاً مطمئنم و محدودیت‌ها رو هم به خوبی می‌شناسم.»

ویلبور که از ورجه وورجه کردن خسته شده بود، روی پشته‌ای کاه تمیز دراز کشید. چشم‌هایش را بست. کاه کمی زبر بود و راحتیِ پِهِنِ گاو را نداشت که همیشه نرم بود و جان می‌داد برای دراز کشیدن. پس ویلبور پشتهٔ کاه را کنار زد و روی پهن‌ها لم داد. ویلبور آهی کشید. روزِ شلوغی را پشت سر گذاشته بود (اولین روزی که یک خوکِ محشر بود). یک دوجین آدم بعدازظهر از حیاطش دیدن کرده بودند و او هم مجبور شده بود جوری صاف بایستد و قیافه بگیرد، که هرچه بیشتر محشر به نظر بیاید. حالا خسته بود. فِرن هم از راه رسیده بود و روی چهارپایه‌اش گوشهٔ طویله نشسته بود.


ابرمرد
۱۳۹۹/۰۱/۲۵

یکی از لطیف ترین و بهترین کتابهایی که تا حالا خوندم. هم برای نوجوانان و هم بزرگسالان. یه مزرعه حیوانات جورج ارولی اما لطیف ترش

tifo
۱۳۹۹/۰۳/۱۷

این کتاب یکی از پرفروشترین کتابهای ژانر کودک در دنیا هست شاید بین ۵ تای اول باشه و جالبه بدونید سالهای سال در این تجدید چاپ نمیشد من چندین سال قبل علاقه مند به ترجمه و چاپ کتاب شدم که

- بیشتر
fatemeh
۱۳۹۹/۰۱/۱۳

کتاب درمورد یه خوک ضعیف هست که شانس در خونه شو میزنه و توسط یه دختر کوچولو نجات پیدا می کنه و بعد با یه عنکبوت دوست می شه و قراره نقشه ای بکشن که خوک به ژامبون تبدیل نشه!

- بیشتر
Rorshark G
۱۳۹۹/۰۱/۲۵

این کتاب از کف نوجوانی ماها رفته... اینو باید ۲۰ سال پیش میخوندم. با این حال هنوزم لطف خودشو داره خوندنش. کاش نوجوونا اینو بخونن. خیلی چیزایی که تو زندگی باید بدونن رک و پوست کنده توی این داستان اومده. ترجمه خوبی

- بیشتر
آرش کمانگیر
۱۳۹۹/۰۶/۲۲

یه چیز مسلمه, این کتاب حال آدم رو خوب میکنه

Elizabet
۱۳۹۹/۰۳/۱۸

اسم واقعی کتاب که من اینجا دنبالش میگشتم «تار عنکبوت شارلوت»بود

سینا
۱۳۹۹/۰۲/۰۱

بسیار عالی بود در بعضی متن های این کتاب واقعا احساس می کردم که وارد دنیای دیگه ای شدم

Estatira
۱۳۹۹/۰۱/۳۱

من خیلی کتاب‌های نوجوانان رو دوست دارم. در عین سادگی پیام‌های عمیق و قشنگی دارن. خلاصه که پیشنهاد می‌کنم این کتابو.

کیمیا
۱۳۹۹/۰۱/۲۴

کتاب با متنی بسیار روان و داستان پردازی عالی شما را تا به انتها با خود می برد.

مرضیه
۱۴۰۰/۰۱/۳۰

خیلی جالبه، من برای بچه های شش ساله و هفت ساله ام می خونم ولی خودم هم عاشقش شده ام. 😉

خوابیدن همیشه وقتی که شکم‌تان خالی باشد و ذهنتان پُر، کار سختی است.
گلاویژ
وقتی جوونی، دنیا جای معرکه‌ایه
مسافر پیاده
زمستون می‌گذره و روزها بلندتر می‌شن، یخ‌های برکه توی چمن‌زار آب می‌شن. بعدش گنجشک‌های آوازه‌خون برمی‌گردن و آواز می‌خونن، قورباغه‌ها بیدار می‌شن و بادِ گرم دوباره می‌وزه. همهٔ این منظره‌ها و صداها و بوها برای توست، تا ازشون لذت ببری ویلبور. این جهانِ دوست داشتنی، این روزهای ارزشمند.
starlight
خانمِ آرابل پرسید: «تار چه چیزیش معجزه‌ست؟ نمی‌فهمم چرا می‌گید تار عنکبوت یه معجزه‌ست. یه تار فقط یه تاره.» دکتر دوریان پرسید: «تاحالا سعی کردین یکیش رو ببافید؟»
starlight
عنکبوت‌ها بالأخره باید یه جوری یه موجود زنده رو بخورن. قسمت منم این بوده که تله‌گذار باشم. من به صورت طبیعی تار درست می‌کنم و مگس‌ها و بقیه حشرات رو به دام می‌ندازم. مادرم هم قبل از من یه تله‌گذار بود. مادر اون هم قبل از او یه تله‌گذار بود. کل خانواده ما تله‌گذار بودن. هزاران هزار ساله که ما عنکبوت‌ها برای مگس‌ها و سوسک‌ها تله می‌ذاریم. ویلبور با ناراحتی گفت: «میراثِ شرم‌آوریه.»
گلاویژ
همهٔ این منظره‌ها و صداها و بوها برای توست، تا ازشون لذت ببری ویلبور. این جهانِ دوست داشتنی، این روزهای ارزشمند.
مسافر پیاده
«اما این انصاف نیست. خوکه که نمی‌تونسته کاری کنه تا کوچولو به دنیا نیاد، مگه نه؟ اگه منم موقع تولدم کوچولو بودم، منو می‌کشتین؟» آقای آرابل همانطور که عاشقانه به دخترش نگاه می‌کرد، لبخندزنان گفت: «معلومه که نه. اما این فرق می‌کنه. یه دختر کوچولو یه چیزه و یه خوکِ فسقلیِ لاجون یه چیز دیگه.» فِرن که هنوز از تبر آویزان بود گفت: «من که فرقی نمی‌بینم. این بدترین نمونهٔ بی‌عدالتی‌یه که تا حالا شنیدم.»
chambar
نویسندهٔ آمریکایی «ایی بی وایت» داستانِ «شارلوت عنکبوته» را در سالِ ۱۹۵۲ نوشت و از همان ابتدا توانست تحسین منتقدان و خوانندگان را برانگیزد. «شارلوت عنکبوته» تا کنون به ۲۳ زبان ترجمه شده و بیش از ۴۵ میلیون نسخه از آن فروخته شده است. در سال ۲۰۰۱ مجلهٔ «پابلیشرز ویکلی» آن را به عنوانِ پرفروش‌ترین داستانِ کلاسیکِ کودکانه همهٔ اعصار معرفی نمود
آننا
ویلبور به این حقیقت پی برده بود که دوستی، یکی از رضایت‌بخش‌ترین چیزها در جهان است.
کاربر ۶۵۶۸۶۷۹
ویلبور اجازه داشت چند روزِ اولِ زندگی‌اش درونِ جعبه و نزدیکِ اجاقِ گاز در آشپزخانه زندگی کند. سپس وقتی خانمِ آرابل اظهار ناراحتی کرد، ویلبور به جعبه‌ای بزرگ‌تر توی انبارِ هیزم منتقل شد. وقتی دو هفته‌اش شد، به فضای باز انتقال یافت. هنگام شکوفه‌های درختانِ سیب بود و روزها گرم‌تر می‌شدند. آقای آرابل حیاطِ کوچکِ ویژه‌ای زیرِ یکی از درختانِ سیب برای ویلبور مهیا کرد و جعبه بزرگ و چوبیِ پر از کاهی ساخت که دری هم برایش بریده بود تا هر وقت ویلبور میلش کشید، برود و بیاید.
•°•(TF)•°•
فِرن دوباره موقع شام به خوک غذا می‌داد و دوباره پیش از آن‌که به تختخواب برود، این کار را تکرار می‌کرد. وقتی هم فِرن مدرسه بود، خانمِ آرابل هر روز حدودِ ظهر به ویلبور غذا می‌داد. ویلبور عاشقِ شیرش بود و هیچ وقت به اندازه زمانی که فِرن داشت برایش شیر گرم می‌کرد، کیفور نبود. ویلبور می‌ایستاد و با چشمانی سرشار از ستایش به فِرن زل می‌زد.
•°•(TF)•°•
فِرن، ویلبور را بیشتر از هر چیزِ دیگری در جهان دوست داشت. عاشقِ این بود که نوازشش کند، به او غذا بدهد و در رختخواب بگذاردش. هر روز صبح به مجردِ اینکه از خواب برمی‌خاست، شیرش را گرم می‌کرد، پیشبندِ خوک را می‌بست و بطریِ شیر را برایش نگه می‌داشت. هر روز بعدازظهر، وقتی اتوبوسِ مدرسه مقابلِ خانه‌شان توقف می‌کرد، فِرن بیرون می‌پرید و به سمتِ آشپزخانه می‌دوید تا بطریِ شیرِ دیگری برای خوک درست کند.
•°•(TF)•°•
جعبه تکانی خورد و صدای نخراشیده‌ای داد. فِرن نگاهی به پدرش انداخت. سپس درِ جعبه را برداشت. بچه خوکِ کوچکِ تازه به دنیا آمده‌ای از داخلِ جعبه به فِرن نگاه می‌کرد. خوک سفید بود. نورِ صبحگاهی از وسط گوش‌هایش می‌گذشت و آن‌ها را به رنگِ صورتی در می‌آورد. آقای آرابل گفت: «به خاطر توئه که از یه مرگ بی‌موقع جونِ سالم به در برده و امیدوارم خداوند من رو برای این حماقت ببخشه.» فِرن نمی‌توانست از آن خوکِ فسقلی چشم بردارد. فِرن زمزمه کرد: «آه، نگاش کنین. خیلی محشره.» فِرن درِ جعبه را با دقت بست. اول پدرش را بوسید، سپس مادرش را. بعد دوباره درِ جعبه را برداشت و خوک را بلند کرد و به گونه‌هایش چسباند.
•°•(TF)•°•
فِرن همانطور که با مادرش میز را برای صبحانه می‌چید، پرسید: «پدر داره با اون تبر کجا می‌ره؟» خانمِ آرابل در جواب گفت: «خوک‌دونی. دیشب چند تا خوک به دنیا اومدن.» فرنِ هشت ساله در ادامه گفت: «حالا چرا داره با خودش تبر می‌بره؟» مادرش گفت: «خب، یکی از اون خوک‌ها خیلی لاجونه. کوچیک و ضعیفه و اصلاً به درد نمی‌خوره. برای همین پدرت تصمیم گرفته از دستش خلاص بشه.» فِرن جیغی کشید و گفت: «از دستش خلاص بشه؟ یعنی بُکُشَدش؟ فقط چون از بقیه کوچیک‌تره؟» خانمِ آرابل ظرفِ خامه را روی میز گذاشت و گفت: «داد نزن فرن، حق با پدرته؛ به هر حال اون خوکه احتمالاً زیاد دووم نمی‌یاره.» فِرن صندلی را از مقابلش کنار زد و دوید بیرون. چمن‌ها خیس بودند و زمین بوی فصلِ بهار را به خود گرفته بود. وقتی فِرن به پدرش رسید، کتانی‌هایش خیسِ آب بودند. فِرن هق‌هق‌کنان گفت: «لطفاً نکُشش، این کار بی‌انصافیه.» آقای آرابل ایستاد و با مهربانی گفت: «فِرن، تو باید یاد بگیری که به خودت مسلط باشی.» فِرن داد زد: «به خودم مسلط باشم؟ این موضوعِ مرگ و زندگیه و شما دارید دربارهٔ تسلط به خودم حرف می‌زنید.»
•°•(TF)•°•
نویسندهٔ آمریکایی «ایی بی وایت» داستانِ «شارلوت عنکبوته» را در سالِ ۱۹۵۲ نوشت و از همان ابتدا توانست تحسین منتقدان و خوانندگان را برانگیزد. «شارلوت عنکبوته» تا کنون به ۲۳ زبان ترجمه شده و بیش از ۴۵ میلیون نسخه از آن فروخته شده است. در سال ۲۰۰۱ مجلهٔ «پابلیشرز ویکلی» آن را به عنوانِ پرفروش‌ترین داستانِ کلاسیکِ کودکانه همهٔ اعصار معرفی نمود. چندین فیلمِ سینمایی، کارتون و بازیِ کامپیوتری نیز بر اساسِ این داستان ساخته شده‌اند. گرچه «شارلوت عنکبوته» در زمرهٔ کتاب‌های کلاسیکِ کودکان دسته‌بندی می‌شود، اما بزرگسالان نیز همواره از خواندنِ آن لذت برده‌اند.
•°•(TF)•°•
آن شب، انگار زمان کش آمده بود. شکم ویلبور خالی بود و ذهنش پر. خوابیدن همیشه وقتی که شکم‌تان خالی باشد و ذهنتان پُر، کار سختی است.
فاطمه
اون‌ها می‌خوان تو رو بکشن، حکماً داره راست می‌گه و به نظرم این کثیف‌ترین حقه‌ای هستش که تا حالا شنیدم. آدما چه کلک‌هایی که نمی‌زنن!»
Mona

حجم

۴۱۴٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

حجم

۴۱۴٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

قیمت:
۲۲,۹۰۰
تومان