کتاب صور خیال
معرفی کتاب صور خیال
کتاب صور خیال مجموعهٔ چند فیلمنامهٔ کوتاه از منصور کامکار است که نشر آواژ آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب صور خیال
کتاب صور خیال شامل چند فیلمنامهٔ کوتاه ایرانی به قلم منصور کامکار است. شکل و فرم نگارش این فیلمنامهها و همچنین داستانها و پرداخت آنها میتواند در نوع خود متفاوت و جذاب باشد. برای علاقهمندان به ساخت فیلم کوتاه کتاب قابل توجه است و همچنین دوستاران آثار داستانی نیز میتوانند از این کتاب لذت ببرند. کتاب حاوی تصویرسازیهای جذابی از فرناز پور سپهری است که جنبهٔ بصری خوبی به اثر میدهد.
نام این فیلمنامهها از این قرار است:
دایره را در نیست
مردهشوی
سو-داج-سو
در زندگی زخمهایی هست
مردآزما
راه پله
واو
خواندن کتاب صور خیال را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران فیلمنامه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب صور خیال
«خارجی _ اطراف رودخانه و میان زمین های کشاورزی _ روز _ نزدیک به غروب خورشید در زمینه دارد غروب میکند. پسرکی ده دوازده ساله در میان زمین های کشاورزی در حال دویدن است. گویی دارد از کسی یا چیزی فرار میکند. پیرمردی سراغ او را گرفته است و تعقیب اش می کند. آن دو از بین زمین های کشاورزی و از کنار رودخانه عبور می کنند. پسربچه از رودخانه رد شد و آن طرف رودخانه می ایستد و پیرمرد در سمت دیگر رودخانه متوقف می شود. هر دو می ایستند و مدتی به هم نگاه می کنند.
کمی بعد در جایی دیگر، همان وقت
پسرک سرتا پا اضطراب و نگرانی است. ناگهان بر می گردد تا پشت سرش را نگاه کند. پیر مرد به او نزدیک شده است. هر دو نفس نفس می زنند. پسرک عقب عقب می رود. ناگهان از پشت درون چاهی سقوط می کند.
داخلی _ داخل چاه _ روز _غروب
دایرهٔ آبی آسمان در عمق تصویر دور و دورتر و کوچکتر می شود یک ضربهٔ سنگین و صدای چند نفس عمیق. انگار کسی می خواهد حجم وسیعی از هوا را درون ریههایش فرو بکشد. پسر بچه سر چاه حاضر شده و نگران به پایین خیره می ماند. چندین کبوتراز عمق چاه به سمت دایرهٔ آسمان پرواز میکنند.
داخلی _ مغازهٔ ساعت فروشی پیرمرد _ نیمههای شب
پیرمرد در هیاهوی صدای نفس های تنگ و بی قرارش از خواب بیدار می شود. در تاریک روشن آبی رنگ مغازه و تیک تاک ساعت های خفته از پشتِ میز جدا شده و نزدیک طاقچه روی صندلی زهوار در رفتهای می نشیند. عکس یک دختر جوان و زیبارو روی طاقچه است. پیرمرد قاب عکس را برداشته و روی پاهایش می گذارد. سپس پاکت سیگار را از روی میز برداشته و سیگاری آتش می زند. دودی غلیظ و آبی رنگ فضا را پر می کند. مرد سیگارش را می کشد سپس با ساعتها وداعی غریبانه می کند.
خارجی _ مقابل مغازهٔ ساعت فروشی _ شب
پیرمرد درب مغازه را قفل می کند و در سیاهی خیابان ناپدید می شود.
خارجی _ میانِ زمینهای کشاورزی _ روز _ طلوع آفتاب
محصول برداشته شده است و ته ماندهٔ ساقه ها روی زمین باقی مانده است. ته ماندهٔ این ساقهها را به آتش کشیدهاند و دودی غلیظ فضا را پر کرده است. یک صندلی. همان دختر که در قاب عکس بود با لباس عروس روی صندلی نشسته است. پیرمرد انگار که دوربین عکاسی را کارگذاشته باشد از دوربین جدا شده و به پشت صندلی عروس میرود و بی حرکت میایستد. هر دو لبخند میزنند.
داخلی _ خانهٔ پیرمرد _ داخل حمام _ شب
دوشِ آب باز می شود. پیرمرد دست دراز کرده و تیغ را برداشته و مشغول اصلاح صورتش می شود.
خارجی _ میان زمینهای کشاورزی پوشیده از محصول _ روز
همان پسربچه با داسی در دست مشغول درو کردن و چیدن محصول از زمین است.
داخلی _ خانهٔ پیرمرد _ کنار پنجره _ شب
پیرمرد مشغول خشک نمودن موهایش با حولهای کوچک کنار قفس مرغ عشقهایش ایستاده است. به درون قفس نگاه می کند. یکی از مرغعشقهایش مرده است و کف قفس افتاده است. کنار این قفس چندین قفس خالی دیگر به دیوار آویزان است.
داخلی _ داخل یک ماشین کلاسیک _ روز
داخل اتاقک ماشین پر از آب و شیشهٔ جلوی ماشین آینه است. همان دختر جوان پشت فرمان ماشین نشسته است و پیرمرد در کنارش. هردو در میان آب، انگار که شناورند و دستانشان آزاد و رها است. چند ماهی قرمز هم در آب شناورند و از مقابل آن ها مدام عبور می کنند. رفته رفته رنگ آب ماشین قرمز می شود. صدای ضربههای متمادی به شیشهٔ جلوی ماشین و بعد شیشهٔ جلوی ماشین فرو میریزد و آبِ داخل اتاقک به یکباره به بیرون هجوم میبرد. دستانی پیرمرد را از داخل اتاقک بیرون میکشند. دستی یکی از ماهیها را درون تنگ بلورین کوچکی میاندازد. یکی از ماهی ها روی کاپوت ماشین بال بال میزند. جسد دخترک در زمینهٔ تصویر بیجان افتاده است.
داخلی _ خانهٔ پیرمرد _ شب
پیرمرد مرغعشق زنده را از درون قفس در میآورد و به کنار پنجره می رود. پنجره را باز می کند. پنجره با دیواری از آجر سیمانی پوشیده شده است. پیرمرد یکی از آجرها را به سختی بیرون میکشد و مرغعشق را به بیرون پرواز می دهد. شاخهای از گلِ پِتوس از داخل ِ حفرهٔ ایجاد شده به داخل سرک میکشد و روی دیوار آویزان میماند.
خارجی _ میان درختهای انار _ شب
پیرمرد پای یکی از درختها را آهسته می کند. بعد همان قاب عکس یاد شده را درون چاله می گذراد و بعد جسد مرغ عشق مرده را به درون چالهٔ کوچک گذاشته و کمی بنزین روی آن ها ریخته و کبریتی زیر آن میکشد. پیرمرد سیگارش را با آتش ایجاد شده روشن میکند.
خارجی _ زمین های کشاورزی _ روز
پیرمرد جسد دختر را درون فرغون گذاشته است و از بین زمین های کشاورزی عبور می کند.»
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۱۶ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۱۶ صفحه