دانلود و خرید کتاب تالار خزندگان لمونی اسنیکت ترجمه فرزانه کریمی

معرفی کتاب تالار خزندگان

تالار خزندگان جلد دوم از داستان‌های مجموعه ماجراهای ناگوار، نوشته لمونی اسنیکت است. این داستان درباره سه خواهر و برادر است که مجبورند در خانه کسی زندگی کنند که برای تصاحب ثروت خانوادگی‌شان نقشه می‌کشد.

درباره مجموعه داستان‌های ماجراهای ناگوار

داستان مجموعه‌ ماجراهای ناگوار از این قرار است که ویولت، کلاوس و سانی بودلر سه خواهر و برادر هستند که زندگی‌شان با شنیدن خبر مرگ پدر و مادرشان ناگهان تغییر می‌کند. آنها بعد از مرگ والدین‌شان، باید در خانه‌ کُنت اُلاف (یکی از اقوام دور) زندگی کنند. کنت الاف برای ثروت خانوادگی آن‌ها نقشه‌هایی دارد که این نقشه‌ها و اقدامات بچه‌ها داستان‌های این مجموعه‌ ۱۳ جلدی را می‌سازد.

خواندن مجموعه داستان ماجراهای ناگوار را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این مجموعه داستان جذاب را به بچه‌هایی که دوست دارند داستانی ماجراجویانه و هیجان انگیز بخوانند، پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب تالار خزندگان

یکی از مشکل‌ترین چیزهایی که آدم در زندگی به آن فکر می‌کند، حسرت‌هایش هستند. برای شما هم ممکن است اتفاقی بیفتد که کار اشتباهی انجام دهید، اما تا سال‌ها بعد از آن اتفاق با خودتان افسوس بخورید که کاش کار دیگری کرده بودید. برای مثال، من گاهی که کنار ساحل قدم می‌زنم یا بر سر مزار دوستی می‌روم، به یاد روزی از روزهای خیلی دور می‌افتم که در جایی لازم بود با خودم چراغ‌قوه ببرم و نبرده بودم، و نتایج این کوتاهی مصیبت‌بار شده بود. در این‌جور مواقع، اگر چه دیگر نمی‌شود برای آن مسئله کاری کرد، اما با خودم فکر می‌کنم: چرا یک چراغ‌قوه با خودم نبردم؟ من آنجا باید یک چراغ‌قوه می‌بردم.

تا سال‌ها بعد از این لحظه از زندگی یتیمان بودلر، کلاوس به زمانی فکر می‌کرد که خودش و خواهرانش فهمیده بودند استفانو در واقع همان کنت اولاف است، و کلی تأسف می‌خورد که چرا همان موقع راننده تاکسی را ـ که به راه می‌افتاد تا برگردد و از جادهٔ ورودی عمارت بیرون رود ـ صدا نزده بود، صبر کن! اگر چه دیگر برای هر اقدامی زیادی دیر بود، اما کلاوس با خود فکر می‌کرد که چرا نگفته بود، صبر کن! این مرد را از اینجا ببر! البته قابل درک است که کلاوس و خواهرانش به شدت غافل‌گیر شده بودند، به طوری که نمی‌توانستند فوری واکنش نشان دهند، اما کلاوس تا سال‌ها بعد، در رختخوابش دراز می‌کشید و با خود فکر می‌کرد که شاید ـ فقط شاید ـ اگر به موقع دست به کار شده بود، می‌توانست جان عمو مونتی را نجات دهد.

اما او کاری نکرد. همچنان که یتیمان بودلر به کنت اولاف خیره مانده بودند، تاکسی از جادهٔ ورودی عمارت خارج شد و بچه‌ها را با الههٔ انتقامشان تنها گذاشت ـ در اینجا ''الههٔ انتقام'' به معنی ''بدترین دشمنی است که بتوان تصور کرد.'' کنت اولاف، درست مثل وقتی که عمو مونتی موش سفیدی را برای شامِ شرور مار مغولی۲۱ داخل قفسش می‌انداخت و مار نیشش را باز می‌کرد، رو به بچه‌ها لبخند زد و با صدایی خس‌خس‌مانند گفت: «به گمانم یکی از شما بچه‌ها چمدان من را به اتاقم می‌برد. سواری در آن جادهٔ بدبو، سخت و کسل‌کننده بود، و من خیلی خسته‌ام.»

وایولت با خشم به او خیره شد و گفت: «اگر در همهٔ دنیا فقط یک نفر مستحق سفر در لاوزی لِین باشد، آن یک نفر شمایید، کنت اولاف! به طور قطع، ما در حمل وسایلتان به شما کمک نمی‌کنیم، چون نمی‌خواهیم که شما را به این خانه راه بدهیم.»

اولاف رو به یتیم‌ها اخم کرد، و بعد با حالتی که انگار انتظار داشت کسی پشت پرچین‌های ماری‌شکل پنهان شده باشد، به این طرف و آن طرف نگاهی انداخت. او با حالتی متعجب پرسید: «کنت اولاف کیه؟ اسم من استفانوست. من اینجا آمده‌ام تا در سفر دکتر مونتگومری به پِرو دستیارش باشم. به نظرم، شما کوتوله‌ها مستخدم‌های خانه مونتگومری هستید.»

کلاوس با عصبانیت گفت: «ما کوتوله نیستیم. بچه‌ایم. و تو هم استفانو نیستی. کنت اولافی. درست است که ریش گذاشته‌ای و ابروهایت را تراشیده‌ای، اما هنوز هم همان آدم نفرت‌انگیزی و ما تو را به این خانه راه نمی‌دهیم.»

سانی جیغ کشید: «فوتا!» که احتمالاً منظورش این بود: «موافقم!»

بلاتریکس لسترنج
۱۳۹۹/۰۱/۲۷

آفرین به طاقچه که این سری کتاب رو اوردی و تو بی نهایتم گذاشتی دارن شان رو هم بیاری دیگه خیلی دوست میدارم مناسب برای سنین نوجوان و کسانی که داستان های تخیلی ماجراجویی دوس دارن

Hana
۱۳۹۹/۰۷/۱۳

این کتاب خیلی فوق العاده و زیبا بود، من هم کتابش رو خوندم هم فیلمش رو دیدم. بی نهایت قشنگ بود. انقدر از این مجموعه خوشم اومده بود که به نویسنده ایمیل زدم و ازش تشکر کردم. 😁😂

***
۱۳۹۸/۱۲/۲۲

من خودم ۱۳ جلد این کتاب را خواندم و فیلمش را هم دیدم این کتاب بسیار عالیه و یک کمدی تلخ را بیان میکنه

شطرنج باز
۱۳۹۸/۱۲/۲۱

یک مجموعه ی 13 جلدی فوق العاده که ادم هیچ وقت از ماجراهاش سیر نمیشه💞💞💞💞💞💞💞💞

a
۱۳۹۸/۱۲/۲۱

CE2X96NVFW کد تخفیف ۵۰ درصد سه روزه از ۲۱ اسفند تا ۲۴ اسفند

𝓕𝓪𝓽𝓮𝓶𝓮𝓱
۱۳۹۹/۰۵/۰۵

من عاشق این مجموعه هستم.و اگه از کتاب های معمایی و ماجراجویی خوشتون میاد حتما بهتون توصیه میکنم این مجموعه رو بخونید.

𝑻𝒂𝒎𝒊𝒍𝒂
۱۴۰۰/۰۱/۱۷

کتاب بسیار زیبا و هیجان انگیزیه و بعضی از جاها واقعا قلب آدم از تپش می ایسته،پیشنهاد میکنم حتما این کتاب و جلدای دیگه این کتاب رو بخونید

sara
۱۳۹۹/۰۶/۰۸

می شه جلد های دیگه اش را هم بگذارید چون این کتاب ۱۳ جلد است

Asal
۱۳۹۹/۰۵/۲۴

واقعا به لمونی اسنیکت تبریک میگم به خاطر ذهن خلاقانه ای داره .

ثارالله
۱۴۰۱/۰۲/۲۶

من مجموعه کتاب های بچه های بد شانس رو خیلی دوست دارم جلد کارگاه مصیبت بارش هم بخونین خیلی قشنگ تره

در زندگی، اغلب جزئیات کوچکی وجود دارد که مهم‌ترین نتیجه‌ها را به دست می‌دهند.
.
سؤال نشان‌دهنده یک ذهن کنجکاو است.
.
مرگ عزیزان، موضوع عجیبی است. همه ما می‌دانیم که فرصت ما در این دنیا خیلی محدود است، و آخر کارِ همهٔ ما به چند ملحفه ختم می‌شود که تا ابد زیر آنها بخوابیم و بیدار نشویم. و با وجود این، همیشه وقتی حادثهٔ مرگ برای کسی رخ می‌دهد، او را غافل‌گیر می‌کند.
.
وقتی آدم‌های متفاوت به چیزی نگاه می‌کنند، افکار متفاوتی از ذهنشان می‌گذرد.
.
البته همه ما می‌دانیم که هیچ‌وقت، یعنی هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز، هرگز نباید با وسایل برقی ور برویم. هیچ‌وقت. این قضیه دو دلیل دارد. یکی اینکه شما را برق می‌گیرد، که نه فقط مرگ‌بار است، بلکه خیلی ناخوشایند است؛ و دلیل دوم اینکه شما وایولت بودلر، یعنی یکی از معدود آدم‌های دنیا نیستید که می‌دانند با این‌جور چیزها چطور کار کنند. و حتی وایولت هم وقتی دو شاخه چراغ را از پریز بیرون می‌کشید، خیلی مراقب و عصبی بود. او بعد از این کار، مدتی طولانی به دو شاخه نگاه کرد. احتمالاً به دردش می‌خورد.
کاربر ۲۸۷۵۶۳۶
انتظار کشیدن یکی از سخت‌ترین کارهای زندگی است.
.
حوادث وحشتناک اغلب عجیب هم هستند.»
.
اگر امنیت کسی تهدید بشود، آن فرد شجاعتی پیدا می‌کند که قبلاً از وجودش در خود هیچ خبر نداشته است
.
من همیشه می‌گویم که هیچ وقتی بهتر از الان نیست.
Book
در شرایط اضطراری، مسئلهٔ اصلی زمان است.
.

حجم

۴۲۶٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۱۹۱ صفحه

حجم

۴۲۶٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۱۹۱ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
تومان