کتاب تابستان دلپذیر
معرفی کتاب تابستان دلپذیر
در کتاب تابستان دلپذیر اثر کوریتنا بومان، نویسنده آلمانی معاصر، یک داستان دلپذیر درباره رابطه یک خاله و خواهرزاده در برههای از زندگیشان را میخوانید.
خلاصه کتاب تابستان دلپذیر
ویبکه دانشجویی است که بعد از زمستانی طولانی و خستهکننده، خراب کردن امتحانات و شکستی که در رابطه عاشقانهاش داشته، با جیب خالی تصمیم میگیرد از شهر بیرون برود در نهایت او تصمیم میگیرد به ملاقات خاله لاریسایش به موریتس برود.
لاریسا زنی هنرمند است و افتخار میکند که با تلاش در مزرعهٔ تمشک برای خودش زندگیای تازه دستوپا کرده است. این دو زن در عین اینکه کاملاً باهم فرق دارند، از جهاتی شبیه هم هستند.
در طول تابستان در منطقهٔ دریاچهای مکلنبورگ، لاریسا با میشاییل نقاش آشنا میشود. آرزوی بزرگ این زن تنهای مستقل برآورده میشود؛ اما هنوز شک دارد که میتواند به او اعتماد کند یا نه. حرفزدن با ویبکه هم برایش خوب است، هم برایش خوب نیست: ویبکه به لاریسا قوت قلب میدهد؛ اما لاریسا خیلی وقت است که اعتماد به خانوادهاش را از دست داده است.
ویبکه و لاریسا همراه هم یک تابستان دلپذیر و شگفتانگیز را تجربه میکنند.
خواندن کتاب تابستان دلپذیر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
علاقهمندان به داستانهایی با موضوع روابط انسانی و عاطفی را به خواندن این اثر دعوت میکنیم.
درباره کورینا بومان
کورینا بومان، در دهکدهٔ کوچکی در مکلنبورگ فورپومرن بزرگ شده است و در برلین زندگی میکند. در سال ۲۰۰۸ اولین رمان تخیلی-تاریخیاش را با نام «جاسوسها» نوشت که قهرمان اصلی آن یک زن بود. او کتابهای موفقی برای نوجوانان و همینطور رمانهایی تاریخی نوشته است. بومان با رمان جزیرهٔ پروانهها شناخته شد.
جملاتی از کتاب تابستان دلپذیر
تمام صبح ناآرام بود. بااینکه همیشه با صدای پرندهها بیدار میشد، این بار اینطوری بیدار نشد. لاریسا بهخاطر میشاییل ولف عصبی بود.
درحالیکه جلوی آینه ایستاده بود از خودش پرسید، واقعاً چرا؟ هنوز نصف روز وقت دارم. تازه ولف برای دیدن کفشها میآید؛ نه بیشتر. میشاییل علاقهٔ خاصی به او نداشت. هرچه باشد او نقاش معروفی بود. یکدفعه لاریسا یادش آمد که چرا ولف اینقدر واکنش عجیبوغریبی داشت، وقتی لاریسا گفته بود که ایکاش با او تحت شرایط دیگری آشنا میشد. ازقرارمعلوم ولف عادت کرده بود که طرفداران خانم دنبالش راه بیفتند و میشاییل فکر کرده بود که لاریسا از آن دسته زنهاست.
همانطور که خودش را در پیراهن کتان خاکستریاش وارسی میکرد، ترس وجودش را فراگرفت. اوه خدای من! امروز باید چه بپوشم؟ پیراهنی که پوشیده بود خوب بود، خیلی در آن راحت بود. اما وقتی مردی مثل میشاییل ولف میآمد، اصلاً مناسب پوشیدن نبود!
او چرخید. کمد لباس قدیمی کندهکاریشده به او کمکی نمیکرد. در طی این سالها هرچیز ممکنی را توی کمد جمع کرده بود. لباسهایی که نمیتوانست از آنها دل بکند و از مد افتاده بودند.
انگشتش روی لباس صورتیرنگی کشیده شد که وقتی خبر فوت ماکس را به او دادند تنش بود. یکدفعه حالوهوایش کمی گرفته شد.
از وقتی داستانش را برای ویبکه تعریف کرده بود، دیگر به آن فکر نکرده بود. اما حالا با دیدن لباسی که همهٔ این سالها نتوانسته بود از خودش جدا کند، یکدفعه احساس درد آن زمان بهسراغش آمد.
حجم
۳۰۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۲۵ صفحه
حجم
۳۰۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۲۵ صفحه
نظرات کاربران
تابستان دلپذیر نمایندهی تامالاختیار موضوع کتابه! دلپذیر. لاریسا زنی چهل ساله و تنهاست که داخل مزرعهی پرورش تمشک تو یکی از روستاهای اطراف برلین زندگی میکنه. هیچی نمیتونه لاریسایی که قبلا شکست عشقی بدی داشته رو به هیجان بیاره تا اینکه
من موضوعش رو که زنانه بود دوس داشتم . فضای قشنگو حس خوبی داشت .الان بعد از چند ماه که از خوندنش می گذره دلم واسه شخصیتهاش تنگ شد🥰
قصه ی عشق و خانواده و امید چند وقت پیش خوندمش و خوشم اومد. قصه ی دخترونه و زنونه ای داشت
کتابی نیست که به شما چیز زیادی اضافه کنه و مثلیه فیلم زیبا میمونه که وقتت رو پر میکنه اما دلنشینه و من دوستش داشتم .
ارزش یکبار خوندن داره. گرچه ترجمه اش چنگی به دل نمیزنه